درد هجران مادر در انتظار دیدار، جانکاه است، اما درد، درد استبداد حکومتی است. استبداد، زندگی وعشق و فرصت وجانمان را آتش زد و انبوهی از حسرت و انتظار بر دلهایمان نشاند.مادر بزرگ و مادرم در همراهی و همدلی با فرزندان ازادیخواه شان دمی در مبارزه با استبداد نیاسودند. گاه سر پر شور جوانشان بر چوبه دار، گاه جان جانان شان در کنج سلول های تار، گاه عزیز پرورده در بطن وجودشان سالها پشت میله ها وخار، گاه شلاق نشسته بر پشت پاره تنشان سنگین بار، گاه تن دریده شده و زخمی دخترشان به دست شکنجه گران و بی رحم اوین ، داغ استبداد بر جان مسئولیت پذیر مادرانه شان نشاند و سوزاند.
برایم بغض آبانماه ۹۸هنوز نشکسته بود که از سر تقدیر بغض مرگ مادر ایستاده در مقابل ظلم ظالم در آبانی دیگر بر آن افزود.درد، درد استبداد دینی است و مگر تسلایی برایش می توان یافت؟ درد، درد جانکاه مادران نوید افکاری و ندا آقاسلطان وستار بهشتی و پویا بختیاری است. درد صدها جوانان بی گناه مظلوم غلطیده در خون آبان ماه سال گذشته است. درد بی پناهان خفته در نیزارهای ماهشهر است.
آتش این درد بر دلهایمان افروخته باد و خاموش مباد تا ویرانی رفتاری استبدادی. آتش این درد خون نمی طلبد. در طلب عشق و زندگی و مقاومت، مبارزه ای جانانه و سرشار از سرخوشی و رضایتمندی می آفریند. فردایی روشن برای مردم و روزگاری سخت برای پاسخگویی ظالمان.در سالگرد روز های آبان خونین 98 از پیام های تسلی بخش عزیزانم از سراسر ایران وخارج از کشور سپاسگزارم و دستهای پر مهرتان را به گرمی می فشارم.