با وجود اینکه شرایط کشور و حاکمیت در حالت سیال و برزخی قرار گرفته اند،اما در لحظه کنونی سوال اساسی حول دوگانه «انقلاب یا اصلاحات» نیست – یعنی آن بحثی که زیدآبادی و همفکرانش همواره پشت آن پنهان می شوند. سوال اساسی آن است که چه عاملی باعث انسداد پیشبرد دگرگونی های بسیار ضروری می شود (به زعم زیدآبادی همان اصلاحات) و چه باید کرد؟
در پی تحولات اخیر، نظرات آقای احمد زیدآبادی در دفاع از ایده اصلاح پذیری حکومت اسلامی و ضرورت ادامه مشی اصلاح طلبی واکنش های نقادانه و ستایش گرایانه برخی از فعالین سیاسی و تحلیلگران را برانگیخته است.
زید آبادی یکی از روزنامهنگاران و تحلیلگران سیاسی اصلاح طلب سرشناسی است که زندان و تبعید را از سال 1379 تجربه کرده است و آخرین بار در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ به عنوان یکی از حامیان مهدی کروبی و در پی اعتراض های جنبش سبز بازداشت شد. در دادگاه او به شش سال زندان، پنج سال تبعید و محرومیت دائم از هر گونه فعالیت سیاسی و عضویت در احزاب، هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل کتبی یا شفاهی محکوم شد.
کارنامه فعالیت های زیدآبادی نشان می دهد او مانند شماری دیگر از فعالان اصلاح طلب برای کسب رانت اقتصادی و یا مقام حکومتی خود را درگیر فعالیت های سیاسی و زندان نکرده بود و هدف وی اصلاح کردن جمهوری اسلامی بوده است. از دوره فعالیت در سازمان ادوار تحکیم تا اعتراضات جنبش سبز نسبت به نتیجه انتخابات ۱۳۸۸، زیدآبادی در نگاه دستگاه های امنیتی یک دگراندیش یا اصلاح طلب تندرو بود و به عبارتی دیگر در این دوره او «خودی» محسوب نمی شد. زیدآبادی در مرداد ۱۳۹۴ درحالی که در تهران برای مرخصی چند روزه به سر میبرد، آزاد شد. چندی بعد با شرکت جستن در برنامه خشت خام ، در گفت و گو با حسین دهباشی با بیان زجرهایش در زندان انفرادی گفت بنا به قانون مجازات اسلامی که اخیرا تغییرکرده بود، محرومیت دائم او از ارائه تحلیل سیاسی، مصاحبه و غیره لغو شده است.
در مورد مواضع کنونی زیدآبادی اشتباه نخواهد بود که او را طرفدار لیبرالیسم سیاسی و نزدیک به نظرات مهدی بازرگان ارزیابی کنیم. اخیرا در ویدئویی به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت مهدی بازرگان، زیدآبادی وضعیت کنونی کشور را به دلیل انحراف از لیبرالیسم سیاسی بازرگان و برآمد از امتداد دیدگاه های تند انقلابی روحانیت و تسلط عقاید نیروهای چپ از اوایل انقلاب 57 عنوان می کند. در اینباره زیدآبادی می گوید پس از دوره انزوا و کنار زده شدن دیدگاه های بازرگان “ …..بعدا پس از اینکه سرها به سنگ خورد ….خیلی ها متوجه شدند …..مملکت به قهقرا میره“. در ادامه او می گوید “خیلی ها متوجه شدند…..” که بازگشت به روش گام به گام و نگاه لیبرالی بازرگان بهتر است. احتمالا منظور زیدآبادی آغاز دوره هاشمی رفسنجانی، دولت اصلاح طلبان و تبلور نهایی آن اعتدالگرایی حسن روحانی در چند سال اخیر است که ریشه این روند را به لیبرالیسم سیاسی از نوع اندیشه های مهدی بازرگان نسبت می دهد. در مورد مقطع کنونی زیدآبادی با تاسف و نگرانی می گوید “تغییرات جامعه ایرانی پاندول اش برگشته به سمت دیگری و رفتارهای تندتر و رادیکال تر داره موقعیت پیدا میکنه”.
در این گفتگوی طولانی با دهباشی، برخورد زیدآبادی به مسائل پیچیده تاریخی و وضعیت کنونی همراه با کلی گویی و ساده گرایی است، شیوه ای که در بسیاری از دیگر تحلیل ها و پیام های تلگرامی نیز به چشم می خورد. برای مثال معلوم نیست مقصود او از «خیلی ها» و یا “جامعه ایرانی” که رفتارش تندتر و رادیکال تر شده چیست و چرا این حرکت پاندولی در «جامعه ایرانی» رخ داده است؟ زیدآبادی اصولا موضوع «اصلاح ناپذیری حاکمیت» را بحثی بی اساس و غیر قابل اثبات می داند و در شرح دیدگاه های بازرگان باز هم به صورت سربسته و با لحنی آکنده از ندامت عنوان می کند که «هیچکسی» به اصلاحات شاه محل نگذاشت و «همه» به دنبال انقلاب بودند! در این گفتمان هم معلوم نیست «همه..» و «هیچکسی…» اشاره به چیست و آیا حاکمیت خودکامه محمد رضا شاه را می توان بالقوه مثبت و قابل اصلاح دانست و یا آن «همه..» و «هیچ کسی…» ها منفی بودند؟ البته روشن است که این شیوه استدلال ابهام انگیز به معنی هواداری زیدآبادی از دیکتاتوری شاه نیست، بلکه نشان از اندیشه ای است که در هر شرایطی، انجام رفورم و حرکت های تدریجی از بالا به پایین را بطور مطلق تنها راه کار سیاسی ناگزیر برای پیشرفت کشور می داند. البته مفید خواهد بود زیدآبادی توضیح می داد کدامیک از مجراهای امکان حضور و محل گذاشتن به اصلاحات در رژیم شاه وجود داشتند که به زعم او مورد استفاده نیروهای سیاسی قرار نگرفت؟
علی افشاری (عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت) از یاران قبلی و اصلاح طلب زیدآبادی حالا در دفاع از«انقلاب در برابر اصلاحات» به یکی از منتقدان سرسخت نظرات اخیر زیدآبادی تبدیل شده است. اخیرا آنها در چند مقاله حاوی بحث های پلمیک انتزاعی، طولانی و توام با برخورد های شخصی ملال آور مابین شان، یکدیگر را متهم به چرخش از اصول و تغییر رفتار کردند! این جدال بحثی بین این دو اصلاح طلب حداقل از جهاتی جالب به نظر می آید چون بازتاب سرگذشت و وضعیت فعلی جریان اصلاح طلبی است.
هردو زیدآبادی و افشاری فعالین سیاسی اصلاح طلب در دوره دولت اصلاحات با لفظی تجویزی و معلممآبانه استاد و شاگرد نسبت به یکدیگر و طبق روال معمول با نگاهی نخبهسالارانه از بالا به پایین نسبت به مردم و جامعه در خاتمه به نقطه و نتیجه معینی نمی رسند. هر دو آنان موضوع شرایط کنونی کشور را با گفتمانی تجریدی به انتخابی مکانیکی بین «اصلاحات یا انقلاب» و پیامد های آشوب یا براندازی تقلیل می دهند و به بحث هایی نامربوط به شرایط کشور مانند «قرائت های مختلف از انقلاب» می پردازند. طبق معمول در اینگونه بحث های تئوریک بین اصلاح طلبان در مورد دموکراسی خواهی نشانی از تضادها یعنی علت های بنیادی و عینی درباره وضعیت جامعه و بحران حاکمیت در ارتباط با منافع طبقات اجتماعی و اقتصاد سیاسی و پیوندشان با محور قدرت از جمله موضوعاتی مهم به حساب نمی آیند.
در عمده پیام های تلگرامی و تحلیل ها زیدآبادی مشخص است که به همراه انتقاد از رخدادها و معلول های برآمده از سیاست های کارگزاران جمهوری اسلامی، او نهایتا همواره با پیش کشیدن بحث دایره وار و تجریدی انتخاب بین «اصلاحات یا انقلاب» از روبرو شدن با واقعیت و علت های اصلی معلول ها و تضاد زاینده بحران در این نظام گریزان است.
زیدآبادی نمی تواند انکار کند که از دوره دولت اصلاح طلبان حکومتی هیچگونه رفورم پابرجا نماند و در دوره اعتدال گرا شدن اصلاح طلبان به غیراز ظاهرسازی های مبتذل نیز هیچگونه وعده و قول های انتخاباتی رفرمیستی دولت «تدبیرو امید» انجام نمی توانست شود و نشد. شکست فاحش نظری و عملی اصلاح پذیر بودن حاکمیت اسلامی بسیار روشن است و صرفا به دلیل اینکه احمد زیدآبادی آزاد شده و می تواند برخی انتقادها را نسبت به سیاستمداران و کارگزاران بیان کند را به هیچ وجه نمی توان نشانه اصلاح پذیری حکومت پذیرفت.
یکی از واقعیت های انکار ناپذیر آن است که هرگونه حرکت و همچنین دادن هزینه برای اصلاح حکومت اسلامی از جانب برخی فعالین اصلاح طلب مانند خود آقای زیدآبادی همواره بی حاصل بوده و خواهد بود. نخست اینکه درچارچوب حکومت اسلامی، حکم رهبری حرف آخر است و این در قانون اساسی تصریح شده است و طبیعتا حاکمیت مطلق برای حفظ قدرت بلامنازع سیاسی و منافع اقتصادی کلان متصل به کارگزارانش تا بحال به هیچ صورت امکان اصلاحات را نداده و نخواهد داد. ثانیا، رهبری و نظریه پردازان مدعی آزادی خواهی و طرفدار اصلاح پذیر بودن حکومت اسلامی، تابحال محور موجودیت این حاکمیت مطلق را به چالش نکشیده و نخواهند کشید. آنها حتی حاضر نیستند وجود حکومت ولی فقیه به مثابه عامل اصلی مسدود کننده هر نوع اصلاحات را مطرح کنند. از اینرو اصلاحات حکومتی تا بحال تاثیر پایدار نداشته و نخواهند داشت.
سرنوشت احمد زید آبادی و همفکران وی یکی از مثال های بارز این دور باطل می باشند ولی او هنوز هم راه چاره را در دولت حسن روحانی عنوان می کند و نگران است که بدون روحانی در مسند ریاست جمهوری چه رخ خواهد داد! آیا زیدآبادی واقعا به مکانیسم عملکرد ماکیاولیایی در حکومت اسلامی و نقش کسانی مانند حسن روحانی در آن آگاه نیست؟
با وجود اینکه شرایط کشور و حاکمیت در حالت سیال و برزخی قرار گرفته اند، در لحظه کنونی سوال اساسی حول دوگانه «انقلاب یا اصلاحات» نیست – یعنی آن بحثی که زیدآبادی و همفکرانش همواره پشت آن پنهان می شوند. سوال اساسی آن است که چه عاملی باعث انسداد پیشبرد دگرگونی های بسیار ضروری می شود (به زعم زیدآبادی همان اصلاحات) و چه باید کرد؟
پاسخ به این سوال اساسی شاید برای زیدآبادی ها هزینه هایی داشته باشد، پس در اینصورت شاید به جای دفاع از آنچه که غیرقابل دفاع است، سکوت اختیار کردن جایز باشد.
نیما پاکزاد