یک تریبون آزاد که بنیان گذارن آن چپ آن سوی آب ایران است در جمعه 17 آبان ماه 98 از یک اقتصاد دان نولیبرال دعوت کردند تا از موضع دفاع از نولیبرالیسم سخن رانی کنند و به پرسش های شنوندگان پاسخ دهند. برای این اقتصاد دان آن چیزی که اهمیت داشت، بهبود شاخص های آماری بود که صندوق بین المللی پول، بهبود آنها را دراولویت قرارمی دهد، نه مردم، به خصوص کارگران. درحالی که مناسبات اقتصادی، کار وابزار کار تنها وسایل و ابزاری هستند مصنوع انسانِ مولد نعمات مادی، برای ایجاد آسایش و رفاه خود، نه استثمار و بهره کشی انسان از انسان. ولی این روشنفکران تیوری زده ی سرمایه داری، مناسبات اقتصادی وتیوری های ذهنی که درعمل با بحران های دوره ای که ناشی از سرشت آنها است و خود بدان اقرار می کنند و با ایجاد جنگ های جهانی برای تقسیم بازار وعقب راندن جهان توسعه نیافته آن هم با ده ها میلیون کشته و نابودی سرزمین ها، عدم کارایی خود را اثبات کرده اند، در اولویت قرار می دهند و با وارونه کردن حقیقت و واقعیت ها و به شیوه ماکیاولیستی در جستجوی ترفندی برای اثبات درستی نظریه های نولیبرالی هستند.ایشان در باره دوره ی نخست وزیری خانم تاچر این گونه اظهار نظر نمودند:
” مهم نیست که کارگران چه می گویند مهم این است که تاچر اقتصاد بحران زده ی انگلیس را نجات دادند” (نقل به مضمون)
این نجات اقتصادی اگر واقعیت داشته باشد که ندارد وتنها یک دروغ نولیبرالی است، می باید بیان می کردند چگونه عملی شده است، و به چه قیمتی صورت گرفته است؟ درضمن می باید می گفتند عامل این ورشکستگی اقتصاد انگلیس کدامین ساختاراقتصادی بود؟ !! ( بر خلاف نظریه این اقتصاد دان در دوران تاچر رشد اقتصادی نسبت به دوران اقتصاد کینزی یا دولت رفاه، درصد پایین تری را نشان می دهد. در دولت کینزی با توجه به هزینه های دولت برای رفاه مردم وبدون درآمد نفتی ناشی ازکشف نفت دریای شمال14%3 بود در حالی که در دوران تاچر با توجه به درآمد نفت دریای شمال وحذف هزینه های دولت رفاه 49%2 شده بود. تاچر مالیات های ثروتمندان را که 83 درصد بود به 40 درصد کاهش داد ومالیات مصرف کنندگان را که 8 درصد بود به 15 درصد رساند. در واقع این نماینده نولیبرالی بار اقتصادی را به دوش کارگران وحقوق بگیران انداخت) از نظر این اقتصاد دان اهمیتی ندارد که نظام سرمایه داری برای حفظ موقعیت خود معیار های خودش را، هم چون تظاهر به ضرورت وجود سندیکا ها را ندیده بگیرد و با سرکوب اتحادیه های کارگری سیاست های راست خود را کاربردی نماید و بحران اقتصادی که سرمایه داری همین نظام، ایجاد نموده بود، از جیب کارگران جبران کند. همان گونه که در باره خصوصی سازی در انگلیس واقعیت ها را وارونه بیان نمودند. انگلیس یک کشور سرمایه داری است، لذا در آن مالکیت دولتی وجود ندارد که ضرورت خصوصی سازی را بتوان اعمال کرد. دولت سرمایه داری انگلیس، شرکت های ورشسکسته ای را که سرمایه دار به بحران کشانده بود، برای نجات نظام سرمایه داری در اختیار می گرفت و با سرمایه ملی که به همه مردم تعلق داشت تکنولوژی آنها را مدرن می کرد وزمانی که به سود دهی می رسیدند، آن را به بخش خصوصی واگذار می کرد تا سود آن به جیب سرمایه داری برود نه مردم. والی در مناسبات سرمایه داری اقتصاد دولتی نداریم که دولت تصمیم بگیرد اقدام به خصوصی سازی آن بنماید. در واقع دولت های سرمایه داری بحران هایی را که ساختار بیمارشان ایجاد می کنند با فشاربه کارگران و حقوق بگیران جبران می کنند وزمانی که این راه هم پاسخ ندهد به جنگ متوسل می شوند. مانند همه جنگ های جهانی و منطقه ای که سرمایه داری بنیان گذار آن است. البته در فرمول بندی های آکادمیک این ساختارنظریه های لیبرالیسم و هم نولیبرالیسم در ظاهربدون نقص هستند و قوانین بازارِ به اصطلاح آزاد ( عرضه و تقاضا) بدون نقص عمل می کنند.ولی در عمل کاستی ها این ساختاربه صورت بحران های دوره ای جهان را به سوی جنگ می کشاند. در این آخرین بحران سرمایه داری جهانی که با ورشکسته شدن بانک ها در آمریکا و بحران مسکن شروع شد، ابتدا دولت های سرمایه داری با ریاضت اقتصادی بار کاستی های سرمایه داری جهانی را از جیب مردم پرداخت کردند که باعث جنبش های اجتماعی چون وال استریت شد که دیکتاتوری سرکوب گر سرمایه داری به نام ” دموکراسی” پس از سرکوب اعتراضات مردم، چون بحران هم چنان باقی ماند بود به بهانه هایی که خود می ساخت، مانند گروه های القاعده وطالبان و داعش، به گسترش جنگ های منطقه ای دینی اقدام نمود. تا حداقل صنایع نظامی شان رونقی بگیرد.
انسان اولیه که نه چنگ ودندان درنده ای داشت ونه پای گریزی، با خوشه چینی در طبیعت همیشه گرسنه بود وعمر مفیدش در پایین تراز امکان ش به پایان می رسید، این انسان با کار، تولید ومناسبات اقتصادی که به مرور ایجاد نمود، یک هدف را دنبال می کرد، تولید برای گذران زندگی، آن هم نه به هر قیمت. والی تجاوز عشایر وغارت روستاییان زحمت کش اسکان یافته در نظام بزرگ مالکی هم یک مناسبات اقتصادی بود. هم چنین استعمار در نظام سرمایه داری که به وسیله کشتی های توپ دار چندین قرن در جهان با نسل کشی ادامه داشت، یک مناسبات اقتصادی است. امروزه این جماعت تیوری زده یِ مدافع مناسبات استثمارگر سرمایه داری از خود نمی پرسند چرا سرمایه ها و تکنولوژی ها با مناسبات نولیبرالیستی به سوی جهان عقب رانده شده پرواز می کنند؟! همان گونه که در دوران استعمار برای غارت منابع کشور های استعمار زده، سرمایه داری در آن کشور ها سرمایه گذاری می کرد؟! تنها برای سود بیشتر نه آبادانی؟ در این ساختار بیمار ارزش اضافی را که برآیند کار کارگراست سود ناشی از سرمایه اعلام می کنند. ولی این حرکت وکوچ سرمایه یک معنای ژرفتری دارد. این کوچ سرمایه تنها به این دلیل است که نظریه مارکسیست ها در باره ارزش اضافی یک واقعیت بدون تردید است، یک حقیقتی است که بر واقعیت قابل انطباق است ودر عمل یک قانون است. این گرایش سرمایه به کوچ سرمایه گذاری دلیل عینی اثبات آن نظریه مارکسیست لنینیستی است ( ارزش اضافی).اگرچه این نظریه علمی به وسیله اقتصاددانان سرمایه داری بدون مستندات نفی می گردد واین جناب اقتصاد دان هم از آن به نام ایدیولوژی کهنه یاد می کنند. ولی واقعیتی است که باعث گردیده سرمایه، مملکت مادر را ندیده بگیرد و فراموش کند وبه قیمت بیکاری گسترده در کشور های پیشرفته و بحران های اجتماعی در جهان پیش رفته، به سرزمینی کوچ کند که کارگران ارزان تری دارد و بدین گونه در عمل کرد اجتماعی، اثبات می نمایند که ارزش اضافی که به نام سود مطرح می گردد، تنها نتیجه کار کارگر است و بس. والی کوچ سرمایه صورت نمی گرفت. عمل کرد سرمایه داری اثبات می کند که استثمار یک واقعیت غیر قابل تردید است که به وسیله ساختار سرمایه عملی می گردد.حرکت ناگریز سرمایه سرشت خود را نفی می کند وماهیت مافیایی ش را افشا می نماید تا آنها که بر سطح پدیده های اجتماعی لیز می خورند و درون مایه و سرشت پدیده ها را ندیده می گیرند، معنای وارونه ی دموکراسی لیبرالی را درک کنند. استثمار، بهره کشی انسان از انسان در سرشت سرمایه داری است ولی این نظام حتی با استثمار د د منشانه هم قادر به ادامه روند خود نیست وتنها با استعمار، سیاست های امپریالیستی، جنگ و نسل کشی می تواند برای مدت کوتاهی به رونق اقتصادی برسد. تارخ چند صد ساله این مناسبات دلیل روشن این واقعیت است. مطالعه تارخ آزمایشگاهی است که دانش ماتریالیسم تاریخی را اثبات می کند. ایدیولوژی مدرنی که این مدافع طبقه استثمار گر اعلام نمودند نامشخص باقی ماند و از کم و کیف آن چیزی نگفتند. در حالی که همه می دانند سرمایه داری تاریخی چند صد ساله دارد وقدیمی تر ازنظام سوسیالیسم علمی است که تنها چند دهه تاریخ دارد. ایشان گفتگو ازنظریه نوین می کنند ولی هیچ اشاره ای به درون مایه وسرشت این نگرش نوین نمی کنند.از سوی دیگر واقیت ها بیانگر پیوند ارگانیک لیبرالیسم با نولیبرالیسم و پست مدرنیسم است. در واقع جهان بینی لیبرالی و نولیبرالی در این دوران فرسودگی وبیماری لاعلاج سرمایه داری، منطق خود را به نگرش پست مدرنیست گره زده است، چون بدون نیاز به چند وچون و بررسی و پژوهش، نظریه پردازی برایش امکان پذیراست و نیازی هم به پاسخ گویی ندارد. از این رو حیرت آور نیست که جناب مهرداد سید عسکری اعلام می کنند: اسیر ایدیولوژی کهنه نشوید!! ولی از ایدیولوژی جدید چیزی نمی گویند؟! در مکتب پست مدرنیست کافی است نقد کنید، دیگر نیازی به پرداختن به درون مایه وسرشت پدیده و چند وچون آن نخواهید داشت. ایشان نیز با این ترفند به پرسشی که خود مطرح کرده بودند، پاسخی ندادند.
در ایران امروز همین مناسبات اقتصادی کابردی می گردد وبدین علت کلیه دستورات صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بیش از 30 سال است که عملی می شود، روحانیون در رهبری جامعه تحت تاثیر اقتصاد دانانی هم چون آقای مهرداد سید عسکری بدون توانایی درک عوارض این مناسبات آن را تایید می کنند، که دربرآیند آن، فاجعه اقتصادی، ورشکستگی صنایع بزرگ و کوچک، بیکاری وفقر و فاصله طبقاتی ابعادی نجومی یافته است، سردمداران نظام نیز تا این بحران به مرز غیرقابل باز گشت نرسد، دست از سر این مناسبات بر نمی دارند، چون منافع فردی برخی از آنها که مجری نظام هستند در این نوع ساختار تامین می گردد. شاید زمانی به درک واقعیت اشتباه خود پی ببرند که بسیار دیرشده باشد و ایران به سرنوشت سوریه و لیبی و شاید بدتر از آن دچار شده باشد. در شرایط فعلی حتی اگر تحریم ها نیز برداشته شوند، حاکمیت موجود اولویتی برای منافع بر حق مردم وکاربردی کردن آن اصولی از قانون اساسی که به حقوق مردم پرداخته، قایل نیست. دلارهای نفتی برای لشکر کشی های برخی و مونتاژ انواع اسلحه کافی است، مسایل دیگر هم چون تجارت خارجی ” آزاد” که صنایع داخلی را ورشکسته می کنند دراولویت نیستند. اولویت با خصوصی سازی است تا همه منابع و صنایع بزرگ و کوچک ایران را، حتی سهم نسل آینده نیز به باد فنا، بدهند. در دنیای جهانی شده امروزین نمونه های دیگری هم وجود دارد که می باید دیده شوند تا مردم، درست را از نادرست و زشت را از زیبا تشخیص دهند.
قدرت اقتصادی چین و اشتغال میلیاردی آن بدون فاجعه فقرمانند آن چه در هند می گذرد، مدرک مستند برحق بودن مناسبات اقتصادی سوسیالیستی است. هند سرمایه دار، آمریکا و اروپا با ریاضت اقتصادی بار بحران های اقتصادی نظام سرمایه داری را به دوش مردم می ریزند و سرمایه داران را از مالیات معاف می کنند و برای این روش ضد مردمی خود توجیهی می سازند. از سوی دیگر مخالفت مردم را مانند آن چه در وال استریت رخ داد با سرکوب پاسخ می دهند. سرمایه داری جهانی تحت نام ” دموکراسی”. دیکتاتوری را در شکل پنهان ولی مافیایی ادامه می دهد تا روشنفکران دموکراسی زده با ندیدن واقعیت های پنهان شده ی این ساختار استثمارگر، به توهمات انتزاعی خود برسند و درمدح آزادی که از آن جز شکلی بدون درون مایه نمی شناسند، شعرهای سوزناک”مدرن” وسنتی بسرایند ومقاله ها بنویسند و مانند مسخ شدگانی از خود بیگانه، با قوانین استثمارگرانه ی سرمایه داری زندگی بی محتوای انسانی خود را، ادامه دهند.
معجزه ی تاریخ بشریت، ایجاد مناسبات سوسیالیستی است، که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در هفتاد سال چند قرن توسعه صنعتی سرمایه داری را طی کرد. آن هم بدون استثمار و بدون استعمار ویا مناسبات امپریالیستی. دیکتاتوری پرولتاریا این ساختار مدرن تنها بر علیه آن جهان بینی است که بهره کشی انسان از انسان را مجاز می داند نه آزادی اندیشه. این دیکتاتوری قانونی است که جنایت پنهان را ( بهره کشی انسان از انسان را) ممنوع می کند. همان گونه که حقوق قضایی جنایت و جنحه را منع کرده است.
شما دوستان ارجمند در این شیوه گفتگو این امکان را فراهم می کنید که یک مدافع مناسبات فاشیستی نولیبرالی بدون آن که به پرسش های هوشمندانه برخی از شنوندگان پاسخی بدهند به گفتگوی خود خاتمه دهند. و وارونه سازی های او بدون پاسخی مطرح شدند و در میان افرادی که شناخت منطقی ندارند، باز توجیهات این گونه افراد تایید می گردد. می باید این گفتگو به صورت مناظره صورت می گرفت تا شنونده پاسخ های دو طرف را بشنود وبتواند قضاوت کند.
بازنشسته ای از اتحادیه نیروی کار پروژه ای ایران
ناصر آقاجری
Naser Aghajari
آبان ماه 98 19