برخلاف انتظار برخی از جمله خود من، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، مراسم امضای توافق عادیسازی روابط اسرائیل با دو کشور عرب در کاخ سفید را به نمایشی علیه جمهوری اسلامی تبدیل نکرد.
ترامپ در متن سخنرانیاش در مراسم همانند وزیران خارجۀ امارات متحدۀ عربی و بحرین از اشاره به نام ایران خودداری کرد و در صحبتهای پیش از آن نیز، در پاسخ به پرسشی در بارۀ مخالفت ایران با عادیسازی رابطۀ کشورهای عرب و اسرائیل، فقط از لزوم دستیابی به توافق با جمهوری اسلامی در آیندهای نزدیک سخن گفت.
در واقع میتوان حدس زد که مقامهای شرکت کننده در مراسم کاخ سفید، به طور عامدانهای تصمیم به عدم تحریک ایران گرفته بودند و حتی بنیامین نتانیاهو هم جز یک جمله که آن را پیش از این نیز بارها تکرار کرده بود، سخن تحریکآمیز دیگری علیه جمهوری اسلامی نگفت.
علت چنین اتفاقی اما چه میتواند باشد؟
توصیۀ امارات؟ احتمالش بسیار است. امارات بر خلاف بحرین و اسرائیل، معمولاً لحن کنترلشدهتری در برابر جمهوری اسلامی به کار میگیرد و بخصوص نمیخواهد که عادیسازی روابطش با اسرائیل به عنوان گامی علنی علیه تهران تعبیر شود. طبعاً نزدیکی جغرافیایی و مبادلات تجاری این کشور با ایران در کنار نگرانیاش از وقوع جنگ در منطقۀ خلیج فارس میتواند علت این احتیاط نسبی باشد. از این رو، احتمال اینکه آنها توصیه به عدم تحریک ایران در مراسم کاخ سفید کرده باشند با نظرم بالاست.
با این حال، شخص ترامپ نیز ظاهراً در سودای دستیابی به توافق با جمهوری اسلامی جدی به نظر میرسد. آیا او به دلیل رقابتهای انتخاباتی با حزب دمکرات، تظاهر به جدی بودن در این باره میکند و یا اینکه واقعاً گزینۀ توافق با تهران را در چشمانداز خود میبیند؟ اگر مورد دوم درست باشد، او با تکیه بر چه شواهد و قرائنی حرف از توافق را بیوقفه تکرار میکند؟
آیا ترامپ در پشت پرده، علائم و نشانههایی از مقامهای ایرانی برای یک توافق احتمالی دریافت کرده است؟ یا اینکه مشاورانش بنا به تحلیل خود از رفتار و وضعیت کلی ایران، او را در این مورد دلگرم میکنند؟
مورد دوم صحیحتر به نظر میرسد. در واقع نگاهی به واکنش جمهوری اسلامی به تحولات عراق و سوریه و لبنان، حکایت از نوعی سیاست بسیار احتیاطآمیز از سوی ایران دارد. بیتحرکی و سکوت جمهوری اسلامی در برابر حملات نظامی اسرائیل به پایگاههای شبهنظامیان متحد آن در خاک سوریه، در کنار نوعی تردیدِ توأم با بیانگیزگی در مقابل ظهور دولتهای متمایل به غرب در عراق و لبنان، گواهی از بیتفاوتی نسبی جمهوری اسلامی برای پیشبرد سیاست خاورمیانهای خود به هر بهایی بخصوص بهای جنگ است.
اگر بزرگترین مشکل و عامل اصطکاک جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدان آن را سیاست خاورمیانهای تهران به حساب آوریم، از یک نگاه سرد و بیطرفانه، این مشکل به تدریج در حال رنگ باختن است. ترامپ خود نیز بارها بر این موضوع تأکید کرده و گفته است که ایران دیگر همان کشورِ پیش از ورود او به کاخ سفید نیست!
بدین ترتیب، از نگاه مشاوران ترامپ، در حالی که ایران از یک طرف موفق به تشکیل جبههای قدرتمند برای به خطر انداختن موجودیت اسرائیل نشده است و از سوی دیگر، در مقابل تشکیل جبههای مشترک از سوی اسرائیل و کشورهای عرب، سیاست عملی تهاجمآمیزی در پیش نگرفته است، بنابراین از نقطه نظر نظم منطقهای، دلایل چندانی برای ادامۀ رویارویی کنونی و اجتناب از توافق وجود ندارد. از این منظر، برنامۀ هستهای و موشکی ایران نیز به خودی خود نمیتواند مسبب رویارویی شدید شود چرا که این دو برنامه نیز در چارچوب سیاست خاورمیانهای ایران، مورد حساسیت شدید آمریکا و متحدان آن بوده و اگر آن سیاست به هر دلیلی تعدیل شده باشد، از اهمیت این دو موضوع نیز به همان اندازه کاسته میشود و امکان حل و فصلشان بالا میرود.
بنابراین، با یک حساب سرانگشتی، مشاوران ترامپ به این نتیجه رسیدهاند که تنها نصیبی که ایران از رویارویی فعلی میبرد، همان تحریمهای اقتصادی بیسابقه است که پول ملی آن را در سراشیب سقوط روزافرون قرار داده و معضلات و مشکلات عمیقی برای جامعۀ ایران پدید آورده است. از نگاه آنان، این وضعیت خواه ناخواه به توافق ختم میشود حتی اگر پیامدهای داخلی بسیاری برای برخی جناحهای حاکم داشته باشد.
شاید مشاوران ترامپ در مجموع موانع داخلی توافق با ایران را ساده گرفته باشند، اما ظاهراً از نگاه آنها فشار مشکلات، هر مانعی را مرتفع میکند هر چند که تنشهای شدید سیاسی داخلی هم در پی داشته باشد!