فکر نمیکنی تمرین برای مهارت گفتوگو و مدارا را باید از کلاغها شروع کرد؟ آخر چگونه می شود کسی که تحمل قارقار چهارتا کلاغ را در آسمان خانهاش ندارد، تحمل نق زدنها و نقد مخالفانش را در رسانههای عمومی داشته باشد؟
۲۸ دیماه ۱۳۹۹
در خانه مادری من تعدادی درخت کاج خیلی بلند هست که روی آنها کلاغها آشیانه ساختهاند. مجموعا پنج آشیانه کلاغ در حیاط مادری ام هست. کلاغها در بهار و تابستان، هم خیلی کثیف کاری می کنند و هم غوغایی درست میکنند از دعوا و رقابت با هم؛ وقتی هم که گربهها پا به حیاط میگذارند، دیگر جنگ، مغلوبه میشود. در چنین مواقعی فضای خانه کلافه کننده است و دیگر امکان هیچ تمرکزی نیست. چند سال بود تصمیم داشتم در زمستان که جوجه ندارند، آشیانههایشان را پایین بیاورم تا از این خانه کوچ کنند. مدتی پیش یک نردبان فلزی بسیار بلند تهیه کردم و سایر لوازم را آماده هم کردم. دیروز به دوست و شاعر رنانی، غضنفر سلطانی، پیام دادم که اگر حالش را دارد دم غروب بیاید کمک من، اما نگفتم برای چه! استقبال کرد و آمد. وقتی فهمید میخواهم چه کنم، مخالفتی نکرد ولی متوجه شدم که خیلی با رغبت کمک نمیکند. نردبان بلند را به سختی کنار یکی از درختان قرار دادیم اما به علت باریکی درخت و طولانی و چند تکه بودن نردبان، ناپایدار بود و استاد غضنفر اجازه نداد که بروم بالا. بعد کوشیدم با طناب از درخت بالا بروم. چندمتری رفتم بالا اما نشد ادامه بدهم و بازگشتم.
حالا دیگر هوا تاریک شده بود و استاد غضنفر از من خواست که امروز رها کنم تا روز دیگری عدلِ ظهر بیاییم و این کار را به انجام برسانیم. رفتیم و نشستیم لب ایوان تا چای بخوریم؛ استاد غضنفر درآمد که: اجازه هست چیزی بگویم؟ گفتم حتما، بیپرده و بیمجامله، که اگر جز این باشد دوستیمان واقعی نیست. گفت «پس با کلاغها مدارا کن؛ با آنها صحبت کن و از آنها بخواه که خودشان از این جا بروند و درخواست کن اینجا بچه نگذارند. نمیخواهد آشیانه خرابشان کنی. به آنها به زبان خوش بگو، آنها تو را میفهمند».
گفت «تو دائما از گفتوگو و مدارا به عنوان پیششرط توسعه سخن میگویی؛ و دائما مینالی که چرا مردم ما و روشنفکران ما و مقامات ما گفتوگو (دیالوگ = همشنوی) و مدارا بلد نیستند. فکر نمیکنی تمرین برای مهارت گفتوگو و مدارا را باید از کلاغها شروع کرد؟ آخر چگونه می شود کسی که تحمل قارقار چهارتا کلاغ را در آسمان خانهاش ندارد، تحمل نق زدنها و نقد مخالفانش را در رسانههای عمومی داشته باشد؟ چرا فکر می کنی تمام زمین و هوای این خانه، مِلکِ طِلقِ توست و حالا که در این خانه قدرت مطلقه داری حق داری این کلاغ ها را تارومار کنی تا مزاحم تو نباشند؟ فکر نمی کنی تو اگر با این روحیه و نگاه، روزی به موقعیتی برسی، همینگونه عمل خواهی کرد و مخالفانت را هم تارو مار و خانه خراب خواهی کرد؟ کسی که توانایی تحمل قارقار کلاغ را ندارد و آنقدر احساس قدرت مطلقه دارد که به خود اجازه میدهد حق طبیعی حیوانات را برای انتخاب محل زندگی از آنها بستاند، بعید است که وقتی در جامعه به قدرت برسد، حق دیگران را برای زیستن و رشد کردن و نقد کردن و متفاوت بودن و دگراندیشی و دگرباشی به رسمیت بشناسد».
سپس گفت «برخیز استاد توسعه، برو درسهایت را از نو بخوان. درس دموکراسی را باید در همین باغچه و با همین کلاغ ها تمرین کنی. دیالوگ فقط این نیست که دو نفر بنشینند و حرفهای همدیگر را بشنوند و همدیگر را نقد کنند. این که با طبیعت و موجودات طبیعی دیگر مدارا کنی و حرفشان را بشنوی و حقشان را محترم شماری، این مهم ترین نوع دیالوگ و مدارا است. ظرفیت درونی و میزان رشد وجودی افراد را در همین آزمونهای کوچک میتوان دریافت. این جا چون هیچ کس برای رفتار تو کف نمی زند و هیچ کس تو را تمجید نمی کند که اوه چقدر دکتر رنانی تحملش بالاست چقدر اهل رواداری و مداراست، این جا دیگر نشانی از دموکرات بودن در رفتار تو با حیوانات نیست. دموکرات بودن همین جاها معلوم میشود؛ یعنی وقتی که هیچ کس نمی بیند و هیچ کس برای آدم کف نمیزند، باز هم دموکرات باشی. دموکرات بودن شیوه تقوا ورزی در دنیای مدرن است. تقوا چیزی نیست جز رعایت حق الناس و حق الله؛ و دموکرات بودن یکی از مهمترین ویژگیها و مهارتهایی است که موجب رعایت حق الناس می شود. «ناس» اگر از ریشه «اِنس» باشد به معنی مردم و هر نوع جمعیتی است و اگر از ریشه «نَوس» باشد به معنی هر جنبندهای است. و رعایت حق الناس یعنی رعایت حق هر جمعیتی، خودی یا غیرخودی، مومن یا غیرمومن، و رعایت حق هر جنبندهای، انسان یا حیوان یا گیاه. پس بدون رعایت حقوق حیوانات و طبیعت، نه حق الناس رعایت شده است و نه دموکراسی برقرار می شود».
و گفت «آری برادر من، تا زمانی که در این کشور حیوان آزاری وجود دارد و گربه ها و سگ ها و کلاغ ها و گنجشک ها از آدمها میترسند سخن از دموکراسی یاوه ای بیش نیست. نمی خواهد به مقامات بگویید مدارا کنید و رفتارتان با مردم دموکراتیک باشد. بروید تمرین دموکراسی را از همین مدارا با حیوانات و طبیعت شروع کنید».
گفت «دموکراسی ما راه درازی دارد. مردمی که روشنفکرشان کسی باشد که هنوز مهارت تعامل و دوستی با حیوانات را ندارد و برای خودش حق ویژه تری قائل است، چگونه می توانند دموکراسی را فهم کنند و آن را محترم بشمارند؟». گفت «این که تو با کلاغ ها توانایی مفاهمه و همزیستی نداری با این که نظام سیاسی با مخالفانش توانایی همزیستی و مفاهمه ندارد فرق چندانی ندارد. نظام سیاسی فقهی هم، اول مخالفانش را تخفیف میکند و با انواع واژگانی نظیر باغی و یاغی و منحرف و فتنهگر و اجنبی و جاسوس، آنها را به موقعیتی پایین تر از انسان تنزل میدهد، و بعد به خود حق می دهد تا این مخالفان کمتر از انسان را هر بلایی سرشان بیاورد. مگر نمیبینی که مجرمان را در خیابان میگردانند و آفتابه گردنشان میکنند؟ مگر نمیبینی که مخالفان سیاسی را به تلویزیون میآورند تا برعلیه خودشان اعتراف کنند؟ اینها همه تلاشی است برای اینکه اول موقعیت مجرم و مخالف را در دیدگاه عوام به موقعیتی پایینتر از انسان تنزل دهند، تا بعد بتوانند هر ظلمی علیه او را توجیه کنند. بنابراین مرگ بر کلاغ گفتن با مرگ بر فلان شخص یا گروه گفتن تفاوتی ندارد. هر دو نشانه غرور، نخوت، خودشیفتگی و خودمحور پنداری و ضایع کردن حقالناس است. دموکراسی رای دادن نیست، دموکراسی به معنی مهارت صلح با دیگران، توانایی پذیرش نقد دیگران و حتی پذیرش نق زدن دیگران است وقتی که تو در قدرت هستی».
استاد غضنفر سپس دفتر شعرش را گشود و شعری که در دیماه ۸۳ درباره کلاغ کوچهشان گفته بود را برایم خواند. غضنفر خداحافظی کرد و رفت و من مدت زیادی در حیاط خانه مادری راه می رفتم و زیر لب می گفتم: دموکراسی یعنی مدارا با کلاغ؛ دموکراسی یعنی صلح با طبیعت؛ دموکراسی یعنی مهارت دیدن دیگری؛ دموکراسی یعنی جدی گرفتن زاغچهای بر سر یک مزرعه؛ دموکراسی یعنی آب را گل نکنیم؛ دموکراسی یعنی از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردن!!!
منبع: تارنمای رسمی محسن رنانی