کارگران سال پُر تنشی را پشت سر گذاشتند. کارگران فولاد اهواز میدان مبارزه را به خیابان ها کشاندند، کارگران مخالف مناسبات نولیبرالیستی هپکو و آذر آب اراک به خیابان ها آمدند و خصوصی سازی را به چالش گرفتند، کارگران هفت تپه علاوه بر محل کار شهر شوش را هم وارد درگیری های خود کردند، در جای جای این سرزمین اسیر سرمایه داری دلال منش، کارگران کارخانه ها و معادن فریاد اعتراض شان را به گوش همه مردم ایران رساندند و اعلام داشتند، مدیران اجرایی کشور با تعدیل ساختاری قصد قانون زدایی کامل ازقانون ساسی، قانون کار و همه مناسبات اجتماعی را دارند. از این رو در قید اجرای اصول هیچ قانونی نیستند. اگر چه یدین گونه خود حاکمیت خود را غیر قانونی اعلام می نمایند.ازاظهار این واقعیت هم باکی ندارند، چون نیروی نظامی و اسلحه در دستان آن ها است لذا دیگر گفتگو ازمنافع مردم واصول قانون کار و قانون اساسی با همه ضعف های کلیدی شان، حرف یاوه ای است. روند سرکوب و تار ومار کردن کارگران پاسخ حاکمیت به مولدین نعمات مادی کشور بوده و هست. در واقع جمله “مولدین نعمات مادی جامعه” برای حاکمیت به جمله ای خنده دار بدل شده است. با وجود این شرایط و بی اعتنایی و نا آگاهی حاکمیت، انباشته شدن اعتراضات کمی به سوی یک تغیر کیفی گام برداشت، انفجاربدون سازمان و تشکل توده های رنج وکار در آبان ماه 98 در مقابل یک سیستم متشکل و مسلح به سرعت متلاشی شد. خشم مردم بازابعادی وسیع تر یافت و دردی ماه 98 سراسر کشور را به چالش گرفت، تکرارکورِ خشم فرو خورده مردم باز شکست دیگری را تجربه کرد.
سرکوب بیرحمانه مردمی که 30 سال پس از یک جنگ ویران گر همه هستی شان را از دست داده بودند و در انتظار سازندگی بودند، شاهد سرکوب، بیکاری و فقر روز افزون و ادامه جنگ در کشور های دیگر شدند، تا منابع شان که به نسل آینده هم تعلق دارد در جایی هزینه شود که تنها مرگ را به کام مردمان می ریزد. خانه ویران شده را نساخته دامنه جنگ را به سرزمین های دیگر کشاندند. حاکمیتی پوشیده از انواع سلاح و فرو رفته در انواع زره هر روز قدرت نظامیان ش را به رخ زحمت کشان شهر وروستا و کارگران مخالف سرمایه داری دلالی ( نه حتی یک سرمایه داری صنعتی) می کشانند، در نهایت حیرت همین قدرت فوق تصور نظامی، قادر نیست جلوی قاچاق کالا و اختلاس و دزدی های نجومی را بگیرید. سرمایه داران نولیبرالی در پشت قدرت تانک ها و توپ ها با سرعت حیرت آوری به رانت خواری و اختلاس مشغولند و ویلاها در ترکیه ،گرجستان اروپا و کانادا را می سازند و حساب های نجومی بانکی را در اروپا و دیگر کشورها پر از اندوخته می کنند، به قیمت بیرون کشیدن نان خشکیده فرزندان کارگران از حلقوم شان. یک خبرنگار خارجی در زمان ریاست به اصطلاح جمهوری رفسنجانی از او پرسید چرا شما بزرگترین حساب بانکی در خارج کشور را دارید؟ ایشان اعلام نمودند: اگر انقلاب شکست بخورد با این اندوخته ها باید قدرت مالی برای برگشت انقلاب را داشته باشیم!!!! آن روی این جمله نسنجیده او، این واقعیت است که می دانست با جایگزینی مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی به جای اصل 45 قانون اساسی، دارد ایران را در باتلاق ورشکستگی و ویرانی می اندازد.(نقل به مضمون) پس از جنگ، ایران در با کودتای در سایه در اختیارمناسبات سرمایه داری نولیبرالی قرار گرفت تا منابع آن، چون دوران استعمار به اروپا و آمریکا برده شود. فقط این سرمایه های ملی نمی باید در ایران باقی بماند از این رو، سرکوب جنبش کارگران ایران برای خاموش کردن هر صدای اعتراضی در دستور کار حاکمیت قرار گرفت. کشتار مبارزین ایران در سال 67 به نوعی استقبال قرون وسطی از مناسبات نولیبرالی بود. ( قربانی کردن جنبش کارگری ایران در پای سرمایه داری دلالی) شعار استقلال دوران انقلاب وارونه شد، آزادی اندیشه مانند دوران پهلوی ها به گور سپرده شد. این سرمایه داران تجاری به هر حال روزی خواهند ُمرد ولی سرمایه های دزدیده شده اشان هم اینک و پس از آنها، به انباشت سرمایه امپریالیستی یاری می رساند. این سرمایه ها باز انباشت مالی امپریالیست ها را افزون تر می کند تا زمان بیشتری کشور هایی مانند ما را، در عقب ماندگی نگه دارند آن هم در حالی که کارگران و آموزگاران در زندان ها روزگار می گذرانند و جامعه در تب و تاب انفجار دیگری است. گویی تا منابع ما به کلی نابود نگردد عوامل کور و آگاه امپریالیسم جهانی دست از سر کشور ما بر نمی دارند. پیروزی این سرمایه داران با پوشش قرون وسطایی نه تنها به دلیل تکیه آنها به یک نیروی نظامی قدرت مند است، بلکه، بیشتربه دلیل عدم وجود اتحاد مردم و تشکل های مدنی – سیاسی و کارگری است، شرایطی که مرده ریگ دوران پهلوی ها و حاکمیت دینی موجود است. شرایط سرکوب د د منشانه دو نظام باعث شده که حتی به صورت مخفی هم به دلیل مسخ و از خودبیگانگی اکثریت مردم هیچ امکان تشکلی نتواند در این سرزمین پا بگیرد. با وجود این شرایط برگزاری روز کارگر برغم سرکوب اول ماه می، سال 98 و وجود همه گیری “کرونا” باعث شده این امکان به کلی منتفی گردد. تا به امروز 6 اردیبهشت خبری از آن نیست. حتی در یک گوشه دور افتاده ی کوهی و یا اعماق جنگلی امکان برگزاری آن نیست. در واقع جشنی در کار نیست حتی در ماتم این روز نیز خبری به گوش کسی نمی رسد. ولی یک واقعیت پنهان از راهی دور با کور سوی خود نوید خورشید امید را درجان ها روشن می کند: ” تا ساختار نا به هنجار این کژ جهان بین، ویران نشود امکان سازندگی وجود نخواهد داشت”. مناسباتی که د د منشانه تیغ بر مردم خود می کشد پایه های بقایش ترکی سخت برداشته است.عجیب نیست که شاهد انتقال منابع و ثروت ها به دیگر کشور بیگانه هستیم، این یک نمود کوچک از این واقعیت درد ناک است. ما یا فرزندان ما، روزی این جشن پرشکوه را در آزادی در ایران جشن خواهیم گرفت.
ناصر آقاجری
6 اردیبهشت 99
Naser Aghajari