دنیایِ اشتباهی ست
این دنیا ،
از آن ما نیست
باید از اینجا برویم !
جای دیگری هست ؟
نه ،
باید راهِ خروج پیدا کنیم
تو بمان ،
برای زمانی که دنیا عوض می شود ،
برمی گردد سرِ جای خودش
رویِ پاهایش –
تو بمان ،
و من موقع رفتن
قلبم را به تو خواهم داد
من راهِ خروج را پیدا کردم .
آه ای بی خبر !
تو چه می دانی ،
کارگری که نان شب
با پنجه خونین به خانه می آورد
چگونه باید در خانه بماند؟
رحمان – ا. ۱۴ / ۱ / ۱۳۹۹