شعری از چین باستان که شاعرش نامعلوم است.
تو هنوز لباس رزم به تن نکردهای؟
بیا زرههامان را شریک شویم؛
شهریار نیروها را
آماده به صف کرده ،
بیا سرنیزه هامان را برق بیندازیم؛
دشمن تو،
دشمن من است.
تو هنوز لباس جنگ بر تن نداری؟
بیا نیمتنههامان را با هم بپوشیم.
رفیق من!
ما دشمن مشترکی داریم.
شهریار نیروها را به صف کرده؛
بیا تبرزینهایمان را برق بیندازیم؛
کار تو کار من هم هست.
رفیق تو هنوز آمادهی نبرد نشدهای؟
بیا هر چه داریم در میان بگذاریم.
بگذار سلاحهایمان را برق بیندازیم
و دستان تو در دستان من
به حرکت درآییم.