دراین روزها باردیگر بااظهارات پرسروصدای ترامپ توجه همگانی بسوی افغانستان بیشترجلب شده است. اواخیراً گفته است که تا اخیرسال سربازان امریکائی به کشورشان بازخواهندگشت. درواقع اوهیچ چیزنوویا فوق العاده ای رابیان نداشته است. برگشت سربازان امریکادرواقع نه نکته گرهی اوضاع ونه ناشی ازخستگی وفرسودگی وبدبیاری امریکائی هااست. برای داشتن درکی درست ازاین موضوع مهم اینست بدانیم که آیابارفتن عساکرامریکائی اشغال افغانستان پایان می یابد؟ نه ابداً چنین نیست! پس این همه سروصدا ارزش آنرادارد که اگر این گفته عملی هم شود؛ آنرابه مثابه نقطه عطف دراوضاع جاری افغانستان بدانیم؟ بازهم نه! به دلیل اینکه امریکا پایگاه های عمده نظامی خودرانمیبندد. درمدت نزدیک به بیست سال امریکادرفکرتنها مستقرساختن سربازانش درافغانستان نبود؛ سیاست گزاران امریکائی فقط برای حضورموقت(ولواین موقت بیست سال باشد)درافغانستان این قدرمصرف ولشکرکشی رابراه نینداختند. سادگی محض خواهد بود اگرگفته شود که امریکائی ها واقعاً برای ریشه کن کردن تروریزم دراین گوشه دنیا تاختند، حتی ازاین هم بگذریم که آنها نه تنها تروریزم را ریشه کن نساختند بلکه بیشتردرآتش آن دمیدند؛ آنان اهداف به مراتب گسترده ترودنباله دارتررادراین نقطه استراتیژیک آسیا تعقیب میکنند. دراین بیست سال آنان پایه های استقراردائمی ولااقل درازمدت شان رادروجود پایگاه های بزرگ وسری درنقاط مختلف واستراتیژیک افغانستان محکم بستند. مزید برآن امریکائی ها دراین بیست سال درترکیب طبقاتی واجتماعی افغانستان تغییرات بزرگی راوارد ساخته اند؛ آنان یک قشرمرفه وابسته به دلارامریکائی راکه درهرحالی ازسیستم سیاسی ساخته دست امریکا با جان ودل بخاطرمنافع خود دفاع خواهد کرد، ایجاد کرده اند واقتصاد افغانستان چنان وابسته به امریکا است که حساب بود ونبودش هم دراختیارامریکا است. اداره نیروهای مسلح افغانستان مسلماً و به طورقطع دراختیار امریکائی ها قراردارد؛ تمام مصارف نیروهای مسلح ازجانب امریکا وناتوپرداخته میشود. دراینجا شهامت تک تکِ نظامیان کشورموردسوال نیست. این سیستم استعماری است که نیروهای نظامی کشورماراازطریق حاکمیتی دست نشانده درچنگال گرفته است. بناًبا این سه فاکتوربااهمیت یعنی موجودیت یک قشراجتماعی زالوصفت وابسته به پول امریکائی، سیستم سیاسی سراپا آگنده ازفساد وتولیدکننده ومدافع نیروهای وابسته ووفاداربه امریکا وپایگاه های نظامی، امریکا ازبیرون بردن نیروهای خودهیچ باکی ندارد وبه ویژه درشرایط امروزی هیچ خطری منافع«حیاتی» آنرا تهدید نمیکند. اگر بارفتن عساکرامریکائی پایگاه های شان هم میرفتند، آن وقت میشد این اظهارات رامهم وعملی شدن آنرا تعیین کننده خواند. واقعیت امراینست که امریکا نه تنها از افغانستان بیرون نمیشود بلکه با اطمینان بیشترازاشغال کشورمابهره می برد. حتی رهبری پشت ویترین طالبان که وابسته به امریکاهستند هم گفته اند که دیگرعلیه امریکائی هانمیجنگند. اینکه طالبان روی صحنه هم واقعاً چنین خواهند کرد، جای حرفش باقی است. پس امریکا ازافغانستان بیرون نمی رود. دروضع موجود، بیرون کردن سربازان به معنی بیرون رفتن نظامی ازافغانستان نیست. پایگاه های نظامی امریکا نیازبه سربازومحافظ وتخنیکر ومتخصصین نظامی جهت بکاربستن سلاح های بسیارپیشرفته وسنگین دارند.
درحاشیه باید یادآوری کرد که ترامپ میگوید میتوانم جنگ افغانستان راختم کنم ولی ده ملیون نفرازبین میروند. آیا این دنیای مابی اندازه وحشتناک نشده است؟ افغانستان چه قدربیچاره ودرمانده شده است که این آقاباچنین بیشرمی درباره اش حرف می زند. چقدردورشده ایم از زمانه هائیکه امریکابه هیچ قیمتی به خوداجازه داده نمیتوانست اززبان رئیس جمهورش چنین ترهات بیرون بجهد.
تلویزیون “سى بى اس” امریکایی اخیراًخبر داده است که ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان، در مصاحبه ای با آن گفته است که آنها می خواهند رئیس جمهور ترامپ، در انتخابات امریکا پیروز شود. این خبرعصاره تماماً گویای وضع امروزی افغانستان است؛ طالبانی که دیروزبه خاطرتسلیم ندادن بن لادن ازقدرت درظرف مدت بسیارکوتاهی بوسیله بی52ها ونیروهای ویژه امریکائی ساقط شدند، امروز به بلندگوی منافع امریکائی ها ونماد امروزی آنان یعنی آقای ترامپ مبدل شده اند. درروزگارغریبی بسرمی بریم!
به دلیل نزدیکی انتخابات، سیاست های دولت کابل وطالبان درعرصه مذاکرات دراین مقطع ازجانب امریکائی ها طوری سازمان داده شده است که به زودی نتیجه ندهد وتا انتخابات امریکا این کش وقوسهای وضع ادامه یابد. هیات پرسروصدای کابل که جهت مذاکره با طالبان به دوحه رفته است بعد ازبیشترازیکماه نتوانسته است آجندای صحبت ومذاکره با طالبان را نهائی سازد. برای این منظورسیاستی راکه آنان تاکنون درپیش گرفته اند، گوئی فقط یک هدف دارد وآن سردرگم ساختن همه درقبال افغانستان میباشد. دراینکه امریکائی ها درافغانستان نسبت به همه حریفهای خود دست بالا دارند، شکی نیست ازهمینجا است که درقبال حل مسئله افغانستان بیشترازاینکه درفکر پایان بخشبدن به جنجالها باشند، بیشتردرفکر درهم برهم ساختن آن هستند تا ازوضع به میان آمده سودبیشترببرند. آنان هردومهره بازی درعرصه سیاسی افغانستان را(حاکمیت دست نشانده وطالبانی که دردوحه سیاست شان را درافغانستان پیاده میکنند) دراختیارخود دارند.
اکنون همه نگاه ها به سوی واشنگتن دوخته شده است که ببینند درانتخابات امریکا چه کسی پیروزخواهد شد. سوال عمده اما درجامعه امروزی افغانستان اینست که امریکائی ها طالبان را وارد قدرت میسازند یا نه؟ وحتی عده ای فریادشان بالا است که افغانستان درتهلکه امارت طالبی درخواهد افتاد. بهرحال بازی امریکا باکارت طالبان درمرحله بسیاربغرنج وتعیین کننده ای رسیده است. همه تفسیرگران وتحیلگران سیاسی چپ وراست ومیانه امروزمعتقدند که طالبان درقدرت شریک خواهند شد وعده ای حتی معتقدند که قدرت دربست دراختیارطالبان قرارخواهد گرفت؟ عقل سلیم اما حکم میکند که چنین وضعی پیش نخواهد آمد. کسانی هم ادعا دارند که امریکا با پاکستان به نتیجه رسیده اند که حاکمیت را به طالبها وازطریق آنان به پاکستان می سپارند گوئی امریکائی ها همه این مصرف وآدمکشی وبازی های اوپراتیفی را براه انداخته است تاازنتیجه اش پاکستان مستفید شود، اما نمیگویند به چه دلیلی چنین مضحکه نوع ملانصرالدینی ای اتفاق خواهد افتاد.
به زودی برای این سوال بااهمیت یعنی سرنوشت بعدی طالبان جوابی خواهیم داشت. طرح این موضوع بهرحالی این فکر را القا میکند که امریکائی ها شاید دراین مورد ازتعقل کاربگیرند وازبدنامی تاریخی بزرگ وبدنام کننده مسلط ساختن یک نیروی افراط گرای متعصب دورازتمدن امروزی برمقدرات کشورما پرهیزکنند. وانگهی برسریرقدرت نشاندن چنین نیروئی ازنوعی ازریسک برای خود امریکائی هاهم به دورنیست. ازجانب دیگر، باوجود اینکه رسانه ها درچنبره سیستم قرارداشته وبا طفره رفتن ازگفتن حقایق درباره وضع جهانی مردم عادی امریکارا دربی خبری عمومی ازواقعیتهای جهانی نگه میدارند ویا حقایق تحریف شده رابه خورد آنان میدهند؛ اما بالاخره جامعه امریکا یکی ازستونهای تمدن وفرهنگ جهانی است وسیاست مداران امریکائی تااین حد بی اعتنا به ذهنیت امریکائی وعاقبت کارها نخواهند شدکه یک چنین گروهی رادرکشورما براریکه قدرت بنشانند. علیرغم تکبر سردمداران سیستم سرمایه داری، اندیشمندان وفرهنگیان بزرگ امریکا دربرابریک چنین تصمیم نابخردانه خواهند ایستاد. درچنین وضعی متاسفانه جای خالی اپوزیسیون انقلابی ودموکراتیک درافغانستان شدیداً محسوس است.
مردم افغانستان با دلهره می بینند که علیرغم مذاکراتی که ازدوسال به اینسوبین نمایندگان امریکا وطالبان قطرنشین جریان یافته است، نه تنها درهیچیک ازمراحل حتی تا توافق نهائی طالبان وامریکا دروضع جنگ درروی صحنه تغییری نیامده بلکه جنگها شدیدترهم شده است. هرروزازکشته ها پشته ها میسازند ودرهمه جا خانواده ها درغم عزیزان شان هرروزدرآتش ماتم میسوزند.
واقعیت دردناک اینست که امریکائی ها دراشغال افغانستان دست بسیاربازدارند وازمدتها است که اوضاع داخلی افغانستان راچنان با بازی های اوپراتیفی زیرورومیکنند که نه تنهاجهانیان بلکه خود افغانها نیزبرای فهم آنچه درعمق وماهیت وضعی که درکشورمسلط است، دچارمشکل ونوعی سردرگمی میشوند. اگربه تبصره هاوتحلیلهائی که درمورد اوضاع کنونی افغانستان صورت میگیرد توجه شود؛ می بینیم که یک خط روشن وگویا درمورد اوضاعی که درافغانستان درنتیجه سیاستهای امریکا رخ میدهد درهیچ جائی دیده نمیشود.
ازدوسالی که توجه جهان به مسئله طالبان ومذاکرات با امریکائی ها جلب شده است تا امروزکسی نمیداند که عاقبت چه خواهد شد؟ اگرآنچه را که درروی کاغذ بنام موافقتنامه دوحه آمده است، درنظربگیریم؛ تاکنون درزندگی فلاکت بارناشی ازجنگ مردم ما کوچکترین تغییری نیامده است. بابررسی وپیگیری منطق حوادث وشناخت ازبازیگران اصلی صحنه ها، به سادگی به این نتیجه میرسیم که امریکائی ها چند تاطالب سابق راکه بعد ازمغزشوئی اززندانهای گوانتانامو وبگرام وزندانهای خصوصی امریکا درافغانستان دردوحه مستقرساخته اند، روی صحنه می آورند ودرحال تبدیل کردن شَبَح وشِبه طالب (همین دوحه نشینان)به عنوان یک طرف بااهمیت معادله افغانستان جامی زنند. باامریکای امروزی بعید به نظرنمیرسد که جهانیان احتمالاً ببینند که بعد ازانتخابات امریکا درهمین هفته های نزدیک، این طالبان بیچاره چانس تبدیل شدن به«اشیای غیرضروری»رانصیب شوند. این یک شوخی نیست. واقعیت روی صحنه افغانستان همه روزه نشان میدهد که هرتصمیمی که این بیچاره ها؛ طالبهای قطرنشین درزیرفرمان امریکائی ها میگیرند با واقعیت روی صحنه ارتباط چندانی ندارد. واقعیتی که مستوردرزیرپوشش سنگین بازی های استخباراتی است وخیلیها برای پذیرفتن آن دلیل کافی نمی یابند اینست که بین طالب روی صحنه جنگ یعنی طالب میدانی وآنانیکه درسایه عموسام هرروز فربه ترمیشوندوتمام وکمال تابع اوامرآن هستند، دنیائی ازفاصله قراردارد. ارتباط این باآن درگذشته تعریف میشود ودرحال حاضرموجودیت این نوع طالب قطرنشین، برای طالبانی که باجان ودل درصحنه میجنگند، فقط راه تامین منابع وکمکهای امریکائی به عنوان واسطه است. هیچ کسی تا حال ندیده است که درحال وگذشته بعد ازاشغال افغانستان بوسیله امریکا روزی گرد وغبارجبهه جنگ برصورتهای شفاف وپاکیزه وفربه ولباسهای وطنی تازه اتوکشیده قطرنشینان نشسته باشد ویا کسی ندیده است که رهبران واقعی فعلی طالبان که درداخل افغانستان بسرمی برند، ذره ای نقش دراین باصطلاح مذاکرات داشته باشند. این مسئله بسیارمهمی است ویک دنیامعنی پشت این معماخفته است. طالبان قطرنشین اصلاً ضرورتی نمی بینندکه با «امیرالمومنین» خود دراین دوسال حتی یکبارهم مشوره وصحبتی داشته باشند. آنان درمحل وبا صلاحیت خودهرچه لازم شد تصمیم میگیرند؛ پس این نشاندهنده استقلال واقعی نسبت به«امیرالمومنین» وکسانی است که به اوبیعت کرده اند. قطرنشینان شخصی راهم به نام سخنگوی خود تعیین کرده اند تا تزئین ویترین هم کم وکاستی نداشته باشد.
طالبان امروزبزرگ نمائی میشوندولی حقیقت اینست که اگربرفرض امریکا درافغانستان نباشد و طالبان با رقبای خود درگیرشوند، به مراتب ضعیف ترازسالهای نود خواهند بود زیرا نخست تقریباً تمام نقاط افغانستان مسلح است وجنگ اینباربه مراتب رنگ قوی قومی خواهد داشت. درنتیجه طالبان درمناطق دیگراقوام اصلاً مشکل دارندودربین قوم پشتون نیزهمه نیروها دراختیارآنان نخواهدبود. بناً اگر درمیدان مصاف طالب وهمه افغانستان رادرنظربگیریم، طالبان برای پنهان شدن درجستجوی سوراخهای مطمئنی خواهند شد. بی جهت نیست که مارشال دوستم بارها گفته است که میتواندباآسانی طالبان راقلع وقمع کند بشرط اینکه این اجازه رابه اوبدهند. بالاخره این اجازه دهندگان چه کسانی میتوانند باشند جزامریکائی ها؟
امریکائیها به خوبی میدانند که جنبش طالبان تابع هیچ نظم وتشکیلات ومقرراتی نیست. جنبش طالبان بدون برنامه وتشکیلات منظم ماهیت سیال وبغرنجی رادرخود نهان دارد. ازانگیزه طالب میدانی که فقیروصادق ولی وسیعاًعقب مانده وافراطی ومتعصب است، تا آنانیکه درقطرادعای نمایندگی ازآنان را دارند؛ دنیائی ازتفاوت وجوددارد؛ هم درپس منظرزندگی وروابط شان وهم درحال زندگی آنان. گروهی که خودرارهبران طالبان میدانند و در قطر و سایر جاهای امن وراحت بسرمی برند رهبران مجازی طالبان اند. آنان بعد ازسپری کردن دوره ای اززندان درگوانتانامو، بگرام ودرزندانهای خصوصی امریکا درسرزمین خداداد افغانستان بعد از پشت سرگذاشتن کارزارمغزشوئی وگذراندن امتحان وفاداری به امریکا برسریرنمایندگی طالبان درقطرتکیه زدند. اسددرانی رئیس سابق آی اس آی پاکستان میگوید که : هرسال 500 ملیون دلارازمنابع ناتوبه طالبان پرداخته شده است. با اینان است که امریکائی ها به بازی ماهرانه ای خودرا مصروف ساخته اند. این آقایان با میدان جنگ کاری ندارند. سرمایه اصلی آنان فقط گذشته شان است که درحاکمیت طالبانی دارای مناصب بالائی بودند ولی امروزبعدازبیست سال اشغال افغانستان ذره ای ازگرد میدان مبارزه دروجود مبارک شان ننشسته است. آیااین به قدرکافی گویانیست که ما با دو جریان یکی واقعی ودیگری مجازی روبروهستیم؟ آنانیکه درداخل اند و واقعاً بامشخصاتی که شناخته شده است؛ طالب هستند ازمذاکرات میان خالی بین دوبخش ازسی آی ای(طالبان قطرنشین ونماینده رسمی امریکا) بالاجبارسودی هم میبرند؛ به گفته آخوندها این یک توفیق اجباری است. رابطه بین آنان درهمینجا خاتمه می یابد؛ قطرنشینان به نام جنبش یاتحریک طالبان سخن میپراکنند ودرفرآیند، ازآن سود فراوان می برند وطالبان واقعی بدون ارتباط قوی با این قطرنشینان ازمزایای مغازله آنان با امریکائی ها سود میبرند. چنانچه 5000 تن ازاین طالبان واقعی دراثرلطف رهبری مجازی وهمکاری امریکائی هااززندان آزادشدند تا این جنگ لعنتی به مثابه بهانه برای ابقای حضورنظامی امریکا دروجودپایگاه های آن وجودداشته باشد. دیده میشودکه نماینگی کردن (آنهم دورازمیدان جنگ)ا زیک جنبشی که درحال حاضررهبران مجازی درآن شرکت ندارند هم برای شورشیان واقعی وهم برای رهبری مجازی آنان فایده هائی دارد.
طالبان روی صحنه مردمان خشنی اند که باخشونت زیسته وعمل کرده اند ودرصورتی که درچهارچوب قانون قراربگیرند، بکلی ناتوان میشوند واینرا گذشته شان درقدرت با روشنی تمام به نمایش گذاشته است؛ چنانچه اسددرانی رئیس پیشین آی اس آی پاکستان میگوید که اگرطالبان ازخشونت دست بردارند در برابر افراد خود قرارمیگیرند. این مقام بلندپایه سابق پاکستانی همچنان با صراحتی بدون ابهام میگوید که امریکائی ها میدانند که طالبان دیگر نیروی نیابتی پاکستان نیستند.
وضعی که امروزدرکشورما مسلط است به این فکر وا میدارد که تاکنون هیچکسی به خود زحمت نداده است بپرسد چرا امریکائی ها درکنفرانس بن نام دولت افغانستان را جمهوری اسلامی انتخاب و برکشورماتحمیل کردند؟ این سوال نه با بغض دین ستیزی (که آنرادرهنگام حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان به اثبات رسانیده ایم) بلکه باحب جانبداری ازسکولاریزم مطرح میگردد. هنگام کنفرانس بن اصلاً مطرح نبود که حکومت دینی دوباره برکشورتحمیل شود. زیرا از زمانیکه امریکائی ها بمباردمان گسترده طالبان وتماس با گروه های جهادی را آغازکردند، آنچه مورد بحث قرارنگرفت نوع حکومت بود. امریکائی ها دربن به طورکامل قادربودندهرنوع حکومتی راکه بخواهند درافغانستان مستقربسازند، آن سان که به جای آقای سیرت که به اکثریت آرا به حیث اولین رئیس جمهوربعد ازاشغال امریکا دربن انتخاب شد ولی امریکائی ه اشخصی رابه نام کرزی پیدا کردند وگفتند اینست رئیس جمهورکشورتان. آنها مجاهدین را و یا بهترگفته شود افغانستان را ازمجاهدین خریده بودند وصاحب اختیارکامل آن بودند(گری شرون کارمند باصلاحیت سی آی ای دربحبوحه راندن طالبان ازقدرت جزئیات این معامله رادرکتابی تحت عنوان«ماموریت سقوط» به روشنی توضیح نموده است). دراین معامله هیچگونه شرط وشرایطی مطرح نشده بود وافراد جانب افغانی درموقعیتی قرارنداشتند که کوچکترین وبی اهمیت ترین شرطی رامطرح سازند. دراین ماجرا آیا ترفند اصلی این نیست که استفاده ازاسلام سیاسی هنوز به پایان خود نرسیده است؟ اگربحث برسراحترام به عقاید مردم باشد جمهوری افغانستان تحت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان مناسب ترین سیاست رادرقبال دین داشت بدون اینکه به ماهیت سیکولار حاکمیت صدمه بزند. این حاکمیت بااستفاده ازاسلام سیاسی که آنرااسلام امریکائی می نامیدیم، بابی رحمی مورد تاخت وتازقرارگرفت وهمین اسلام سیاسی جای آنراگرفت وکاربجائی نبرد تااینکه طالبان آنهاراتارومارکردند وبه نوبه خود درسال2001 باتهاجم امریکائی ها ازقدرت ساقط شدند. دراین برهه زمانی فکرمیشدکه دیگر اسلام سیاسی برای افغانستان کارآمدی ندارد.
امریکائی ها افغانستان را نه برای دولت سازی ویا بازسازی آن بلکه برای ایجاد پایگاه های نظامی اشغال کردند وبرای مدتی کوتاه اینجا قدم رنجه نفرموده اند. اینرا جنرالهای دارای بالاترین صلاحیتهای شان گفته اند وجهانیان آگاه ازمسائل مطروحه درعرصه استراتیژی های کلان سردمدارنظم جهانی این راخیلی خوب میدانند. اگرامریکا مجبوربوده است نوعی دموکراسی رادراین نقطه بحرانی دنیا، موردآمایش قراربدهد، ازعاقبت آن نیزغافل نمانده است. اگریک دموکراسی تمام عیارباموازین قبول شده بین المللی رادرافغانستان می آوردند، شاید درعرصه کنترول آن دچاردردسرمیشدند. باآوردن پسوند اسلامی برای جمهوری درافغانستان شمشیرداموکلس رانیزبرفرق این دموکراسی نوپا قراردادند. به این ترتیب هرگاهی اوضاع ازکنترول بیرون شود شریعت اسلامی که درسایه خفته وتعبیرهای گوناگونی ازآن متصوراست، میتواند درهرگامی این دموکراسی را لگام بزند. دموکراسی درافغانستان تاکنون فقط وفقط به معنی آزادی بیان تعریف میشود؛ دیگرازارکان دموکراسی دراین کشورخداداد خبری نیست. این مزیت بزرگ یعنی پسوند اسلامی برای حاکمیت درافغانستان دست گروهک هاوبسی اتفاق افتیده است که افراد بنیادگرا را باز گذاشته تا درهمین پرده محدود تیاترآزادی بیان چنان هیجانی بازی کنند که حتی تصوراین ایجاد شود که درافغانستان واقعاً دموکراسی رواج پیدا کرده است وحتی کشوررا بسوی انارشی خواهد برد. ولی چنین نیست این روی صحنه است، درپشت صحنه دستهای توانای سی آی ای وخدمت کاران سینه چاک داخلی آنها اوضاع رابه طورکامل درکنترول خود دارند.
غائله ای را که سی آی ای درافغانستان براه انداخته است دارای جوانب وتاثیرات عدیده ای است. درچنین وضعی جالب این است که خیلی ها فکرمیکنند دراین غائله پیرامون افغانستان، تنهاخود افغانستان مورد نظراست. نگاهی به نقشه پایگاه های نظامی و وجودمستشاران نظامی امریکا به ویژه درمنطقه ما وسیاست های جاری امریکا، نشان دهنده این امراست که افغانستان بیشتر به خاطرآسیای میانه وایران درمعرض چنین گردبادی قرارگرفته است. وضع افغانستان چنان بامهارت دستکاری میشودکه آتش راتازه نگهمیدارند تا دیده شود که درمنطقه ما برای کدام کشورازآتش دان افغانستان آتش ببرند ورنه وضع افغانستان ازهمان آغازاشغال به بعد میتوانست آرام وبدون جنگ وجدل باشد. زیرا طالبان شدیداً سرکوب شدند ودیگرنیروئی برای مبارزه با امریکا درصحنه وجود نداشت، اما دلیل تداوم اشغال فقط وفقط میتوانست بهانه موجودیت جنگ وخطرتروریزم باشد. ازهمینجااست که امریکا به طورتفهیم شده گروهک های کوچک طالبان را اجازه رشد وبالندگی داد وبه تدریج با سیاستهای سنجیده شده برخورد با آنان توانست ازطالبان خرد وخمیرشده نیروئی بسازد که امروز رهبران مجازی آنان ادعای گرفتن قدرت را دارند.
پایان