این هفته پرفسور ریچارد ولف آخرین اطلاعات در بارۀ تیم مشاور اقتصادی رئیس جمهور منتخب جو بایدن را ارائه می دهد.
برگردان: امیر خراسانی – ترجمه اختصاصی اندیشه نو
این برنامه ، چنانکه می دانید، در مورد اقتصاد، درآمدها، بدهی ها، مشاغلی که خودمان و فرزندانمان داریم یا نداریم، اقتصاد جهانی که در آن زندگی می کنیم است و من ریچارد ولف، برگزارکنندهی این برنامه هستم.
ابتدا می خواهم به پرسشهایی که بسیاری از شما در مورد تیم اقتصادی جو بایدن رئیس جمهور منتخب برایم فرستاده اید، پاسخ دهم. به ویژه در مورد ترقی خواهانی که گفته می شود در این تیم حضور دارند و گفته می شود که صعۀ صدر جو بایدن به جناح مترقی حزب دموکرات را منعکس می کنند.
ابتدا نظری کلی بیندازیم. اول از همه، تمام این تیم اقتصادی شامل شمار قابل ملاحظه ای از بازماندگان دولت اوباما هستند که آقای بایدن چند سال پیش در آن دولت خدمت می کرد. تو گویی حزب دموکرات می خواهد بگوید که آقای ترامپ در این فاصلۀ چهار سال نوعی انحراف عجیبی داشت و حالا ما می خواهیم به وضع نرمال یا وضع عادی برگردیم یا می خواهیم به کسب و کاری که پیش از ترامپ داشتیم برگردیم. به نظرم این خیلی ترسناک است، چون حاکی از آن است که این جماعت درک نمی کنند که آقای ترامپ و پیروزی انتخاباتی او عمدتا محصول پیروی سیاست هایی است که پیش از ترامپ وجود داشت. بنابراین برگشت به این سیاست ها به من هشدار می دهد که از آن سیاست ها درسی نگرفته اند. این جماعت ادعا می کنند که نه! از آن آموخته اند.
برگردیم به ترقی خواهان این تیم. تا آنجا که از اطلاعات خودم می توانم بگویم و چند تای آنها را می شناسم. سه تا هستند: هتِر بوشِر[1] ، جَرِد برنستین[2] و وزیر تازه خزانه داری جانِت یِلِن [3] . برای من روشن است که هتِر بوشِر، بر اساس کاری که او به خصوص در مورد نابرابری انجام داده است مترقی ترین این سه نفر است. جَرِد برنستین مدتها عضو نهاد سیاست اقتصادی بخشی از نوع مترقی تشکیلات واشنگتن دی سی است. جانِت یِلِن به نظرم کمی عجیب می آید که در این گروه است. برای روشن شدن می توانم بگویم من و او دانشجویان دانشگاه یِیل بودیم و دکترای خودمان را همزمان گرفتیم همان دروسی را گذراندم که او گذراند، من همان استادانی را داشتم که او داشت. من در مورد آموزش او اطلاع دارم، زیرا که مثل آموزش خود من بود. زمانی که من دانشجوی تحصیلات عالی بودم در تلاش برای تشکیل یک انجمن اقتصادی تازه شرکت داشتم به نام اتحادیۀ اقتصاددانان رادیکال. تمامی گروه ما در به راه انداختن این انجمن فعال بود. این انجمن هنوز وجود دارد و مجلۀ خودش را منتشر می کند و بخش انجمن اقتصاد امریکای خودش را اداره می کند.
جانِ یِلِن به عنوان دانشجوی تحصیلات عالی مطلقا هیچ کاری با این انجمن نداشت. من می دانم، چون تمام زندگی بزرگسالی خودم درگیر آن بوده ام. چند روز پیش معلومم شد از زمانی که چند سال پیش او رئیس بانک فدرال بود، سخنرانی هایی کرده است که ظاهرا در حدود هفت تا هشت میلیون دلار از آن سخنرانی ها درآمد داشته که ظاهرا شامل دستمزد خیلی بالایی از کمپانی گَلدمّن سّکس[4] می شود. چیزی که هیلاری کلینتون را به دردسر انداخت که شاید از چند سال پیش به یاد داشته باشید. خوب این معمولا بخشی از اعتبار ترقی خواهان نیست – به تمام دلایل که نیازی نیست در باره اش یادآوری کنم.
پس این ها سه ترقی خواهی هستند که داریم. سوال این است که اینها در شورای مشاوران اقتصادی یا به عنوان وزیر خزانه داری چه خواهند کرد. آیا نسبت به موضوعات نابرابری حساس اند؟ مطلقا بله. من از زبان خودشان چنین می شنوم. اما اینها کسانی هستند که هرگز نظرشان فراتر از واشنگتن دی سی نرفته است. به این معنا که هرگز سرمایه داری را زیر سوال نمی برند . این موضوع را مطرح نمی کنند که برخی مسائل نابرابری ممکن است ارتباط با سازماندهی شرکتهای سرمایه داری داشته باشد. می دانید که با گروه کوچکی در بالا: سهامداران عمده، هیئت مدیره ها، مدیر عامل اجرایی تمام تصمیم های کلیدی را می گیرد و با کمال تعجب قسمت اعظم پول را به صورت سود های سهام، و حقوق های هنگفت برای مدیران اجرایی طراز اول به خودشان می دهند . آیا این بخشی از مشکل نیست؟ خب شما این را از زبان آنها نخواهید شنید، حداقل هرگز قبلا نشنیده اید. آیا ممکن است کاملا تغییر کنند؟ ممکن است روراست شوند؟ حتماً . بالاخره عیان شد که روزولت آدم میانه رویی بوده درست مثل آنها. با این تفاوت که در سالهای ۳۰ جنبشهای توده ای،بزرگ ترین خیزش اتحادیهی کارگری – سی آی او – در تاریخ آمریکا و دو حزب سوسیالیستی و حزب کمونیست که با یکدیگر کار می کردند و این بود که برنامۀ نیودیل[5] درست شد . این بود که سیاستمدار میانه رویی مثل فرانکلین روزولت قهرمان ترقی خواهی واقعی شد. این می تواند باز هم اتفاق بیفتد، اما بستگی به این خواهد داشت که جنبشی از پایین رخ بدهد یا نه؛ و ربطی به این افراد در تیم اقتصادی بایدن ندارد .
بحث بعدی من در مورد احترامی است که به تحوّل فوق العاده مهم در آرژانتین قائل می شوم. در هفته های اخیر سنای آرژانتین تحت فشار جنبش گستردۀ مرم آرژانتین به رهبری زنان آرژانتینی که این مبارزه را به مدت شش تا هفت سال به پیش برده اند به خواستۀ آنها تن داد . به مدت شش یا هفت سال، زنان در پیش چشم مردم، ائتلاف قدرتمندی شامل شماری اتحادیه های کارگری و بسیاری جنبشهای اجتماعی رادیکال برپا کردند و با آنچه به آن دست یافتند، دولت را در مورد یک موضوع عمده یعنی حق سقط جنین شکست دادند. اگر زنی بخواهد با بدن خودش بدین طریق رفتار کند، دولت با آن مخالفت می کند. کلیسای کاتولیک- نهاد مذهبی مسلط در آن کشور- با آن مخالفت می کند. آنها دولت را شکست دادند؛ کلیسا را شکست دادند که مبارزهشان فوق العاده طولانی هم بود. بخشی به دلیل آنکه، پاپ فعلی از آرژانتین است و چنانکه می دانید کلیسا به هر دری زد موفق نشد. آنچه مهم است بسیج توده ای از پایین است، همان گونه بسیجی که چند لحظه پیش به آن اشاره کردم که امکان می دهد شاید دولت بایدن دولتی مترقی باشد، زیرا در غیر این صورت، چنین جنبشی وجود نخواهد داشت و حالا هم از آن جنبشهایی که به صورت خیالی گفتم در آمریکا وجود ندارد، در آرژانتین همین حالا واقعیت دارد.
در آرژانتین، با شگفتی، سنا را وادار کردند که به سود تمام زنان رای دهند. اکنون در آرژانتین زنان قانونا تا هفتۀ چهاردهم حاملگی حق سقط جنین کسب کرده اند. پیش از این اتفاق در آرژانتین که یکی از بزرگترین و مهمترین اقتصادهای آمریکای لاتین است، تنها در بخش بسیار کوچکی از آمریکای لاتین سقط جنین قانونی بود : کوبا ، اروگوئه، گوانا و بخشی از مکزیک. همه اش اینها! در قسمت اعظم آمریکای لاتین مسئلهی سقط جنین به طور محکم در کنترل دولت و کلیسای کاتولیک است . نشانه هایی هست که در شیلی و برزیل، از کشورهای بزرگ آمریکای لاتین، هم مانند آرژانتین، جنبشهای زنان الهام بزرگی گرفته اند تا همان گامها را در کشورشان بردارند. در جنوب مرزهای ما همه چیز در حال تغییر است و مسئله به سقط جنین محدود نخواهد شد. از آن فراتر خواهند رفت به سایر مسائل اجتماعی خواهند پرداخت که در آن بخش جهان داغ است.
بحث بعدی من برای امروز پرسش دیگری است که خیلی از شما ها در مورد آن برایمان نوشته اید. این پرسش گسستی است که اکنون بین آنچه در بازار سهام در جریان ، یعنی جایی که ثروتمندترین افراد ثروتمند ما ثروت شان را نگه می دارند و واقعیتهای اقتصادی که بقیه ما با ان روبرو هستیم، وجود دارد. این تفاوت به همان روشنی است که بسیاری از شما با نگاه به دور و برِ ناحیه ای که در آن زندگی می کنید، جایی که کار می کنید و جایی که خرید می کنید، به سادگی می بینید. یک تحلیلگر شرکت نومورا سِکیوریتیز[6] در شهر نیویورک اخیراّ بر آن انگشت گذاشت. وی می گوید بازار سهام در نیویورک “در جوش و خروش” است. به زبان دیگر، پرشور و مهیج است، چون شور و هیجان آن انعکاس حقیقتی است. آن حقیقت، رشد فاصلۀ بین یک تا پنج در صد افرادی است که به قدر کافی ثروتمند اند که به آن چه در بازار سهام دارد اتفاق می افتد علاقه مند باشند و همه اش همین است. اکثر مردم هیچ سهامی ندارند، اقلیتی هم که سهام دارند آن قدر ندارند که تفاوتی در زندگی شان بگذارد. ۱۱ سهمی که مثلا پس از مرگ مادر بزرگتان به ارث بردید،شما را در بازار سهام بازیگر نمی کند. عدۀ قلیلی – ۱۰ ٪ – که قسمت اعظم سهام – ۸۰٪ – را در اختیار دارند، آنها کسانی هستند که واقعا موفق اند. پس اعتبار به آنها داده می شود. اعتباری که می گیرند به واسطۀ دولت این کشور است که در خدمت این یک تا پنج درصد پشتیبان طراز اول این دولت می باشند. دولت تصمیم گرفته است که برای مقابله با رکود اقتصادی که در آن به سر می بریم، افزون بر شکست در برابر کوید ۱۹ ، با تزریق پول به اقتصاد بوق و کرنا راه بیندازد . بانک فدرال چندین تریلیون دلار تزریق کرده است، خزانه داری پولی را که ندارد، با قرض کردن صرف کرده است که نهایتاّ هم از بانک مرکزی می آید. بنابراین، ما همهی این پولی را که ایجاد شده، در دست داریم. اما از آنجا که تودی مردم آمریکا اکنون فقیرند و نمی توانند آن پول را قرض بگیرند، این پول برای تولید خدمات و کالاهای بیشتر و استخدام افرادی که آنها را تولید کنند، صرف نمی شود، چون مردم آمریکا نمی توانند این کالاها را بخرند . میلیونها نفر بیکارند و دیگران بسیار هراسانند. خوب اگر این پول صرف تولید و خدمات نمی شود، به کجا می رود. چون تقاضایی وجود ندارد، وارد بازار سهام می شود و ارزش سهام را بالا می برد و ثروتمندان خوشحالند، چون که آنها را پولدارتر می کند. و باز به همین دلیل است که بیلیونرهای آمریکا دو تریلیون دلار دیگر اندوخته اند، در حالی که بقیهی ما درگیر مصیبت کوید ۱۹ بودیم. این جامعه یی است که به واسطۀ نابرابری از هم پاشیده شده. داستانی که در آن، جامعه یی ثروتمندان را ثروتمندتر می کند و تودهی مردم را فقیر، هرگز پایان خوشی ندارد. ما در چنین وضعی هستیم و آقای بایدن بهتر است ما را از این وضع برهاند و گرنه ترامپ دیگری خواهیم داشت. بحران های این جامعه چند برابر می شود . این یک دوران انحطاطی است، مگر آنکه اقدام توده ای آن را تغییر دهد.
اندیشه نو: استفاده تمامی و یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بلا مانع است.
[1] Heather boucher
[2] Jared Bernstein
[3] Janet Yellen
[4] Goldman sachs
[5] New Deal
[6] Nomura Securities