مقوله آموزش، عنصری مجزا از باقی مولفه های اجتماعی نیست. درواقع آموزش عمومی فصل مشترکی است که همه طبقات اجتماعی و اقتصادی را به هم پیوند می دهد و در ارتباط تنگاتنگ با عناصر زیست-بومی، اقتصادی و فرهنگی تعریف می شود.
بدون تردید سطح برخورداری از آموزش به سطح رفاه اجتماعی گروههای هدف بستگی دارد و پیش شرط اصلی این برخورداری، توانمندسازی فردی و اجتماعی طبقات کمتر برخوردار است.
در یک نگاه کلی، برابری آموزشی و یا عدالت در امر آموزش یک مفهوم ساده دارد و آن، امکان برخورداری برابر همه دانش آموزان از فرصت های آموزشی برابر است.
همین تعریف ساده نیاز به پیش شرط هایی اساسی دارد. در واقع باید گفت برای رسیدن به برابری آموزشی، ایجاد زیرساخت های برابر و فراهم آوردن فرصت های برابر دو اولویت اصلی هستند. بدون ایجاد زیرساخت های هماهنگ و برابر و در غیاب فرصت های برخورداری برابر، عدالت در آموزش محقق نمی شود.
وجود زیرساخت های برابر به معنای فراهم آوردن امکانات فیزیکی و غیر فیزیکی برابر در همه مناطق کشور است و فرصت های برابر به معنای امکان برخورداری همه طبقات اجتماع از زیرساخت های موجود می باشد.هر دو این ویژگی ها نیازمند محرومیت زدایی هستند.
محرومیت اقتصادی و فرهنگی، در عرصه جامعه، شهر و یا روستا و همچنین در عرصه خانواده در تناقض کامل با توانمندی های فردی و اجتماعی و در تعارض با این پیش شرط ها هستند.
محرومیت های منطقه ای در وهله اول به معنای نبودن زیرساخت های لازم است. کافی است به عنوان نمونه نگاهی به آمارهای مربوط به محرومیت آموزشی در یکی از فقیرترین مناطق ایران یعنی استان سیستان و بلوچستان بیندازیم:
بر اساس آمارهای موجود از نظر شاخصهای آموزشی، بهویژه میانگین سرانه آموزشی استان سیستان و بلوچستان با ۳.۷ متر مربع به عنوان پهناورترین استان کشور، با حدود بیش از ۵۵۰ هزار دانش آموز در پایینترین رده کشور قرار دارد. از طرفی این استان از بی سوادی 70 درصدی رنج می برد. این آمارها نشان می دهد که در سیاست های بالادستی آموزشی، همتی برای رفع محرومیت های زیرساختی مناطق محروم و نابرخوردار وجود نداشته است.
از طرف دیگر، فقر یا محرومیت اقتصادی خانواده ها امکان برخورداری فرزندان آنها از زیرساخت های موجود جامعه را سلب می کند یا به عبارتی فرصت زدایی می کند. در این بخش ما با مقوله چند وجهی رفاه اجتماعی روبرو هستیم که به مفهوم برخورداری از فرصت های اجتماعی از جمله آموزش است. یا به عبارتی باید بگوییم فقر اقتصادی عامل بازدارنده ای است که مجال شکوفا شدن استعدادها و رسیدن به پیشرفت فردی در عرصه اجتماع را نمی دهد.
در زمینه فراهم آوردن فرصت های برابر، باید محرومیت های اقتصادی فرد و خانواده برطرف گردد. یکی از مهمترین مولفه های این محرومیت زدایی توانمند سازی اقتصادی خانوارهای فرودست و یا همان خانوارهای کارگری است. در حالی که قدرت خرید و توان اقتصادی خانوارها پایین نگه داشته شده است، بهره مندی فرزندان از امکانات آموزشی و یا مجال بهره گیری از این امکانات میسر نیست. افزایش عادلانه دستمزد کارگران و پرداختن کمک هزینه های پایه ای همچون کمک هزینه مسکن در این بخش از محرومیت زدایی بسیار موثر هستند.
باید گفت گرسنگی مشغله ای جدی است و با وجود این مشغله، پرداختن به علم آموزی آسان نیست آن هم در جامعه ای که علم نیز ارزش افزوده ای است که نوع حداکثری آن به قیمت گزاف و فقط در بازار آزاد موسسات رنگارنگ و کلاس های آنچنانی عرضه می شود.
به این ها همه باید محرومیت های فرهنگی را نیز بیفزاییم. نگاه های جنسیتی نابرابر در جامعه و خانواده، به عدم برخورداری برابر دختران از امکانات آموزشی می انجامد.
و در پایان آنچه حائز اهمیت است این است که برای رسیدن به هدف غایی یا همان آموزش کیفی، رایگان و برابر برای همه باید نقشه محرومیت را در عرصه کلان جامعه و در زیرشاخه های خردتر آن ترسیم کرد و براساس این نقشه، راهکارهای محرومیت زدایی میان مدت و درازمدت را طراحی کرد و به کار گرفت.