?روی سخنم با شما مردان است؛ مردان ایران زمین؛ به ویژه آن دسته از مردان که موی زنان را دام گناه و ریسمان شیطان و باب دوزخ می دانند. به موی همسر، دختر، خواهر و مادر خود سیر بنگرید. این مو چیست که چنین مردان و حکومت و کشور را بیمار ساخته و زنان و دختران را به مشقت درانداخته است؟ آیا به راستی این موی زنان است که این همه معضل آفریده است یا عقده ها و نیازهای جنسی سرکوب شده به دلیل عدم کفایت حکومت برای تامین رفاه ملت و اجرای سیاست های معیوب و و نیز انتشار افکار بیمار علیه زنان توسط بخشی از روحانیت و قشر سنتی مذهبی است که چنین معضل و مشقتی را آفریده است.
?انگیزه من برای نگاشتن این سطور، دردی است که در تمام وجود خود تا بن استخوانها احساس کردم هنگامی که اطلاع یافتم وزارت آموزش و پرورش بر آن است تا مدارس دخترانه را استتار کند. استتار کند تا دختران ما پشت دیوارهای مدرسه بتوانند مقنعه را از سر برگیرند تا موهای نوجوانشان که آفتاب ندیده کمی هوا بخورد.
?آموزش و پرورش می خواهد روی دیوارهای بلند مدرسه، دیوارهایی بلندتر بسازد، دیوارها را بالاتر ببرد و هر کجا که در اطراف مدرسه خانه ای بلندتر از مدرسه هست و نگاههای در کمین مردان، موی دختران خردسال و نوجوان محصور در چهاردیواری مدرسه را تعقیب می کند، حیاط مدرسه را با برزنت مسقف کند تا شاید دختران بتوانند مقنعه از سر برگیرند و به گمان واهی با مشقتی کمتر درس بخوانند تا شاید دختران خردسال دبستانی راحت تر در حیاط بدوند و بازی کنند.
?آه که چقدر دختر زاده شدن و زن بودن را در این مرز و بوم سخت کرده اید! دختران و زنان تا کجا باید از تعقیب نگاه های شما بگریزند و موهای سر خود را باید کجا پنهان سازند؟
?آی مردان فرهیخته! شما مردان بیمارچشم و بیماردل و بیمار اندیشه را هدایت کنید تا چشمانشان را بشویند، تا دلها و اندیشه هایشان را از ناپاکی بروبند، تا دختران و زنان این میهن آرام گیرند و با امنیت خاطر از زندگی عادی برخوردار شوند.
?ای مردان مسئول! ای روحانیت متعصب! و ای حاکمان شریعت مدار! آیا هرگز فکر کرده اید که با کدام دلیل شرعی و با کدام منطق دختران خردسال نابالغ باید با مقنعه به مدرسه و مهد کودک بروند؟
?چرا مردان نباید چشم و دل و اندیشه ی خود را بشویند و در عوض زنان باید تاوان چشم و دل حریص و بیمار برخی مردان را بپردازند؟ به راستی این موی زنان نیست که معضل است. معضل اندیشه بیماری است که ترویج می شود و معضل، ملتی است که حتی نخبگان آن نیز نمی اندیشند و تعقل نمی ورزند تا اندیشه های بیمار را پس زده، از حقوق خویش دفاع کنند.
?لحظه ای خود را در مدرسه ای با دیوارهای بلند و سقف برزنتی، با تابلوی ورود پدران ممنوع تصور کردم؛ اینجا مدرسه نیست. زندان هم نیست. دوزخی است برای دختران خردسال و نوجوان. در میان این حصارهای بلند چه آموزش و پرورشی در جریان است؟
?ما باید دیوارها و حصارها و سیم خاردارهای فکر خود را فروریزیم تا زندگی در این آب و خاک به وضعیت عادی بازگردد. کار، از استدلال شرعی و منطقی گذشته است. ما با بیماری خطرناکی روبرو هستیم که باید آن را درمان کنیم.
برای استتار موی دخترانمان به دیوار و سقف و برزنت و پارچه نیازی نیست.
صدیقه وسمقی – باشگاه زنان
۱۳ آبان ۹۸