محمد حسین شریف زادگان
در ایران امروز بوی بی عدالتی و نابرابری آموزشی چندی است که فضای سرزمین ما را آلوده نموده است. آموزش و پرورش و تعلیمات عمومی میزان الحراره و نشانگر مهمی برای توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی امروز و آینده کشور است. هیچ کشوری را نمی توان توسعه یافته و یا در حال توسعه یافت مگر آن که آموزش و پرورش آن توسعه یافته یا در حال توسعه نباشد. هرگز کشور توسعه یافته ای دیده نمی شود که آموزش و پرورش عقب مانده و ناعادلانه ای داشته باشد.
سیاست های آموزشی که در 40 سال گذشته درایران اعمال شده است منجر به نابرابری آموزشی در ایران شده است. بنابراین پدیده ای که نتایج نامناسبی ایجاد کرده است، می بایست به کارکرد درست آن پدیده تردید نمود. امروز زمان آن است که پدیده آموزش و پرورش در ایران زیر ارزیابی و بازبینی مجدد و اصولی قرار گیرد.
مطالعات نشان می دهد که نسبت کل مخارج ثروتمندترین دهک های درآمدی به فقیرترین دهک 14 برابر است در حالی که نسبت مخارج در حوزه آموزش ثروتمندترین دهک های درآمدی به فقیرترین دهک، بیش از 60 برابر است. در کنکور سراسری در مورد 7000 دانشجوی قبول شده در دو دانشگاه برتر ایران 60 درصد از سه دهک پر درآمد و ثروتمند و 10 درصد از سه دهک کم درآمد جامعه بوده است.
مطالعات بخش کیفیت آموزشی و نابرابری در شاخص (TIMSS) بررسی روند آموزش ریاضیات و علوم که محاسبه نابرابری فرصت دستیابی به آموزش با کیفیت برای کودک 14 ساله است، برای دهک های بالای درآمدی 55 درصد و برای گروه های درآمدی پایین 4 درصد را نشان می دهد که حاکی از نابرابری به ضرر خانواده های کم درآمد است. همچنین آزمون PIRLS در مورد مهارت خواندن و نوشتن که در سال های 80 ، 85 و 90 در ایران انجام شده است نشان گر آن است که توانایی دهک های ثروتمند عدد 81 و دهک های فقیر و کم درآمد عدد 48 است.
با رشد مدارس غیردولتی در ایران، دهک های پر درآمد به طور کامل مدارس دولتی را ترک کردند و گروه های خاص اجتماعی نیز در مدارس خاص جای دارند به طوری که این روند از5/3 درصد کل دانش آموزان در سال 1375 به 12 درصد در سال 1395 رسیده است. شاخص با سوادی در 7 استان کشور نظیر سیستان و بلوچستان، هرمزگان، بوشهر و آذربایجان غربی از میانگین کشور ده درصدکم تر است.
از سوی دیگر گردش مالی کلاس های کنکور و معلمان خصوصی در ایران چندین هزار میلیارد تومان است. خانوارهای پر درآمد توان پرداخت هزینه های آنرا را دارند و کنکور سراسری که به ظاهر رقابتی است ، عملاً حاصل نتایج نابرابر نظام آموزشی ایران و نابرابری اقتصاد خانوارهای ایرانی است و بنابراین پدیده ای است که نتایج رقابتی و برابر برای همه افراد شرکت کننده را در بر ندارد. زیرا کسانی می توانند از این آزمون موفق بیرون بیایند که قبلاً در مدارس غیر دولتی و کلاس های کنکور خود را با هزینه هایی که دیگر اقشار جامعه قادر به پرداخت آن نبوده اند تقویت نموده و عملاً این آزمون غیر رقابتی ونهایتا غیر عادلانه است.
مشاهدات میدانی هم نشان می دهد که همانند گذشته در دانشگاه ها ردپای دانشجویان خانوارهای فرودست جامعه کم تر به چشم می خورد و اگر بعضی ازآنها دیده می شود صرفا استعدادهای درخشانی هستند که در هر صورت به دانشگاه راه می یافتند ، ولی اکثریت کسانی که به دانشگاه راه یافته اند کسانی هستند که در یک رابطه غیر عادلانه ، رقابتی نا برابر داشته اند. وعملا شرکت کنندگان دیگر از راهیابی به دانشگاه محروم میشوند..این در حالی است که سیاست های آموزشی باید کارکرد ی فراگیر داشته باشد ورقابت عادلانه را برای همه استعداد های گروه های ذرآمدی فراهم سازد.
در مجموع می توان گفت که نظام آموزش و پرورش ایران به سوی یک نابرابری ساختاری قدم برمی دارد که نتیجه سیاست های آموزشی دولت ها در طی 40 سال گذشته بوده است و عملاً به ضرر پایین ترین اقشار کم درآمد و فرودست جامعه ایران تمام شده است.