مازیار گیلانینژاد (فعال صنفی کارگران فلزکار و مکانیک) درباره شکلگیریِ جنبش کارگری ایران و ظهور «افکارِ نو» میگوید: باید چهار دوره برای جنبش کارگری ایران در نظر گرفت: ورود اندیشههای کارگری قبل از مشروطیت به ایران، تولد اولین سازمان صنفی طبقه کارگر در سال ۱۲۸۵، به وجود آمدن اتحادیههای کارگری در سال ۱۳۰۰ و متحد شدن آنها، تبدیل اندیشههای کارگری به قانون و متولد شدن قانون کار.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بیش از ۱۰۰ سال از عمر جنبش کارگری ایران میگذرد؛ جنبشی که پیش از انقلاب مشروطه و همگام با ورود افکار نو به ایران شکل گرفت. تکوین این جنبش اما مدیون تعارضاتی است که در دل تاریخ شکل گرفتند. به همین خاطر، جنبش کارگری ایران مدیون خونهایی است که از سربازان و رهبران برابری طلبِ انقلاب مشروطه و آزادی خواهان ریخته شده است. مطالعهی تاریخ جنبش کارگری ایران هم باید باتوجه به همین تعارضات خونین، مورد توجه قرار گیرد و خارج از این متن دیده نشود؛ هرچند ماهیت انقلابی این جنبش نباید این پیام را مخابره کند که هیچگاه به خاطر وجود جنبش «همزیستی مسالمتآمیز» در کار نبوده است.
«مازیار گیلانی نژاد» فعال صنفی کارگران فلزکار و مکانیک که ماهیت جنبش کارگری ایران و مناسبات تاریخی شکل دهندهی آن را مورد مطالعه قرارداده، بر این باور است که جنبش در کنار مطالبهگری و حرکتهای درخشان صنفی، به قدرتهای حاکم، برای حفظ استقلال کشور و رهایی از سلطهی استثمار، بسیار کمک کرده است. وی در گفتگوی پیشرو، تکوین جنبش کارگری ایران و عواملی که موجب کمرنگ شدن آن در دورهی حاضر شدهاند را تشریح میکند.
مورخان جنبش کارگری ایران میگویند، عواملی که ساختار اولیهی این جنبش را شکل دادهاند، همگن نیستند؛ به این معنی که تنها «تضاد طبقاتی» موجب تولد جنبش کارگری نشدهاند؛ به همین خاطر توصیه میکنند، اگر میخواهیم تحلیل نظری دربارهی چگونگی شکلگیری این جنبش ارائه کنیم ابتدا وقایع تاریخی را مورد کنکاش قرار دهیم و از دل مناسباتی که تاریخ را شکل دادهاند، جنبش کارگری را تحلیل کنیم؛ اینگونه دچار توهم تاریخی و برداشتهای غیرواقعی نمیشویم. چه اندازه این نظر را قبول دارید؟ جنبش کارگری ایران چه اندازه شکلگیری خود را مدیون فعل و انفعلات تاریخی است؟
برای تحلیل جنبش کارگری ایران، باید برهم کنش اقتصاد، فرهنگ، فلسفه، مناسبات سیاسی و اجتماعی، مذهبی و… را از دل تاریخ استخراج کنیم و مبنای تحلیل خود قرار دهیم. بنابراین کاملا قبول دارم که نمیتوانیم برای برخورداری از تحلیلی جامع از چگونگی شکلگیری جنبش کارگری ایران صرفا به یک عامل مثلا تضاد طبقاتی و میل به ستیز با اشراف، طبقه برخوردار، تکیه کنیم و باید تمام فعل و انفعلات تاریخی را بسنجیم.
جنبش کارگری ایران هم با ورود اندیشههای نو به کشور، یعنی در زمان قاجار متولد شد. در آن زمان ایرانیانی که به خارج از کشور سفر میکردند تحت تاثیر افکار «برابری خواهانه» قرار گرفتند و زمانی که به کشور برمیگشتند و ظلم گستردهی دربار به مردم و شرایط فاجعهبار اقتصاد کشور را میدیدند، تحول را مطالبه کردند. تحول هم برای آنها به معنای مشارکت برابر در ساخت قدرت و بهبود وضع معیشتی طبقهی زحتمکش بود. از این تاریخ و به ویژه از زمانی که صنعت چاپ از انحصار حکومت خارج شد و تعداد کارگاههای چاپ افزایش یافتند، یک «فرماسیون» اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رخ داد و چاپخانهداران، کارگران پارچهبافیها و… در قالب اتحادیههای کارگری متحد شدند.
در واقع تحولات تکنولوژی و رشد صنعت، زمینه توسعه طبقهی کارگر و اتحاد کارگران را فراهم کرد.
همگام با رشد صنعت چاپ، صنعت نفت هم در حال شکلگیری بود؛ یعنی از زمانی که اولین چاه نفت در سال ۱۲۸۷ در شهر مسجد سلیمان به دست انگلیسیها به بهرهبرداری رسید. کارگران نفت اما به دلیل کم اطلاعی، ابتدایی بودن تکنولوژی نفت و سابقه استعماری انگلیس فاقد قدرت لازم برای متحد شدن بودند. آنها کارگر فاقد ابزار تولید محسوب میشدند و جزء فروش نیروی کار خود، چیز دیگری برای عرضه نداشتند. میخواهم بگویم که چون فاقد تخصص و دانش بودند و در فقر شدیدی زندگی میکردند، نتوانستند متشکل شوند. اندیشههای کارگری مترقی اما خیلی دیرتر و از سال ۱۳۰۰ در ایران شکل گرفتند. در آن زمان بیش از ۱۰۰ اتحادیه، شامل درشکهچیان، چاپخانهداران، مستخدمین دولت، معلمان شکل گرفتند.
این اتحادیهها در زمان خود قدرتمند بودند و توانستند کمی پیش از روی کار آمدن رضاخان به عنوان نخست وزیر ایران، یعنی در سال ۱۳۰۲، تظاهرات بزرگی در رابطه با حقوق صنفی خود راه بیندازند؛ با این همه اولین سندیکای کارگری ایران در سال ۱۲۸۵ شکل گرفت و جنبش کارگری ایران از این تاریخ به شکل سازماندهی شده، متولد شد.
جنبش کارگری در قالب اندیشه وارد کشور شد اما تا سال ۱۳۰۰ سر و شکل جهتدار و تاثیرگذاری نداشت و بسیار خام بود. این مهم است که بدانیم چه عواملی موجب بالندگی آن در ظرف ۱۵ سال (۱۲۸۵ تا ۱۳۰۰) شدند.
رشد اندیشههای سوسیالیستی در کشور آذربایجان بسیار بر جنبش کارگری ایران تاثیرگذار بود. در زمان قاجار ایرانیها برای کار به آذربایجان میرفتند. آنها تحت تاثیر فضای آن جامعه قرار گرفتند؛ به ویژه در شهر «باکو» که اتحادیههای کارگری قدرت گرفته بودند و میخواستند کارگران را در خدمت آرمانهای جامعه سوسیالیستی متحد کنند. ایرانیها با کمک کمونیستهای آذربایجان در سال ۱۲۹۹ «حزب کمونیست ایران» را در بندر انزلی تشکیل دادند. حزب، از این تاریخ به اعضای خود دستور دارد که در سراسر کشور به دنبال عضو بگردند و آنها را فعال کنند. همگام با اتفاقاتی که در شمال ایران در حال رخ دادن بود، یکی از بزرگترین جنبشهای کارگری ایران یعنی «جنبش نفتگران ایران» در جنوب ایران در حال شکلگیری بود.
رضاخان که قدرت اتحادیههای کارگری را برای قدرتطلبی خود، مضر میدید و سودای نابود کردن حزب کمونیست ایران را هم در سر داشت، شروع به سرکوب گستردهی اتحادیههای کارگری کرد. با این وجود، با انقلابی که در زمینه ایجاد اتحادیههای کارگری شکل گرفت، تعداد اعضای اتحادیهها از ۱۰۰ به هزار نفر رسید. هرچه آنها ییشتر قدرت میگرفتند، رضاخان هم در برخورد با آنها جسورتر میشد؛ تا جایی که بیشتر اعضای این اتحادیهها را سرکوب کرد به زندان انداخت؛ حتی متشکلترین اتحادیه کارگری را هم که در تهران شکل گرفته بود، به شدت سرکوب کرد.
آیا سرکوب شدید اتحادیههای کارگری، رضاشاه را به اهدافش در زمینهی تثبت قدرت و ایجاد نظم اقتدارگرایانه رساند؟
رضاشاه هزینه فعالیتهای کارگری را تا حد شکنجه و به زندان انداختن مخالفان بالا برد؛ اما نتوانست جلوی رشد زیرزمینی اتحادیههای کارگری را بگیرد؛ حتی اعتصابهای کارگری هم لغو نشدند؛ برای نمونه کارگران یک کارخانه پارچهبافی در اصفهان در اعتراض به فلک بستن کارگران معترض به شرایط کار، اعتصاب بزرگی را راه انداختند؛ حتی ما ادامهی این اعتصابها را در دوران سلطنت رضاشاه هم میبینم؛ آنجا که کارگران صنعت نفت که از چند سال پیش جنبش نفتگران جنوب ایران، را به راه انداخته بودند.
در سال ۱۳۰۸ یکی از بزرگترین اعتصابهای کارگری را علیه «شرکت نفت ایران و انگلیس» رقم زدند؛ حتی کارگران هندی هم که در ایران برای این شرکت کار میکردند به اعتصاب پیوستند. تعدادی زیادی از معترضان بازداشت شدند؛ اما این برای رضاشاه پایان کار نبود و در سال ۱۳۱۲، بزرگترین اعتصاب کارگری تاریخ، یعنی اعتصاب کارگران راه آهن سراسری شمال برگزار شد.
با سقوط رضاشاه و ظهور پهلوی دوم و قدرت گرفتن حزب توده، جنبش کارگری ایران هم وارد فصل تازهای شد. مناسبات اقتصادی حاکم بر این دوره و فضای سیاسی کشور، جنبش را به چه سمتی برد؟ آیا تحت تاثیر حرب توده، جنبش کارگری ایران رایکالتر نشد؟
بعد از فرار رضاخان و اشغال ایران توسط متفقین در سال ۱۳۲۰، رهبران جنبش کارگری ایران مانند آقای «رضا روستا» فعالیتهای خود را به صورت آزادانه از سر گرفتند. تحت تاثیر حزب توده، فعالیتهای اتحادیههای سرکوب شده، آغاز شد و حتی ۳ یا ۴ اتحادیهی کارگری جدید در ایران شکل گرفتند. حزب توده موفق شد «شورای متحدهی مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران» را راهاندازی کند و قدرت سازماندهی خود را به رخ شرکت نفت ایران و انگلیس بکشد. این شورا موفق شد در «روز کارگر» سال ۱۳۲۵ یکی از درخشانترین تظاهراتها را رقم بزند و نزدیک ۸۰ هزار کارگر را در جنوب ایران به خیابان بیاورد تا علیه شرکت نفت ایران و انگلیس قیام کنند.
در نتیجه این تظاهرات و تظاهراتهای دیگر، این شرکت بزرگ و بینالمللی، کلیه خواستههای کارگران را میپذیرد و دستمزد کارگران را افزایش میدهد. کار به جایی میرسد که اولین قانون کار ایران در دورهی نخست وزیری «قوامالسلطنه» نوشته و تصویب شد. بر مبنای این قانون، کار روزانه به ۸ ساعت تقلیل مییابد و اتحادیههای کارگری از قدرت زیادی برای چانهزنی با کارفرمایان و دولت برخوردار میشوند.
البته پیش از وقایع سال ۱۳۲۵، در سال ۱۳۲۴، اتحادیههای کارگری با حمایت شورای متحدهی مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران، نماینده به «مجلس شورای ملی» میفرستند که این امر بسیار دولتِ قوام را متاثر کرد تا جایی که پذیرفت در هر جلسهای که مربوط به کارگران باشد، شورای متحدهی مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران حضور داشته باشد و نظرش را اعلام کند که در نهایت این نهاد کارگری، در تهیهی اولین پیشنویس قانون کار ایران که دستاوردهای بسیار مهمی را برای جنبش کارگری ایران داشت، مشارکت کرد.
شورای متحدهی مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران به تاسی از حزب توده کارکردهای سیاسی هم داشت؟
نقطهی عطف این شورا، شرکت در مذاکرات میان اتحادیههای کارگری، دولت و شرکت نفت ایران و انگلیس بود. شورای متحده کمک کرد تا اختلافات میان کارگران و شرکت تمام شود. زمانی که «محمد مصدق» در سال ۱۳۳۱ استعفا میدهد، شورای متحدهی مرکزی کارگران و زحمتکشان با فعالیتهای میدانی، شاه را مجبور میکند که مصدق را بر سر کار بازگرداند؛ البته شاه هم به این شورا وفا نمیکند و با کودتای سال ۱۳۳۲، اعضای آن مورد تعقیب و آزار قرار میدهد؛ با همهی اینها سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۷ نقطه اوج حضور طبقه کارگر در مناسبات صنفی و سیاسی است.
در حقیقت ما باید سه یا چهار دوره را برای جنبش کارگری ایران در نظر بگیریم؛ دورهی اول، ورود اندیشههای کارگری قبل از مشروطیت به ایران بود. دورهی دوم، تولد اولین سازمان صنفی طبقه کارگر در سال ۱۲۸۵. دورهی سوم، به وجود آمدن اتحادیههای کارگری در سال ۱۳۰۰ و متحد شدن این اتحادیهها. دورهی چهارم، سال ۱۳۲۰ به بعد که اندیشههای کارگری تبدیل به قانون میشوند، و وزارت هنر و پیشه تاسیس میشود و در نهایت در سال ۱۳۲۵ قانون کار متولد میشود.
همچنین قوانین تامین اجتماعی در این دوره ظهور مییابند. با این همه، مهمترین دوره، از سال ۱۳۳۲ به بعد اتفاق میافتد، که جنبش کارگری تمام دستاوردهایش را تدریجی به قانون تبدیل میکند و بعد با فشار وارد کردن، دولت را مجبور به اجرای قانون میکند. جنبش کارگری ایران حالا به دولت میقبولاند که اگر پذیرفته که ساعت کار ۸ ساعت است، باید به آن متعهد باشد؛ اگر پذیرفته که کارگر باید بیمه درمانی داشته باشد، حالا وقت آن است که اجرایش کند. از سال ۳۲ تا ۵۷، اگر ایران خودرو برای کارگرانش سرویس رفت و آمد برقرار کرده بود، وزارت آموزش و پرورش هم همین کار را برای فرهنگیان انجام میداد. میخواهم بگویم که مطالبهگری طبقه کارگر تسری یافت و پر و بال گرفت. در این دوره سندیکاهای کارگری قدرت گرفتند و درخشانترین حرکتهای صنفی را راهاندازی و مدیریت کردند.
در روزهای منتهی به انقلاب و پس از آن، جنبش کارگری از لحاظ قدرتنمایی و مطالبهگری چه وضعیتی را داشت؟ آیا جنبش کارگری ایران که از اصلیترین نیروهای شکل دهندهی انقلاب بود، تاثیرگذاریاش را در روزهای پس از انقلاب هم حفظ کرد؟
فردای روز ۱۷ شهریور سال ۵۷ که گارد شاهنشاهی به سمت انقلابیون تیراندازی کرد، سندیکای کارگران نفت اعلام کرد که کشتار مردم را محکوم و اعتصاب را آغاز میکند. رهبر اعتراضات کارگری شرکت نفت، آقای «یدالله خسروشاهی» بودند. او در مصاحبهای که با روزنامه «لوموند» فرانسه داشت، در پاسخ به این پرسش که چه زمانی اعترضات را متوقف و صادرات نفت را از سر میگیرید، گفت: «زمانی که شاه و ژنرالهایش را ساقط کرده باشیم.» در اینجا، جنبش کارگری به عنوان یک نیروی مقتدر در انقلاب شرکت میکند و همانطور که خواستههای معیشتیاش را جلو میبرد، خواستههای سیاسیاش را هم مطرح میکند. جنبش کارگری پس از انقلاب هم موفق شد تاثیرات قابل ملاحظهای بر سیاستهای دولت بگذارد؛ برای نمونه دولت اول، متاثر از اعتراضات کارگران شرکت نفت، آقای تندگویان را به عنوان وزیر نفت انتخاب کرد. پیش از آنهم آقای «داریوش فروهر» به عنوان وزیر کار وارد کابینهی آقای «مهدی بازرگان» شده بود. فروهر اقدام به افزایش سه برابری دستمزدها کرد. در این زمان طبقهی کارگر دارای بیشترین قدرت سیاسی شد و دولت را وادار کرد که قدرتش را بپذیرد.
با این حال در دههی ۶۰ جنبش کارگری ایران با سختی و ناملایمات سیاسی مواجه شد. در یک مورد آقای «احمد توکلی» که به عنوان وزیر کار و امور اجتماعی در تهیه پیشنویس قانون کار مشارکت داشت، به جای واژه کارگر از واژه «اجیر» به معنای کسی که نیروی کارش را در ازای دریافت دستمزد به اجاره کارفرما درمیآورد، استفاده کرد. با این حال کارگران این تفکر را پس زدند تا جایی که توکلی بعدها در مصاحبهای با اشاره به واکنشهایی که از اجیر نامیدن کارگران دریافت کرده بود، گفت که با توجه به حساسیتهایی که در آن زمان نسبت به مسائل کارگری وجود نداشت، نباید چنین کاری را انجام میداد.
این کار آقای توکلی، نه صرفا محصول تفکر خودش که محصول اندیشهای است که میخواهد خود را در تمام شئون زندگی کارگران تحمیل کند و از آنها انسانهایی بسازد که با ماشینآلات صنعتی فرقی ندارند. زیرِ همین تفکر، در دههی ۶۰ سندیکاهای کارگری و اعضای فعال آنها محدود شدند اما دو دهه بعد یعنی سال ۱۳۸۰ و پس از آن سندیکاهای کارگری جدید شروع به رشد کردند.
در دو یا سه دههی گذشته، وزارت کار، بسیار بر موضوع «توانمندسازی تشکلهای کارگری» تاکید کرده است. باتوجه باسابقهای که از حرکتهای صنفی از پیش از مشروطه تاکنون ارائه کردهاید، آیا توانمندسازی تشکلهای کارگری در قالبِ برگزاری کلاسهای آموزشی، شدنی است؟ جنبش کارگری ایران، با حفظ استقلال خود چه قدمهایی برای ایجاد نقاط همراهی مشترک با سیاستگذاران برداشته است؟
جنبش کارگری ساختنی نیست که حالا با کلاس برگزار کردن برای چند تشکل محدود و مورد پذیرش قانون کار، ساخته شود؛ البته اگر واقعا هدف دولت فعال کردن جنبش کارگری باشد. جنبش کارگری همین حالا هم وجود دارد؛ چراکه طبقهی کارگر و سرمایهداری وجود دارد؛ اما جنبش کارگری دچار خطا و انحراف میشود؛ در جایی موفق میشود و در جایی شکست میخورد. مشکلِ تشکلهای کارگری این نیست که اعضای آن کم اطلاع هستند و حالا با برگزاری چند کلاسِ قانون کار باید توانمند شوند؛ البته که تشکلهای کارگری که بدنه جنبش کارگری را میسازند، نیاز به تحول درونی دارند اما برای رسیدن به این منظور باید به آنها اجازه تنفس و نوسازی داد و برایشان جهتگیری تعیین نکرد.
دولتها علاقه دارند تشکلهای کارگری را در جهت اهداف خود سازماندهی کنند. اگر تشکلهای کارگری پذیرفته شده توسط دولت، به زعم آن ناتوان هستند، به خاطر این است که دولت میخواهد آنها را در اختیار داشته باشد و سر و شکل آنها را تعیین کند. جنبش کارگری ایران اما همواره به صورت خودجوش در صحنههای حساس و تاثیرگذار تاریخ حضور داشته است بعدها اگر دچار ضعف شده، به خاطر این است که میخواستند آن را مصادره کنند و کم اهمیت نشان دهند. به هر شکل جنبش مستقل از ذهن من و شما وجود دارد اما به دلیل محدودیتها خیلی هم قدرتمند نیست.
آنگونه که در دورههای تاریخی شرح دادید، جنبش کارگری ایران در مواقع لزوم برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور ایستاده و به دولتهای مستقر کمک کرده است؛ البته با این انتظار که معیشت، حق تشکلیابی و امنیت شغلیاش مورد تعرض قرار نگیرد. آیا مرزی که از روی دفاع از منافع صنفی و طبقاتی بین خود و دولت ترسیم کردهاید، سبب بدبینی سیاستمداران و دستگاههای اداری کشور، به جنبش کارگری شده است؟
جالب توجه آن است جنبش کارگری پس از انقلاب در مواقع حساس به کمک دولتها آمده است. برای نمونه در زمان جنگ، کارگران واحدهای تولیدی ۱۲ ساعت در روز کار میکردند؛ یعنی ۴ ساعت اضافه بر سازمان، آنهم بدون دریافت دستمزد و اضافهکاری، تا بتوانند تجهیزات لازم را تولید کنند و به دست نیروهای حاضر در جبهههای جنگ برسانند. در همین موردِ شیوع ویروس کرونا هم سندیکاهای کارگری میتوانند به کمک دولت بیایند و سلامت کارگران واحدهای تولیدی را با ارائهی آموزشهای لازم به آنها و کارفرمایانشان تضمن کنند.
همین حالا سازمانهای مردم نهادِ نوبنیان، را ببینید که چگونه برای ضدعفونی کردن عابربانکها و تهیه و توزیع ماسک و وسایل بهداشتی به کمک مردم و دولت میآیند؛ تازه اینها تازه تاسیس هستتند؛ اگر سندیکاهای کارگری قوی و قدیمی هم فعال شوند، بسیار بیشتر از اینها میتوانند همراهی کنند تا سریعتر از این بحران عبور کنیم. بنابراین این تصور که جنبش کارگری ایران در صورت تقویت شدن و حفظ استقلال مقابل دولت قرار میگیرد و دچار تعضعیف آن میشود، بیهوده است؛ هرچند این به معنای آن نیست که تشکلهای کارگری مستقل با دولت اختلاف ندارند؛ چراکه ما همچنان بر طبل بهداشت رایگان، آموزش رایگان، دستمزد مکفی، حفظ استقلال تشکلها از دولت و… میکوبیم، تا بگوییم کارگران زندهاند و گذر تاریخ آنها را پژمرده نکرده است.
گفتگو: پیام عابدی