اصلاحطلبی در سیاست درپیِ سازگاری دموکراسیِ غربی با ولایت فقیه است و معتقد است که اگر سلطنتها، مشروطه و دموکراتیک شدهاند، ولایت نیز میتواند دموکراتیک و پاسخگو شود و مشروعیتش را از مردم بگیرد و درنتیجه مردم امکانِ براندازی قانونی و عزلِ حاکمان را داشته باشند.
انتقاد و مخالفت دموکراسیمحورانه با اصلاحطلبان از همینجا شروع میشود که تمامیتخواهی را مبتنی بر تبعیض سیستماتیک و خودی-غیرخودیِ بنیادین میداند و معتقدند که این تبعیض و رانت در همه عرصهها -سیاست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد- موجب شده تا همهی غیرخودیها پیشاپیش فرودست و حذف شوند
اصلاحطلبیِ واقعاً موجود نمیخواهد و البته نمیتواند بخشی از “گذار به دموکراسی” در ایران باشد.
برنامهی دموکراتیزاسیون چند دهه قبل گرچه خوشبینیِ بخشی از نیروهای دموکراسیخواه را برانگیخت، اما شناختِ بیشتر از ساختارِ حکومتِ دینی و ظرفیتهای قانونیاش زود به این خوشبینی پایان داد.
اصلاحطلبی در سیاست درپیِ سازگاری دموکراسیِ غربی با ولایت فقیه است و معتقد است که اگر سلطنتها، مشروطه و دموکراتیک شدهاند، ولایت نیز میتواند دموکراتیک و پاسخگو شود و مشروعیتش را از مردم بگیرد و درنتیجه مردم امکانِ براندازی قانونی و عزلِ حاکمان را داشته باشند.
انتقاد و مخالفت دموکراسیمحورانه با اصلاحطلبان از همینجا شروع میشود که تمامیتخواهی را مبتنی بر تبعیض سیستماتیک و خودی-غیرخودیِ بنیادین میداند و معتقدند که این تبعیض و رانت در همه عرصهها -سیاست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد- موجب شده تا همهی غیرخودیها پیشاپیش فرودست و حذف شوند
بنابراین گذار به دموکراسی در چنین دورههایی بر “گذار از تمامیتخواهی” متمرکز میشود. این “گذار” باید درابتدا به تبعیضهای اعتقادی، مذهبی، جنسیتی و قومیتی پایان دهد و موجب شود هیچ رانتی برقرار نماند و فرصتِ دستیابی همه گروهها و افراد به آزادی، عدالت و امنیت یکسان شود.
البته مشکل عمومِ مردم با اصلاحطلبی واقعاً موجود از رانت و ناکارامدی شروع میشود. یعنی مردم متوجه شدهاند که هرکه میآید بار خودش را میبندد و میرود و آنها در همان بدبختی و نداریشان رها میشوند و شرط بهرهمندی و برخورداری از آزادی، عدالت و امنیت؛ خودیبودن است.
بنابراین مردم با نظر به درد و رنجِ عمومیشان و فهمِ این مسئله که حتی در گشایشهای اقتصادی هم بهرهمندان اصلی همان راست و چپِ خودیاند؛ نسبت به رفعِ تبعیض، رانتها و ناکارآمدی ناامید شدهاند. آنها درصورت یافتنِ یک راه دیگر به آن میپیوند یا در تنگنای نهایی به خیابان میآیند.
اصلاحطلبان در تمام اینسالها سهم قابل توجهی از رانتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشتهاند و در کشوری که مالکیت در اختیار حکومت است و اشتغال هم وابسته به شرکتهای رانتی است؛ بهرهمند از این انحصارها و رانتها شدهاند و حتی رانتهای ویژهای چون رسانه و حزب رسمی دارند.
یعنی درحالیکه هر دورهمی جرم است و هر فعالیت سیاسی و اجتماعی جمعی مورد پیگرد قرار میگیرد؛ آنها با احزابِ محفلی و رسانههای رانتیشان به افزایش مشروعیتشان میپردازند. این امر موجب این توهم شده که رانتِ قانونیبودنِ مخالفتشان بهمعنای انحصاری و فراگیری تغییرخواهیشان است.
بنابراین دست خود را چنان باز میدانند که هر حداقلخواهی را نهایتِ توانِ جامعه و مردم برای بهبود بدانند و هرگاه فضایی برای تغییرِ واقعی پیش آمده است، برای دفاع از این بهرهمندیشان از تبعیض و رانتِ ساختاری در جهتِ دفاع از وضع موجود، همراه و توجیهگرِ سرکوب و حذف در جامعه شوند.
در سطحِ نظری نیز آنها با برساختنِ مجموعهای از ترسهای موهوم به فلجکردن جامعه و “کنترلِ اجتماعی” برای جلوگیری از هر تغییرِ واقعی میپردازند.
و برای پاسخ به ناکارآمدی نیز مدام مقصرانی میتراشد و با کاهش انتظارات مردم، جامعه را وارد روندی قهقرایی در نسبت با همسایگان کردهاند.
در مرحلهی شکستخوردهی اصلاحات، پروژهی عادینماییِ مشکلات و شرها به حداقلخواهیشان اضافه شده است و اصلاحات بهجای تبدیلِ کشور به یک کشور عادی سعی میکند که دورهی اعتدال را به دورهای برای توجیهگری و عادیسازی هر نادرستی و ناراستی در این ساختارِ تبعیضی و رانتی تبدیل کند.
اصلاحطلبان غیرعادیبودنِ کشور را موجه و زیبا میکنند. آنها چون نمیخواهند و نمیتوانند؛ ناتوانی و شکستخویی خودشان را به جامعه تحمیل کنند و جدعی میشوند که آزمودهاند و اینها شدنی نیست.
از اینجا دموکراسیخواهان در چارچوب “پروژه گذار” به مخالفتِ جدی با اصلاحطلبان میپردازند
دموکراسیخواهیِ ایرانی یا گذارِ به دموکراسی در صورتبندیِ گذارِ حداقلیاش بر “گذارِ از تمامیتخواهی” متمرکز شده است تا با اولویت سیاست بر سایر عرصهها و با اولویت دموکراسی بر هر موضوعِ (آرمان) دیگر، سایر خواستهها و برنامهها را به دوران پس از گذار موکول میکند.
اولویتِ سیاست یعنی بهبود وضعیت مردم، بدون استقرار یک حکومتِ خوب ممکن نیست و تغییرِ قدرت بر تغییرِ فرهنگ اولویت دارد. اولویت دموکراسی در سیاست هم یعنی حکومت اگر دموکراتیک باشد میتواند تمام برنامههای عدالت و آزادی در اقتصاد و اجتماع را در آینده فراهم بیاورد.
پس گذار بهتر است که شامل ایدههای پایانِ سیاست (و پایانِ تاریخ) نباشد و تنها با نفیِ همهی حذفها و تبعیضهای ساختاری به هر خودی-غیرخودی در اقتصاد، فرهنگ و اجتماع و سیاست پایان دهد و ناامیدی و فرودستی مردم را متوقف کند اجازه دهد تا ایران به کشوری مانند سایر کشورها تبدیل شود.
پروژهی گذار تنها امکانی برای ادامه سیاست است و بر انتخابیشدن نهادها، نفیِ تبعیضها، نفیِ خشونتِ ساختاری، دادخواهیِ فراگیر و رسانهی آزاد در چارچوب تبدیلشدن به کشوری عادی -مانند سایر کشورها- میپردازد که به رانتهای اصلاحطلبان پایان میدهد و به دادخواهی علیهشان میپردازد.
اصلاحطلبان نمیخواهند زیستِ سیاسی و اقتصادیشان بهخطر افتد و دربرابر دادخواهی فراگیر برای گذشتهشان پاسخگو باشند و البته نمیتوانند چون موجودیتی رانتی دارند.
برای توضیح بیشتر مجموعهای از توییتها درباره اصلاحطلبان و اصلاحطلبی در مومنت زیر قرار دارد.