دیدار “آمانوئل مکرون” رئیس جمهوری فرانسه و “ولادیمیر پوتین” همتای روس وی در “قلعه برگانسون” اقامتگاه تابستانی روسای جمهوری فرانسه از یک نظر حائز اهمیت تاریخی بود چرا که در آستانه اجلاس گروه هفت کشور صنعتی جهان و هم چنین تشدید مناقشات بین المللی و منطقه یی در چارچوب شروع “جنگ تجاری” و “جنگ سرد جدید” انجام گرفته است. نشست دو رهبر فعال در تحولات بین المللی این روزهای جهان، هم چنین نشان می دهد که به خلاف روال سنتی و پیشین، در اتحادیه اروپایی هم اکنون بسیاری به این نتیجه رسیده اند که برای تعاملات جهانی و منطقه یی نیازی به اجازه برادر بزرگ تر در واشینگتن نخواهد بود. تشدید تضاد منافع بین قدرت های جهانی و به خصوص بین اتحادیه اروپایی با دولت “دونالد ترامپ” در آمریکا که متحدین سنتی جهان سرمایه داری را به عنوان رقیب در مقابل هم قرار داده است، برای طرف اروپایی این ضرورت را ایجاد کرده است که به دنبال همکاری و یافتن شرکای جدید برای مقاومت در برابر فشارهای آن سوی آتلانتیک باشد. از طرف دیگر با نزدیک شدن زمان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی (برگزیت) که تا سی و یک اکتبر باید انجام و اجرایی گردد و با نخست وزیری “بوریس جانسون” بیش از همیشه چشم انداز احتمال خروج بدون توافق دیده می شود و اینکه ترامپ نیز برای ضربه زدن به این اتحادیه پیشنهاد “توافق آزاد تجاری” با بریتانیا را داده است، به نظر می رسد که رهبران اروپایی برای مقابله به مثل در صدد ترمیم مناسبات خود با روسیه بر آمده اند. جدا از اینکه در کنفرانس مطبوعاتی بعد از این دیدار ابتدا مکرون با انتقاد به همتای خود از وی خواست تا در مقابل تظاهرات مخالفان تعامل به خرج دهد و متقابلا پوتین نیز با اشاره به سرکوب جنبش جلیقه زردها در فرانسه جواب داد، اما بر اساس گزارشات منابع معتبر این دیدار در فضای تعامل و یافتن راه های همکاری انجام گرفته است.
بر اساس تجارب تاریخی، اروپای سنتی بعد از جنگ جهانی دوم و حضور دو ابرقدرت آمریکا و شوروی در جهان پساجنگ، برای حفظ موقعیت خود همواره دو امکان انتخاب در مقابل خود داشته است. انتخاب اول که همواره سیاست مورد نظر اروپای لیبرال دمکرات بوده است تا قبل از دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ گرایش و اتحاد استراتژیک با ایالات متحده آمریکا بوده است که از همه نظر منافع مشترک را دنبال می کردند. این انتخاب که مطلوب طرف اروپایی بوده است اما بعد از چرخش واشینگتن به سمت “ترامپیسم” و نقض حقوق شرکای سنتی در چارچوب یک سیاست “مرکانتلیستی” از سوی دولت ترامپ موازنه قدرت را به زیان طرف اروپایی بر هم زد و امروز تقریبا در همه حوزه ها “تضاد منافع” جای “انطباق منافع” را گرفته و حتی رئیس جمهوری آمریکا و حلقه اطرافیان وی عزم خود برای انحلال اتحادیه اروپایی را پنهان هم نمی کنند. در چنین شرایطی این انتخاب اول دچار دست اندازهای سختی شده است و اروپا را در موقعیتی قرار می دهد که در چارچوب تسلیم به سیاست های باج خواهانه ترامپ به یک شریک درجه دو و در حاشیه قرار گرفتن گردن گذارد که بدون تردید با همه در هم تنیدگی ساختاری، نمی تواند مورد قبول قرار گیرد. انتخاب دوم برای اروپا به خصوص بعد از پایان جهان اردوگاهی، تعامل با روسیه و تحکیم مناسبات با چین خواهد بود که این دو کشور امروز یک محور متحد در عرصه مناسبات جهانی را شکل می دهند. گرایش به طرف شرق البته برای اروپای لیبرال آسان نخواهد بود چرا که اصولا ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و امنیتی دو طرف اهداف متفاوتی را دنبال می کنند و به همین دلیل اصولا بحث اتحاد با این محور در تقابل با آمریکا از اساس منتفی است. امروز اتحادیه اروپایی و به تبع مذاکرات مکرون و پوتین در چارچوب یافتن نوعی از تعامل حول اشتراکات و ایجاد موازنه در مناسبات دو طرفه برای حفظ تعادل در ژئوپلتیک بین المللی انجام می شود و این دنباله همان روندی است که از چند سال پیش در روابط بین اتحادیه اروپایی با چین دنبال شده است. این یک اصل ساده در حوزه مناسبات سیاسی و حتی اقتصادی است که وقتی درب خانه متحد قدیمی بر روی دیگری بسته می شود او نیز به ناچار درب باز متحدین جدیدی را می زند که در شرایط متفاوت، منتظر شریک و مهمان تازه است.
نیاز هر دو طرف مذاکره کننده در قلعه برگانسون (پوتین – مکرون) برای جستن راه های تعامل با شرکای تازه جهت خروج ار فشار یک هژمون برتر اما در حال افول، یک ضرورت تاریخی است که حتما در رویکرد جدید دو قدرت جهانی قرار دارد. از یک سو اتحادیه اروپایی با توجه به رقابت بزرگ در عرصه ژئوپلتیک جهانی به خوبی می داند که برای اعمال فشار بر طرف آمریکایی نزدیک شدن با محور روسیه – چین تنها امکان ممکن و مطلوب حداقل در این مرحله از تحولات بین المللی است. از دیگر سو طرف روسی هم که بعد از فروپاشی شوروی و به خصوص تحولات چند سال اخیر به شدت تحت فشار محور آنگلوساکسونی در لندن – واشینگتن بوده است با درک شکاف های موجود این محور با اتحادیه اروپایی به خوبی می داند که نزدیکی با اتحادیه اروپایی و از جمله فرانسه می تواند موازنه را تا حدود زیادی به سود خود تغییر دهد. از آنجا که این دیدار تنها چهار روز قبل از برگزاری نشست گروه هفت در شهر بندری “بیاریتز” در جنوب غربی فرانسه انجام شده است و پوتین نمی تواند در این اجلاس شرکت کند، نتایج نشست وی با ماکرون و تفاهمات وعده داده شده می تواند دست همتای فرانسوی وی را برای رقابت با دوگانه ترامپ – جانسون تقویت کرده و بازی پدرخوانده را بهم بزند. البته در این میان رئیس جمهوری فرانسه تنها نیست و بدون تردید آنچه در دیدار وی با پوتین گذشته است ارتباط محتوایی با مناسبات روسیه با اتحادیه اروپایی و به خصوص قدرت های سنتی این مجموعه خواهد داشت. به همین دلیل در آستانه نبرد قدرت دو سوی آتلانتیک در نشست گروه هفت باید شاهد تقابل دوگانه “مکرون – مرکل” با “ترامپ – جانسون” باشیم که این بار بسیار فراتر از رقابت ها و اختلافات موردی در چارچوب مناسبات معمول گذشته خواهد بود. در چنین شرایطی که نشست گروه هفت در این دوره شاهد اختلاف نظرهای اساسی بین قدرت های بزرگ خواهد بود شطرنج سیاسی پوتین می تواند بسیاری از معادلات را تغییر دهد. جدا از ناکامی های ولادیمیر پوتین و دولت الیگارشیک وی در حوزه داخلی اما در عرصه سیاست خارجی تجربه نشان داده است که وی یک بازیگر زیرک است و بارها توانسته از شکاف بین دیگر بازیگران طوری یارگیری کند که سود متقابل برای هر دو طرف صحنه بازی را فراهم کند. بدون تردید نتایج مذاکرات روسای جمهوری فرانسه و روسیه را باید در اجلاس گروه هفت دید و از همین حالا مشخص است که در این نشست نبرد سختی بین قدرت های بزرگ صنعتی برای تنظیم مناسبات رقم خواهد خورد در حالی که نباید جایگاه مناسبات استراتژیک غرب را فراموش کرد.
29/5/98 اردشیر زارعی قنواتی