چند وقتی غایب بودم. گوشیام دست اطلاعات سپاه بود (و هست) اکانت توئیترم از دسترس خارج و خودم هم توی روستا دسترسیام به نت افتضاح بود. البته هنوز هم روستا هستم اما سعی میکنم از فرصتهای گاهبگاهی که برای وصل شدن فیلترشکن پیش میاد استفاده کنم و در مورد بازداشتم توضیحاتی بدم:
۱- صبح سهشنبه ۹ اسفند بازداشت شدم. مامورین خود را از پلیس امنیت معرفی کردند اما کارشناسی که همراهشان بود بدون شک از اطلاعات سپاه بود.
۲- ماموران یکی از همسایهها را وادار کرده بودند که زنگ آپارتمان را بزند و من چون از چشمی در فقط همسایه را دیدم اعتماد کرده و در را باز کردم.
۳- زمان بازداشت تب، ضعف و درد قفسه سینه داشتم. بعد بازداشت ابتدا به بیمارستان بقیهالله منتقل شدم و یک عکس از سینه و آزمایش خون از من گرفته شد. جواب دکتر نسبت به کرونا منفی بود.
۴- مامور همراهم اصرار داشت که به پزشک اسم واقعی خودم را نگویم که علیرغم اصرار و تهدیدش نپذیرفتم.
۵- بازداشتگاه جایی خارج از زندان اوین بود لذا بدون شک یکی از بازداشتگاههای امنیتی متداول یعنی ۲۰۹ یا ۲الف نبود. ظاهرا بازداشتگاه جدیدی بود متعلق به اطلاعات سپاه که در سالهای اخیر خارج از زندان اوین ساخته شده است. گرچه تا روز آخر بازداشت ضابط پرونده نگفت که دقیقا چه نهادی است.
۶- اولین چالشم با تیم بازداشت بر سر دادن رمز گوشی بود تا به محتویات آن دست بیابند. مامورین بارها تاکید کردند که اگر درین مورد همکاری نکنم خواهرم را بازداشت خواهند کرد. نپذیرفتم و تاکید کردم که هر گونه مزاحمتی برای خانواده سبب خواهد شد که در تمام مدت بازداشت کلامی سخن نگویم.
۷- جلسه اول بازجوئی عصر روز بازداشت بود. بدیهی بود که شرایط جسمی بازجوئی نداشتم و به این نکته اشاره کردم و حاضر به بازجویی دادن نشدم. امتناعم توهین و تهدید بازجو را در پی داشت و بدفعات مضامینی شبیه این را بکار برد که آدمم خواهد کرد و کاری میکند که برای بازجویی دادن التماس کنم.
۸- وقتی گفتم که باید با خانواده تماس بگیرم با جواب رد و توهینآمیز بازجو مواجه شدم. گفتم در صورتیکه اجازه تماس تلفنی با خانواده به من ندهد بازجوئی نخواهم داد و از آنجا که حس کردم تهدیدم را جدی نگرفته همین پیغام را از طریق نگهبان شب هم فرستادم. او نپذیرفت و من هم بازجویی ندادم.
۹- فردای بازداشت برای تفهیم اتهام به بازپرسی رفتم. دو سئوال در مورد ارتباط با «دانشجویان متحد» و همینطور توئیتهایم در دفاع از زندانیان سیاسی از من پرسیده شد. اتهامی که به من تفهیم شد «تبلیغ علیه نظام» و وثیقه تعیین شده صد میلیون تومان بود. این اتهام و مبلغ ۳ روز بعد تغییر کرد.
۱۰- حال جسمیام در ایام بازداشت نامناسب بود. ضعف و لرز داشتم و علیرغم اصرار خودم و حتی دستور کتبی بازپرس، مسئولین بازداشتگاه از دادن جوراب و مایعات گرم به من سرباز زدند. داروهای تجویزی دکتر نیز فقط روز اول به من داده شد و تا دو روز بعد خبری از آن نبود و لذا از مصرفش منصرف شدم.
۱۱- جلسه دوم بازجویی فردای بازداشت بود. از همان ابتدا تاکید کردم که چون حق تماس تلفنی در روز قبل از من سلب شده لذا بازجویی نخواهم داد.کشمکشی با بازجو درگرفت و چون حاضر به نوشتن دلیل بازجویی ندادنم در برگه بازجویی نشدم مشتی حوالهام کرد. گرچه دقایقی بعد از بابت آن عذرخواهی کرد.
۱۲- جلسه سوم بازجویی در مکانی خارج از مجموعه اتاقهای بازجویی آغاز شد. از آنجا که سال ۸۸ خاطره بدی از بازجویی خارج از اتاق بازجویی داشتم همان ابتدا گفتم که هر نوع برخورد غیرمتعارفی را درین مکان رسانهای خواهم کرد. آن جلسه نیز بازجویی ندادم و بازجو گفت دیگر کاری با من ندارد.
۱۳- شنبه ۱۰ اسفند دوباره به بازپرسی احضار شدم و این بار اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» نیز به من تفهیم شد. مبلغ وثیقه نیز به سیصد میلیون تومان افزایش یافت. مصادیق این اتهام که از پرسشهای بازپرس برمیآمد تجمعهای دانشگاه علامه و همینطور تجمع سردر دانشگاه پلیتکنیک بود.
۱۴-ابتدا قرار بود تا روز تامین وثیقه به زندان تهران بزرگ فرستاده شوم اما از آنجا که به دلیل شیوع کرونا آن زندان ورودی جدید نمیپذیرفت به اوین منتقل شدم. در بند قرنطینه با انواع زندانیان مواد، سرقت، زورگیری و .. که بعلت ورودی نپذیرفتن زندانهای دیگر همه در یک مکان جمع شده بودند.
۱۵- هنوز پروندهام در مرحله بازپرسی است و در انتظار احضار بازپرس برای ارائه دفاع آخر هستم. این در حالیاست که حتی یک خط بازجوئی در پروندهام موجود نمیباشد و نمیدانم بازجویان پرونده طبق کدام مستندات پروندهای این چنین را برایم تدارک دیدهاند!
گرچه شاید اهمیتی هم نداشته باشد.