من در این رنج قربانیان فقر و فساد و استبداد و حاکمیت قوانین مردسالار در میان خواهرانم ،همانهایی که برای تحقق حقوق شان پای در کارزار گذاشته ام و در کنار انسانهایی که شنیدن فقر و گرسنگی شان مرا به اعتراض وا میداشت حبس میگذرانم .به حکم مقامات قضایی و امنیتی حتی دادن کتاب به من ممنوع است ،آرزو داشتم در روز تولدم یکی از کتابها را به من میدادند اما چه افسوس!
هدیه امسال من زانو به زانو نشستن و چشم در چشم نگریستن و شنیدن صدای قربانیان بی رنگی است که سرنوشتشان درد را به استخوانم رسانده و مرا عریان در میدان گاه رنج و عشق گذاشته اند تا بفهمم دزدی یک پفک نمکی برای کودک گرسنه و روسپی گری برای شب در خیابان نخوابیدن چه تباهی ببار می آورد و نداشتن حق طلاق زن را تا پای چوبه دار و گودال سنگسار میکشاند.
مشاهده رنج و درد و زیستن با فلاکت و هلاکت آنها ،تولد دوباره مرا رقم زده است. من در میان این چهاردیواری سخت و سرد، دلشکسته ولی سرخوش و ایستاده ،سال دیگری از حبس ظالمانه ام را آغاز میکنم این زیستن،سخت اما یقین بخش است تا ایمان داشته باشم که تلاش برای تحقق عدالت ،آزادی و حقوق بشر ارزش از دست دادن تمام داشته هایم را دارد حتی نشنیدن صدای کودکانه ی علی و کیانایم را.
زندان زنجان اردیبهشت ۱۳۹۹