نویسنده: احمد جواهریان[1] ویژۀ اندیشۀ نو
جنبشهای زنان و آنچه فمینیسم نام گرفته، تاریخی چند ده ساله دارد. این جنبشها چه در کشورهای توسعهیافته و چه در جهان پیرامونی و کشورهای در حال توسعه، در حال گسترش بوده و دستاوردهای ارزنده ای، در مورد تامین برابر حقوقی زنان و چ دریافتهای نظری پیرامون مسئله جنسیت و تاثیر آن بر فرایندهای اقتصادی اجتماعی به همراه داشته است. فمینیسم با توجه به عوامل اجتماعی، سیاسی اقتصادی و سپهرهای مختلفی که در آن تبلور و گسترش یافته با تنوع بسیار همراه بوده است. رزمری تانگ در کتاب اندیشههای فمینیستی[2] از وجود انوع فمینیسم به این شرح یاد می کند: فمینیسم لیبرال، فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم رادیکال، فمینیسم روانکاوانه، فمینیسم اجتماعی، فمینیسم اگزیستانسیالیستی، فمینیسم پست مدرن. اگر به سرفصل فمینیسم در ویکیپدیا مراجعه کنیم، تاریخ جنبش فمینیستی را با استناد به فرهنگنامه بریتانیکا دارای چهار موج می شناسد:
«تاریخ جنبش فمینیستی غربی به چهار موج تقسیم میشود.موج اول تلاش زنان برای دستیابی به حق رای در قرون ۱۹ و ۲۰ را شامل میشود. موج دوم را مربوط به جنبش آزادیبخش زنان میدانند. این جنبش در دهه ۶۰ میلادی قرن بیستم شروع شد و هدف آن برقراری برابری اجتماعی و قانونی بود. موج سوم مربوط به جنبشی است که حدوداً در ۱۹۹۲ آغاز شد. تمرکز این موج بر فردیت و تفاوتها بود[3].در نهایت موج چهارم به سال ۲۰۱۲ شروع شد. موج چهارم فمینیسم با استفاده از رسانههای اجتماعی در پی مبارزه با آزار جنسی، خشونت علیه زنان و فرهنگ تجاوز برآمد. این موج بیشتر برای هشتگ «من هم»[4] (Me Too) شناخته شدهاست.»[5]
در میان انواع فمینیسم که در بالا به آن اشاره شد، گروههای مختلفی نیز با گرایشهای چپ حضور یافته اند که از میان آنان، از فمینیستهای مارکسیست[6]، فمیسنیستهای سوسیالیست[7]، و فمینیستهای ماتریالیست[8] می توان نام برد.
فمینیستهای مارکسیست بر نقل قولی را از فردریک انگلس تاکید دارند که بر تقسیم کار نابرابر زنان و مردان اشاره دارد:
«اولین تقسیم کار در میان انسانها تقسیم کار بین زن و مرد بواسطهی تولید مثل است. اولین تقابل طبقاتی که در تاریخ پیدا می شود، با آشتی ناپذیری تضاد زن و مرد در ازدواج تک همسری منطبق است. و اولین سرکوب طبقاتی منطبق است با سرکوب زنان توسط مردان.»
«سرکوب جنسیتی توسط فرهنگ بازتولید می شود و نابرابری نهادینه شده حفظ می گردد. این وضعیت با ایجاد امتیاز برای مردان به هزینهی زنان و عدم به رسمیت شناختن ارزش برابر کار خانگی سنتی شکل می گیرد. نیروی کار مردان در یک ساختار سرکوبگرانهای سازمان می یابد که به حاشیه کشیده شدن کارگران زن منجر می شود».[9]
- مطالعهی مردان و مردانگی
در جامعهی انسانی «هیچ چیز خارج از جنسیت وجود ندارد.[10]» در همه چیز از اقتصاد و سیاست و فنآوری وقتی به بحث عوامل انسانی می رسیم با جنسیت روبرو خواهیم بود. ارتباطات اجتماعی نیز به شکل اجتناب ناپذیری در چارچوب جنسیت ممکن است. شک نیست که نه تنها زنانگی[11] بلکه همچنین مردانگی[12] بیش از هر چیز یک سازهی فرهنگی است. هر دو جنسیت بر فرهنگ اثر می گذارند و فرهنگ دامنهی مفهومی و عملکردی این دو جنسیت را تعریف و هدایت کرده است.
بحثهای مربوط به «مردان یا مطالعهی مردانگی»[13] از سالهای ۱۹۷۰ وارد بحث مطالعات جنسیتی شده است. و تنها در سال ۱۹۹۰ است که جدی گرفته می شود و به عنوان یک رشتهی مطالعاتی مستقل باز شناخته می شود. این رشتهی مطالعاتی، فرارشتهای است که شامل بینشهایی از رشتهی مطالعات زنان، مطالعات جنسیت، انسانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ ، علوم سیاسی، حقوق، مطالعات فرهنگی و غیره می شود.
به نظر راشمی گائور[14] مطالعهی مردان را نباید نفی مطالعهی زنان یا جنسیت تصور کرد. بلکه باید آن را ادامهی مطالعات جنسیت و بررسی آن دانست که چگونه سکس و جنسیت و تمایلات جنسیتی توسط فرهنگ و سیاست ساخته می شود و نه تنها بر زندگی زنان بلکه زندگی مردان نیز تاثیر می گذارد. مطالعات مردان البته مخالفانی هم در میان فمینیستها دارد. به نظر آنها چنین مطالعاتی می توان توجه را از روی مسائل زنان و نابرابری ساختاری ای که زنان با آن روبرو هستند منحرف کند.
در مطالعهی مردان عقیده بر آن است که چون مردانگی و زنانگی هر دو بوسیله فرهنگ و جامعه بازتولید می شود، اگر هدف درک شیوههایی ست که سلسله مراتب قدرت بر آن اساس عمل می کند، هر دو باید مورد توجه قرار گیرند. مطالعات زنان نشان داده است که فرهنگ موجود آکنده از پدرسالاری ست و این امر نقش سرکوبگرانهای بر زنان داشته و بر حفظ وضع موجود تاثیر دارد. در حالی که مطالعات زنان بر تاثیر مادیِ جنسیت و ارتباط آن با استثمار و سرکوب پدرسالارانه تاکید داشته، مطالعهی مردان این بحث را تا تاثیر جنسیت بر هویت و تجربه ی مردان بسط داده است. به همین دلیل، مطالعهی مردان را باید بسط مهمی در زمینهی مطالعات زنان و جنسیت به حساب آورد.
مطالعهی مردان با مورد سوال قرار دادن نقش مردان در جامعه آغاز می شود. این مطالعه در صدد بوده انواع مردانگی را بشناسد و چگونگی شکلگیری و نقش آنها را روشن کند. در این زمینه، سه نوع مردانگی مورد تاکید قرار گرفته است: مردانگی برتری طلب[15]، مردانگی مسموم[16]، و مردانگی تعرضگرا[17].
«کانِل» در کتاب مردانگی[18] که در سال ۱۹۹۰ انتشار یافت، بر این عقیده است که مردانگی الگو یا پیکربندی یک رفتار اجتماعی است که ترتیب موقعیت جنسیتی مردان را در مقایسه با موقعیت زنان در جامعه برجسته می کند. انواع مختلفی از مردانگی به عنوان یک سازهی اجتماعی، فرهنگی و تاریخی وجود دارد و متکی و متصل به فاکتورهایی مانند نژاد، طبقه، کاست، جنس، سن و غیره است.
برای مرد بودن، انواع و اقسام شیوهها و نکات کلیدیای در سلسله مراتب مردانگی وجود دارد که معمولا به مردانگی برتری طلب مرتبط است:
اولین مورد، حفظ فاصله از زنان است و این از اولین آموزش هایی است که جنسیت توسط آن به بچه ها آموزش داده می شود.
مورد دیگر کنترل احساسات است. در مردانگی برتریطلب چنین آموزش داده می شود که خوب نیست مردان احساساتشان را بروز دهند. از آن ها توقع می رود خشن و قوی باشند و از نمایش هرگونه ضعف و آسیب پذیری خودداری کنند.
آنها باید در مقابل جنس مخالف رفتاری همراه با نوعی تحقیر جنسیتی داشته باشند.
مردان در مردانگی هژمونیک باید قدرتمند باشند؛ یعنی قوی، قابل، موفق، قابل اعتماد و دارای کنترل دیده شوند.
مرد بودن در فرهنگ ما، قدرتی را ثبات می بخشد که مردان بر روی برخی دیگر از مردان نیز اعمال می کنند.
رلمدلهای مردانگی برتری طلب در انواع و اقسام مختلف محصولات فرهنگی رسانهای وجود دارد و توسط رسانهای سازی[19] فرهنگیِ معاصر بازتولید می شود. برای مثال، مردانگی در رسانهها توصیفی ست که طبق آن، مردان بتوانند کارهای خطرناک و همراه با خطر مرگ برای نجات از آسیبها را به انجام برسانند.
نوع دیگر مردانگی، مردانگی مسموم است. این نوع مردانگی زهرآلود و مسموم است چون با پرخاشگری و خشونت همراه است. معمولا وقتی از مردانگی مسموم صحبت می کنیم که مردانگی برتری طلب با تخریبهای اجتماعی همچون زنستیزی، طمعورزی، خشونت، تحکم و غیره همراه باشد. این نوع مردانگی معمولا به رفتار بزهکارانه با زنان و همجنسگرایان منجر می شود.
مردانگی تعرضگرا با خشونتهای فیزیکی بسیار شدید همراه است. این نوع مردانگی اغلب در میان مردانی دیده می شود که در زمینهی تامین امکانات برای رفتار برتری طلبانهی خود، مانند ثروت، مال و اموال و تحصیلات و موقعیت اجتماعی، شکست خورده اند و از آن برای غلبه بر اضطراب، ترس، بیکفایتی و احساس بی قدرتی استفاده می کنند.
اقتصاد بازار سرمایه داری مدلهای دیگری از مردان را نیز خلق کرده و می کند. یکی از آنها مردان اَبَرشهری[20] ست. اینها مردانی هستند که هزینهی زیادی خرج ظاهرشان می کنند؛ لباس های شیک می پوشند و آرایش می کنند. نمونهی دیگر مردان سکستنورز[21] است. این مردان زمان زیادی را در باشگاه بدنسازی می گذرانند و چنان تاکید زیادی در بدنسازی دارند که گاه مشقات زیادی هم به همراه دارد. رشمی گائور معتقد است:
«ما می دانیم که جنسیت یک تقسیمبندی اساسی و موثر بر روان ماست و پدرسالاری همیشه به صورت نظامی از اعمال قدرت بر زنان بوده است، اما این ساده سازی بیش از حدی را هم در بر دارد. ما دریافته ایم، سلسله مراتب قدرت نه فقط به صورت استثمار زنان توسط مردان، بلکه بعلاوه استثمار برخی از مردان توسط گروهبندیهای دیگری از مردان شکل گرفته و ساختارهای سلسله مراتبی قدرت باعث ترکیب عجیبی از قدرتمندی و بی قدرتی در زندگی بشری شده است.»
«درست است که مردان در جامعه از برتری قدرت برخوردارند و از امتیازهای ویژه ای بهره می برند، اما همین وضعیت باعث ناتوانیهای مشخصی که سلسله مراتب قدرت می آفریند، نیز برایشان می شود. در واقع، شیوه ای که قدرت بر اساس آن تنظیم می شود، محرومیت هم به بار می آورد. ماهیت سلسله مراتبی قدرت مردانگی می تواند رنجی سنگین، انزوا و از خود بیگانگی برای مردان بیافریند.»[22]
- ابعاد گستردهی تاثیرات مردانگی
تاثیر مردانگی مسموم و تعرضگرا ابعاد گسترده تری از زن ستیزی و برخورد با زنان دارد. سهراب مبشری در مقالهای به نام «مردانگی به مثابه کلید درک فاشیسم»[23] در معرفی کتاب «تخیلات مردانه»ی کلاوس تولایت[24] می نویسد که تولایت با مطالعه نوشتههای فاشیست ها متوجه می شود که : «زن در نوشتههای مردان جنگجویی که تولایت به تحلیل آنها پرداخته، موجود وحشتآور رازآلودی ست که «در کنار الکل و امراض، به مثابه تخریب کننده روحیه سربازان ظاهر می شود». مبشری سوال و پاسخی را که تولایت در جستجوهایش مطرح کرده و یافته، چنین بازگو می کند:
«کلاوس تولایت … با استفاده از راهنمایی همسرش که روانکاو است و هم با مطالعه سیستماتیک انبوهی از آثار اصلی روانشناسی و روانکاوی قرن بیستم، کوشیده است دریابد چه بر سر جسم و ذهن مردان جنگجو آمده است که تبدیل به موجوداتی سرشار از نفرت و چندش نسبت به زنان شده اند. تولایت به تفصیل درباره اختلالاتی که در کودکی مردان جنگجو قابل ردگیری است می نویسد و به گزارش های روانکاوانه مانند همسرش اشاره می کند که در آن از مردان دچار اختلال ضد زن، به عنوان موجوداتی یاد می شود که روند تولد و خودیابی آنها ناتمام مانده است.»
تاثیرات خشونت حاصل از مردانگی، محدود به بهره برداریفاشیستها نیست. مردانگی در بسیاری از سنتهای موجود در خانوادههای مردسالار، و همچنین شیوهی تبلیغ و ترویج ناسیونالیستها (ترامپیسم) و افراطیون مذهبی بویژه اسلامیستهای سنی و شیعه (داعش و جمهوری اسلامی)، به وضوح قابل مشاهده است.
جورج لیکاف زبانشناس و روانشناس شناختیِ برجستهی معاصر، الگوی خانوادهی پدرسالار را بستر تولیدکنندهی چارچوبهای مفهومیای می داند که برسازندهی اندیشههای محافظهکارانه است و بخش مهمی از کتاب خود به نام: «ذهن سیاسی»[25] را به بررسی این مسئله به کمک علوم شناخت شناسی معاصر اختصاص داده است.
مردانگی برتریطلب و رابطه ی آن با محافظه کاری، فاشیسم و نظامیگری همچنین نشان از اهمیت نظرات استادانی همچون کلر دانکانسون[26] دارد که معتقدند جنبشهای زنان همسویی بسیاری با جنبش صلح دارد و زنان نیازمند آن اند که برای پیشبرد اهداف خاص جنبش آزادیخواهانهی خود، از مبارزات صلح طلبان و جنبشهای صلح دفاع کنند[27].
باید متوجه بود که اگرچه جنبش زنان یکی از مهمترین جنبشهای تک موضوعی دوران ماست، اما این جنبش اجتماعی در کنار جنبشهای مختلفی حضور دارد و قرار می گیرد که اهداف انسانی دیگری را در پیش روی خود داشته اند. جنبشهای آزادیخواهانهی ضد فاشیستی و ضد دیکتاتوری، جنبشهای طبقاتی مدافع عدالت اجتماعی، حفاظت از محیط زیست، صلح، ضد نژادپرستی، نمونههایی از این جنبشهاست. شک نیست، مبارزهی سیاسی برای دگرگونی جهان در جهت تامین خواستهای ترقیخواهانهی بشری، حاوی همسویی معناداری با یکایک این جنبشهای تک موضوعی است.
جکسون تی کاتز[28] نویسنده و آموزش دهندهی روشهای ضد خشونت بر این نظر است که: «سالهاست در مورد تاثیرات خشونت خانگی پدران خشن و بد رفتار بر کودکان صحبت شده است. در برخی زبانها به این کودکان «کودکان شاهد» یعنی شاهد خشونت گفته می شود. اینها البته شاهد نیستند. قربانی خشونت اند. شما وقتی شاهد خشونت هستید ، آن را در وجود خود حس می کنید. «کودکان شاهد»ی که دچار ضربهی روانی ( تروما) می شوند، تنها دختران نیستند، بلکه پسرانی هستند که از این خشونتها آسیب می بینند.»
در صحبتهای او به این نکات درست نیز تاکید شده که مردیت تاثیرات معینی بر سلامتی فیزیکی، هیجانی و روانشناختی مردان دارد. مثلا افسردگی در میان مردان را در نظر بگیرید. خوب شک نیست که این مطالعات و اقدامات برخاسته از آن تحت تاثیر مبارزات زنان صورت گرفته است. بخشی از مهمترین شخصیتهایی که در مورد افسردگی، سلامت هیجانی، فیزیکی و جنسی مردان کار کرده اند، به صراحت بر اثر مثبت مبارزهی زنان برای سلامتی تاکید کرده اند و مشوق و پشتیبان بوجود آمدن پارادایم جدید بوده اند.
به نظر او، وقتی به جریانهای اجتماعی نگاه می کنیم، می بینیم ما باید پیامهای مثبت تری به مردان بدهیم. باید بگوییم به مردان بیشتری نیاز است که از جا برخیزند ، از زنان پشتیبانی کنند و در کنار زنان آسیبدیده و جنبش های مبارزه با آزار و تجاوز جنسی بایستند. ما به حضور مردان نیاز داریم، نه به خاطر نوع دوستی، نه به خاطر مراقبت از زنان، اگرچه خودش مهم است، بلکه به خاطر اینکه، همان سیستم پرورشی که مردانش با زنان بدرفتاری می کنند، مردانی را تولید می کند که با دیگر مردان نیز بدرفتاری می کنند. مردان بسیاری از خشونت دیگر مردان آسیب دیده اند. خشونت با مردان با خشونت با زنان دو موضوع کاملا متفاوت نیست، ارتباط بسیاری بین این دو وجود دارد.
خشونتهای جنسیتی مانند، تجاوز جنسی، خشونت خانگی، بدرفتاری در روابط جنسی، سوء استفاده جنسی از کودکان، اینها تنها مسئله زنان نیست. اینها همچنین مشکل مردان است. باید ضرورت تغییر پارادایم در این مورد را باز شناخت[29].
بخشی از فمینیستها در زمانهای گذشته مبارزه با مردسالاری را به مبارزه با مردان تقلیل داده بودند و تصورشان بر آن بوده که جامعه مردسالار اگرچه بر علیه منافع مادی و معنوی زنان بوده، اما جامعه ای ایدهآل برای مردان است. اگر در مسئله دقیقتر شویم، شواهد نشان دهندهی واقعیت دیگری است. جامعه ای که زنانش آزادی ندارند، جامعهی بیماری است که مردانش هم در اسارت اند.
خود مبارزه برای رهایی زنان به مبارزه وسیع دیگری برای رهایی انسان پیوند ناگسستنی دارد و بهروزی زنان و مردان تنها با مبارزه علیه مردسالاری تامین نمی شود. دیدگاه مارکسیستی بر ضرورت رهایی از شیوههای تولیدیِ مبتنی بر استثمار به عنوان پایه ای برای پشت سر گذاشتن جوامع طبقاتی، تبعیضهای جنسیتی، نژادی، قومی و غیره تاکید داشته است. تردیدی نیست که شیوهی استثماری تولید در جوامع سرمایه داری معاصر، به از خود بیگانگی عمیق و گستردهی نیرویهای کار می انجامد. این از خودبیگانگی پیامدهای جامعه شناسانه و روانشناسانهی معینی داشته و دارد که می تواند تاثیر متفاوتی بر مردان و زنان بگذارد.
- مقایسهی تجربههای سوسیالیستی و سرمایه داری
بخش بزرگی از مباحثاتی که تحت نام فمینیسم معاصر با آن روبرو بوده ایم، به جهان سرمایه داری تعلق داشته است، اما این تنها تجربهی بشری نیست. مدتها قبل از پیدایش تجربههلی سوسیالیستی، بحث و بررسیهای رادیکالی در مورد رهایی زنان در اندیشههای مارکسیستی مطرح شد که رهایی نیروهای کار از استثمار سرمایه داری را یکی از عناصر کلیدی برای رهایی زنان به شمار می آورد. این اندیشهها در عالم نظر باقی نماند و با پیدایش جوامع سوسیالیستی به محک تجربه کشیده شد. تجربههای دهها سالهی سوسیالیستی در برخی کشورها نشان از آن دارد که با تغییر مناسبات اقتصادی در آن جوامع، مبارزات زنان برای رهایی، گسترش بی سابقه ای یافته و در بسیاری از زمینهها، دستاوردهای عظیمی در زمینهی برابر حقوقی زنان با مردان کسب شده است.
دکتر قدسی کریستن رافه استاد زبان روسی و مطالعات اروپای شرقی در دانشگاه پنسیلوانیا و نویسندهی کتاب «چرا زنان عشقورزی بهتری در سوسیالیسم دارند[30]» تحقیقات وسیعی را در مورد موقعیت و شرایط زنان در اروپای شرقی قبل و بعد از فروپاشی نظام سوسیالیستی سابق انجام داده است. او که در این زمینه کارهای متعددی ارائه کرده و به زبانهای بسیاری ترجمه شده، می گوید: داده های موجود نشان می دهد زندگی زنان در پشت آنچه در دوران جنگ سرد، پردهی آهنین نامیده می شد، نه تنها در بسیاری زمینهها، بهتر از زندگی زنان در در این سوی دیوار بوده است، بلکه درست با فروپاشی آن نظام در سالهای ۹۰-۹۱ با ورود با بازار آزاد، به سرعت تخریب شده است.
برای نمونه در مطالعاتی که قبل از فروریختن دیوار برلین و بعد از آن در آلمان شرقی صورت گرفته، رضایت جنسی چه از بعد احساسی و چه صمیمیت در رابطهی انسانی، و نرخ ازدواج و علاقه به ازدواج در آلمان شرقی بسیار بیشتر از آلمان غربی بوده است. مشارکت سیاسی زنان هم بیشتر است. آموزش و پرورش زنان نیز بهتر است. برای مثال در پژوهشی که در سال ۲۰۱۸ در مورد اختلاف جنسیتی در آموزش ریاضی که با آزمون استاندارد در سراسر اروپا صورت گرفته، آنچه ما به صورت روشن در این پژوهش می بینیم، آن است که فاصله نمرات بین دختران و پسران در کشورهایی که سابقا سوسیالیستی بودند، بسیار کمتر از کشورهای اروپایی سرمایهداری است. و جالب اینکه همین طور هم باقی مانده است. در برخی از این کشورها اصلا تفاوتی وجود نداشته است. «ما همچنین می توانیم به اختلاف در زمینهی حضور زنان در رشتهها و مشاغل علمی و مهندسی توجه کنیم. در سال ۲۰۱۹ نرخ فارغالتحصیلان زن در رشته های علمی، مهندسی و ریاضی در آلمان ۲۹٪ است، اما همین عدد در کشوری مانند لهستان ۴۳٪ ، در رومانی ۴۱٪ است.[31]»
به نظر می رسد باید به شکلی همهجانبهتر به مبارزات زنان و نقشی که در برپایی جامعهای شایستهی زندگی بشری داشته و دارند، بنگریم، و بر همپیوندی و نقش پیشرو و تاثیرگذار این مبارزات توجه بیشتری کنیم و با مشارکت هرچه بیشتر، در اعتلای این جنبشها بکوشیم.
[1] در نوشتن این مقاله، از همکاری ارزندهی زهره جواهریان که مرا از سالها پیش با اندیشههای فمینیستی ترقیخواه و فعالیتهای زنان در این زمینه آشنا کرد و در پژوهش برای تهیهی این مطلب مرا یادری داد، بهره برده ام و سپاسگزار راهنمایی های ایشان هستم.
[2] Rosemarie Tong : Femminist Thoughts
[3] https://fa.wikipedia.org/wiki/موج_سوم_فمینیسم
[4] Me Too
[5] https://fa.wikipedia.org/wiki/فمینیسم
[6] https://en.wikipedia.org/wiki/Marxist_feminism
[7] https://en.wikipedia.org/wiki/Socialist_feminism
[8] https://en.wikipedia.org/wiki/Materialist_feminism
[9] Ferguson, Ann; Hennessy, Rosemary (2010), “Feminist perspectives on class and work”, in Stanford Uni (ed.).
[10] Mike donaldson: “There is nothing outside gender.”
[11] Femininity
[12] Masculinity
[13] Men’s and Masculinity Studies
[14] Men’s and Masculinity Studies with Prof. Rashmi Gaur
[15] Hegemonic masculinity
[16] Toxic masculinity
[17] Protest masculinity
[18] R. W Connell: Masculinities
[19] Mediatization
[20] Metrosexual
[21] Spornosexual
[22] Men’s and Masculinity Studies with Prof. Rashmi Gaur
[23] به نقل از مقالهی ارزندهی سهراب مبشری با نام: «مردانگی به مثابه کلید درک فاشیسم» که در معرفی این کتاب نوشته است. منبع مقاله: https://www.akhbar–rooz.com/مردانگی–به–مثابه–کلید–درک–فاشیسم–معرفی/
[24] https://en.wikipedia.org/wiki/Klaus_Theweleit
[25] George Lakoff : Political Mind: A Cognitive Scientist’s Guide to Your Brain and Its Politics
[26] Claire Duncanso
[27] Men in Movement: Hegemonic Masculinity and the possibility of change in gender relations
[28] Jackson T. Katz
[29] Why men should be feminists: https://www.youtube.com/watch?v=xKpeyRybXhU
[31] Economic Update: Why Women Have Better Sex in Socialism