چند روز پیش یکی از هموطنان نوشته بود: روز هفتم آگوست جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد!…
پرسیدم می توانید بنویسید که با کدام محاسبات و آنالیز و اسناد به این دقت روز سرنگونی را تعیین می کنید؟ آیا پیش بینی علمی می کنید یا فال بینی می کنید؟
جواب ندادند!
بدترین واقعیت شوک آور این بود که عده ای شروع کردند لایک زدن و تعریف و تمجید و شمارش معکوس، شمردن روزهایی که تا روز سرنگونی باقی مانده اند!…
چنین افرادی در اپوزیسیون با حزب الهی ترین موءمنین بنیادگرای دستگاه ولایت چه فرقی دارند؟ سبک کار و فرهنگ این افراد با دشمن شان چه فرقی دارد؟
جنبش بیش از هر چیزی نیازمند سازماندهی آگاهانه، ایجاد فضایی مناسب برای بکار انداختن شعور انقلابی، همدلی و همبستگی و شناختن دوستان ودشمنان انقلاب است … تا قربانیان به آغوش قاتلان خود پناه نپرند و زنجیرهای بردگی و اسارت آور خود را نپرستند!…
راستی فردا این پیش بینی یا فال بینی پیامبر گونه به منجلاب فرو خواهد رفت!
آیا کسانیکه با نوازش احساسات زیر شکمی توده های مستاصل آنها را به سراب می برند، در نتایج ویرانگر تبلیغات پوپولیستی مبتذل، مسئولیت خود را در ناامیدی و عدم باور توده ها به همنوعان و خودکشی و دگر کشی ها… بعهده خواهند گرفت؟ …
آیا کسانیکه برای چنین چرندیات مبتذلی هورا می کشیدند، فردا از اعمال بدون تعقل خود خجالت خواهند کشید؟ درس های تایخی لازم را یاد خواهند گرفت؟…
بقول لنین انقلاب سیب که نیست پیش بینی کنیم که حتما تابستان سیب رسیده را از درخت خواهیم چید!… این جماعت حتی روز انقلاب را تعیین می کنند!… آیا از شدت حماقت است یا برنامه ای درکار است؟…
این گونه تبلیغات در حالت اکستریم از دو موضع ریشه می گیرد.
یک: پوپولیست هایی که موضع گیری هایشان برای خوش آمد اطرافیان شان است، چنین افرادی اغلب بظاهر در هیبت رستم و سوپرمن به میدان وارد می شوند ولی بزدل ترین انسانها هستند زیرا شهامت بیان حقیقت را به خاطر از دست دادن حمایت اطرافیانشان ندارند!… چنین افرادی هرگز نمی توانند رهبران یا حتی دوستان قابل اعتمادی باشند…
دو: اساسا سازمانها یا کسانیکه می خواهند روانشناسی توده ها را در شرایط بحرانی تست کنند به اینگونه پیش بینی های پیغمبر گونه دست می زنند تا به تدوین استراتژی کشورهای دخالتگر و تجاوزگر کمک کنند… چنین افرادی در شرایط حاضر، خادم آگاهانه یا ناآگاهانه سازمانهایی مانند سازمان جاسوسی سیا هستند! تنها آنها از امکانات و تجربه و ابزار لازم برای دخالت در لحظه مناسب و بحرانی در امور داخلی کشوری مانند ایران برخوردار هستند….
حتما کسانی هستند که بیاد دارند در اواخر دولت جرج بوش که نقشه حمله به ایران را بطور همه جانبه بررسی و تدوین کرده بودند… برخی فکر می کردند که جرج بوش آنها را سوار هواپیما کرده و در ایران بر تخت سلطنت خواهد نشاند!…
فردی بنام هخا مدعی شد که صد روز دیگر با هواپیمای مسافربری به ایران خواهد رفت و رژیم را سرنگون خواهد کرد! با قاطعیت و شور و احساسات عجیبی در باره سفر رویایی و انقلابی خود سخنرانی می کرد!…
بطرز حیرت انگیزی در اتاقهای اینترنتی مخصوص بحث های سیاسی، تعداد زیادی به مدت بیش از سه ماه به شمارش معکوس افتادند و هر شب پای بحثهای هیجان انگیز هخا حاضر می شدند!…
تا اینکه روز موعود بدون کوچکترین شرم و حیایی زد زیر همه چیز و کوه موش زائید!…
فاجعه آنجا بود که بعد از اینکه عده ای بیش از سه ماه به بازی گرفته شدند… نه از شارلاتانهای سیاسی انتقاد می کردند و نه از خودشان انتقاد می کردند که چرا اینهمه مدت بطور پیگیر بدنبال سراب رفتند؟!…
من همان زمان می گفتم که سازمان سیا در این برنامه به آنالیز رفتار ایرانی ها در شرایط بحرانی می پردازد. تنها سازمان سیا توانایی آنالیز و استفاده از این وضعیت را دارد… نه امثال هخاها و علی جوانمردی ها و فخرآورهای قدیم یا جدید!… این زومبی هایی که بصورت اتمهای مجزا با هر بادی در جهتی دیگر حرکت می کنند و بدنبال گنده لاتها و امام زمان و نادرشاه و رضاشاه و چاه جمکران هستند… محصولات 40 سال حکومت دولت دزد و غارتگر و خرد ستیز هستند!…
در شرایط حاضر مردم ایران بیش از هر چیز به هشیاری انقلابی یعنی توانایی ایجاد فضایی علمی برای تبادل افکار و رسیدن به حققیت و ریشه مشکلات نیاز دارند!
هر فردی که فقط در کوره آتش احساسات مبتذل بظاهر انقلابی می دمد، موجب ناامیدی و پاسیو شدن قربانیان خواهد شد و بزرگترین ضربه را به روند انقلاب واقعی خواهند زد!… دلهای انسانهای ناامید بهترین جای برای کاشتن بذر فاشیسم است!… یکی از دلایل اینکه صدها هزار ایرانی در مراسم تدفین یک گنده لات و لومپن شرکت می کنند یا به گنده لات جهانی یعنی ترامپ اینهمه درود می فرستند، نا امیدی و عدم باور بخود و همنوعان است!…
بارها نوشته ام، یکی از مهمترین اصولی که برای کمک به انقلاب و ایجاد فضای سالم لازم است اصل زیر است:
“هر کس ادعا می کند باید ثابت کند!”
کسیکه ادعا می کند فردی جاسوس یا دزد یا فاحشه یا… هست باید ادعایش را با مدارک معتبر ثابت کند!
کسیکه تا دیروز مدعی بود خانمش مریم مقدس یا انقلابی کبیر است درست روز بعد از طلاق ادعا می کند او فاحشه یا جاسوس است!… فرهنگ حاکم در بین ایرانیان چنین است که قربانی را زیر علامت سئوال می برند و انتظار دارند ثابت کند که فاحشه یا جاسوس یا دزد یا … نیست! در نهایت تاسف با اتهام زننده بی وجدانی که با زندگی و شخصیت دیگران بازی می کند، کاری ندارند! این میدان تنها به نفع لومپن ها و پوپولیستهای سیاسی است و مسیر انقلاب را به لجنزار منحرف خواهد کرد!
در دنیای علم پرنسیپ ” هرکس ادعا می کند باید ثابت کند” حاکم است. هیچ فردی نمی تواند با طرح ادعاهایی اثبات نشده، خود را دانشمند و نابغه جا بزند و به دیگران بگوید اگر ادعاهای مرا باور ندارید به منکران و منقدان بگوئید عکس قضیه را ثابت کنند!… باید به این لودگی و هرزه گی فکری در میدان انقلاب پایان داد، زیرا با زندگی میلیونها انسان به غیرمسئولانه ترین نحو بازی می کنند!… مشتی شارلاتان سیاسی با ادعاهای گستاخانه خود را داور بین المللی و ولی فقیه میدان سیاست جا می زنند و رقبا را نه در میدان منطق بلکه در میدان تهدید و اتهام نابود می کنند!… تا زمانیکه در میدان سیاست ایران کسانیکه عکس مار را می کشند بر کسانیکه مار می نویسند، پیروز می شوند، ایرانیان همواره بجای پیروزی، مادر پیروزی یعنی شکست را در آغوش خواهند گرفت! ما بجای شرمنده شدن و یادگرفتن از شکستهایمان با غرور می گوئیم “شکست مادر پیروزی است!”
ایرانی ها کی مادر پیروزی را رها خواهند کرد و عاشق خود پیروزی خواهند شد؟…
اگر مدعیان را وادار کنیم مسئولیت ادعاها و حرفهای خود را بعهده بگیرند فضا برای پیدا کردن راه حل های علمی و عملی بینهایت سالمتر و انسانی تر می شود!…
اگر اوضاع به همین منوال به پیش برود حتما ما یعنی قربانیان نظام سرمایه داری و نظام خردستیز ولایت فقیه و تمامی نیروهای مستقل و معتقد به انقلاب مردمی و سوسیالیستی از هم اکنون بازنده انقلاب دیگر خواهیم شد. یکبار دیگر بجای نابودی سیستم خردستیز و دیکتاتوری، شکل دیکتاتور حاکم و مهره ها تغییر خواهد کرد!… از نظر من سوسیالیسم، نظام و برنامه ای مقدس نیست که توسط خدا یکبار برای همیشه نوشته شده است!… ما باید از تمامی تجارب مثبت و منفی گذشته یاد بگیریم تا اعمال و تئوریهای خود را به شیوه ای علمی با واقعیات عینی و روز تعدیل و تنظیم کنیم… سوسیالیسمی که گسترده ترین عدالت اجتماعی و برترین دمکراسی و ازادی تاریخ بشریت را به ارمغان خواهد آورد…
شناخت از خود و دشمن و میدان جنگ!
سون تزو 2500 سال پیش در کتاب هنر جنگیدن بدرستی می گوید:
اگر خودت را بشناسی، اگر دشمنت را شناسی و اگر میدان جنگ را بشناسی، در صد جنگ صد بار پیروز خواهی شد!
راستی ما 2500 سال بعد از زمانه سون تزو در قرن بیست و یکم چقدر خود و دشمن و میدان جنگ را می شناسیم؟
در فرهنگ “انقلابی” ایرانی توهین افسارگسیخته به دشمنان فرضی یا واقعی درجه انقلابی بودن را اثبات می کند!… اگر به تمامی رهبران اپوزیسیون ایرانی در یک مصاحبه تلویزیونی بگویند ده خصلت مثبت یا نقطه قدرت نظام یا ولی فقیه را بگوئید همه لال می شوند! زیرا تنها انکار و توهین به دشمن را یادگرفته اند، نه شناخت دقیق از تمام امکانات و قدرت و ضعف دشمن!… کسیکه نقاط قدرت دشمن اش را نمی شناسد و خودش را برای رویا رویی در آن میدان آماده نکرده حتما غافل گیرشده و شکست خواهد خورد!…
فضای حاکم بر اپوزیسیون ایران آنقدر احساساتی و فاسد است که اگر فردی جرئت طرح چنین سئوالی را داشته باشد، فورا از طرف شارلاتانهای سوپر “انقلابی” بعنوان واداده و مزدور و … طرد می شود!… بیان چنین مسائلی در شرایط حاکم موجب محبوبیت و تقدیر… نخواهد شد. درست برعکس احتمالا موجب روان شدن سیلی از اتهامات غیرمسئولانه از طرف پوپولیستهای سوپر انقلابی خواهد شد… درست به همین دلیل من این مسائل را برای تاریخ می نویسم… فضای احساساتی امروز ازلی و ابدی نخواهد ماند، بزودی تاریخ نشان خواهد داد که چه کسانی بدنبال گله می رفتند و چه کسانی به قیمت تنها ماندن بدنبال حقیقت بودند!…
یکی از زیباترین چیزهایی را که من در میدان سیاست هلند یادگرفته ام این استکه بعضی وقتها در تلویزیون در مناظره بین رهبران احزاب سیاسی، مثلا از رهبر حزب سوسیالیست می پرسند، اگر تو بجای رهبر حزب لیبرال بودی در باره اینگونه پرسش ها چگونه جواب می دادی؟… اغلب می بینی که رهبران احزاب بدقت تمام منطق حریف خود را می شناسند و بدرستی جوابهای آنها را فرموله می کنند! ما یادگرفته ایم که همواره تمامی نکات مثبت و قدرت حریف یا دشمن را انکار کنیم و حریف یا دشمن را در دریایی از توهین و اتهام و لجن پراکنی غرق کنیم!… به همین دلیل ما همواره بجای پیروزی، مادر پیروزی را ملاقات می کنیم!… ایرانی ها ضرب المثلی دارند که می گویند: “شکست مادر پیروزی است“…
دومین اصلی که باید تلاش کنیم بر فضای بحث های سیاسی بین انقلابیون ایرانیان حاکم کنیم، این است:
دو بعلاوه دو برای دشمن ما برابر با پنج یا پانصد نمی شود! بزبان دیگر تنها ما منطقی فکر نمی کنیم و اگر دو بعلاوه دو برای ما برابر چهار می شود، به این افکار مبتذل دامن نزنیم که برای دشمن ما پنج یا پانصد می شود! زیرا دشمنان ما بطور ژنتیکی احمق آفریده شده اند یا اینکه ما از نژاد و ژنهای برتر آفریده شده ایم!… احمق فرض کردن دشمن فقط حماقت آن به اصطلاح سوپر انقلابیون را اثبات می کند که با بی مسئولیتی تمام، موجب بزرگترین شکستها و برباد رفتن خون قربانیان خواهند شد!… بقول لنین کسانیکه در میدان جنگ دچار سفاهت می شوند، پیامدش گردن شکستگی است!… یک مثال تاریخی بسیار روشن: هیتلر تا کنون شاید بزرگترین جنایتکاری باشد که قدم به این کره زمین گذاشته، ولی احمق نبود و دولت آلمان توسط احمق ها اداره نمی شد بلکه توسط بالاترین و برترین دانشمندان متخصص اداره می شد! رشد علم و تکنولوژی در زمان هیتلر در تمام شاخه های علوم بی نظیر بود!… این جنایتکاران صدها هزار انسان را به عنوان موش آزمایشگاهی در اختیار بهترین نوابغ و دانشمندانی که با هیتلر همکاری می کردند، قرار میدادند تا آنها به کشفیات لازم برای رهبر جنایتکار برسند!… بین باهوش بودن و انسان بودن تفاوت از زمین تا آسمان است! تمامی دانشمندانی که بخاطر کسب پول مغز خود را به جنایتکاران حاکم کرایه می دهند، بدترین نوع روسپی ها هستند! یک روسپی معممولی ارگان جنسی خود را به خریدار کرایه می دهد، اینها برترین ارگان یعنی مغز خود را در مقابل دریافت مبلغ معینی به مدت معین و لازم در اختیار خریدار قرار می دهند. اولی از شدت فقر تن به این کار می دهد ولی دومین گروه اساسا از رفاه اجتماعی و تحصیلات بسیار بالایی برخوردارند ولی از انسانیت تهی هستند! پرستندگان تئوری “قانون جنگل” و “نفع شخصی” و “جنگ همه با همه” و “نظام سودمحور” هستند و منافع خود را در بقای نظام آدمخوار و جنگ افروز سرمایه داری می بینند!… بی جهت نبود که بخش غالب برترین متخصصین آلمان با دستگاه حکومتی جنایتکار هیتلر همکاری می کردند! برای آنها هم دو بعلاوه دو مساوی چهار بود یعنی با علم و منطق آشنا بودند و ای بسا بیشتر از ما آشنا بودند… بدون درک دقیق واقعیت موجود و نکات قوت و ضعف دشمن نمی توان بر حریف قدرتمندتر از خود پیروز شد!… ژان پل سارتر ریاضی دان و فیلسون معروف بدرستی می گوید: دشمنت را بشناس، سپس با او بجنگ!…
فرهنگ اغراق کردن، دروغگویی مصلحت آمیز، دونکیشوت بازی، رجزخوانی، گلادیاتور بازی … قویترین ریشه را در تاریخ ایران دارد… با بیماریهای اجتماعی مبارزه کنیم آنها را تقدس نکنیم…
کمتر ملتی را می توان در جهان یافت که در صد سال گذشته اینهمه در راه آزادی و عدالت اجتماعی قربانی داده اند ولی بطور دائم کشتی شان بر گل نشسته است!… برای اینکه به سرنوشت ابدی و دردناک سیزیف محکوم نشویم، چاره ای نیست جز اینکه:
یک: ارتقاء آگاهی سیاسی و اجتماعی توده ها و بر این بستر دامن زدن به خودسازماندهی آگاهانه توده ها و سازماندهی خلاق مقاومت در تمام اشکال ممکن. پر واضح است که هر موقعیت انقلابی به انقلاب منتهی نخواهد شد! بدون آگاهی و داشتن چشم انداز روشنی از اهداف انقلاب و آلترناتیوی که به سوی آن حرکت می کنیم امکان سازماندهی و بسیج قربانیان غیرممکن خواهد شد…
دو: بدون شناختن دوستان و دشمنان انقلاب و توده ها هماهنگی نیروهای میلیون ها انسان منفرد ولی ناراضی بسوی هدف غیرممکن خواهد شد…
سه: مشروعیت زدایی دائمی علمی و منطقی از ایدئولوژی و فرهنگ طبقه حاکم… قربانی نئولیبرالیسم یا مذاهب خردستیز نمی تواند راه چاره را در پناه بردن به آغوش فرهنگ حاکم نئولیبرالی یا خرافات خردستیز جستجو کند!…
چهار: تمرکز آتش تئوریک باید روی گروه ها و افرادی باشد که منافع شان بطور مشخص با منافع طبقه حاکم در سطح ملی و بین المللی گره خورده و بخشی از مزدوران و کارگزاران آگاه جمهوری اسلامی یا بیگانگانی هستند که در اطراف کشور ما خیمه زده اند تا در فرصت مناسب انقلاب بدزدند و مزدوران خود را سرکار بیاورند. در شرایط حاضر تنها رهبران امریکا از امکانات و تجربه لازم در این زمینه برخوردار هستند و تمامی تجارب انقلابات رنگی و بهار عربی نشان می دهد که دخالتهای امریکا چگونه خونهای جوانان را برباد داد و بهار عربی را با موج سواری دقیق و هوشمندانه و روی کار آوردن مهره های مزدور خود سرانجام به زمستان عربی تبدیل کرد!…
پنج: دنکیشوتهای صادق و نادان و ناآگاه را بقدرت منطق و برافروختن مشعل آگاهی بسوی خود جلب کنیم یا درصورت لزوم از میدان انقلاب دور کنیم تا فضا سالمتر شود!…
در یک کلام مزدوران جمهوری اسلامی یا بیگانگان سعی می کنند به توده ها بقبولانند که هیچ راه حل دیگری نیست و بجای مبارزه با سیستم بهتراست خود را با سیستم سازگار کنند یعنی تسلیم کنند! بزبان دیگر قربانیان بجای مبارزه بهتر است به آغوش قاتلان خود پناه برند! پیام آنها روشن است مدعی هستند که کم هزینه ترین راه نجات شما این استکه به ما ایمان بیاورید تا ما از طریق جنگ یا کودتا بجای شما انقلاب کنیم و شما را بر تخت قدرت بنشانیم!… جان کلام این استراتژی از بین بردن اعتماد بخود توده ها و دور کردن آنها از فعالیت انقلابی در میدان مبارزه واقعی است…
وظیفه روشنفکران ارگانیک این استکه به شیوه ای علمی نه دروغین نور امید را دل توده ها بتابانند و نشان دهند که حتی کوچکترین نور می تواند قلب تاریکی و ظلمت را بشکافد!… ما باید بتوانیم حقیقت و آگاهی را به سلاحی برای تغییر شرایط موجود تبدیل کنیم!… کاریست بغایت مشکل ولی شدنی!…
شعر آنتونیو ماخادو را بیاد بیاوریم:
رهنورد، راهی وجود ندارد،
تو راه را با راه رفتن هموار می کنی
قدم به قدم، فکر به فکر
رهنورد، جاپاهای تو این راه را می سازند
و نه هیچ چیز دیگری
رهنورد، راهی وجود ندارد،
تو راه را با راه رفتن هموار می کنی…
این یادداشت را بسرعت در آخرین لحظه های روز ششم آگوست نوشتم زیرا پیش بینی هموطن “انقلابی” ما این بود که روزه هفتم آگوست روز آزادی است و دولت ایران سرنگون خواهد شد!… خواستم شارلاتان بازیهای بظاهر انقلابی ولی ویرانگر را به چالش بکشم… اغلب این افراد طرفداران شاهزاده یا ترامپ هستند!…
پرواضح است در این یادداشت بخاطر کمبود وقت حرفهای زیادی ناگفته مانده و به یکی دو نکته از زاویه ای خاص برخورد کرده ام… این مسائل را می توان از زوایای بسیاری شکافت و آنالیز کرد… من آگاهانه دراین یادداشت فقط به دو نکته از اصولی اشاره کردم که برای سالمتر کردن فضای اپوزیسیون ضروری است… شما می توانید پرنسیپ های دیگر را ارائه کنید تا با یاری جستن از خرد جمعی با کمترین هزینه مشکلات را از سر راه برداریم…
امیدوارم با نقد و نظر و دخالتگری فعال شما در فضایی سالم و رفیقانه مشکلات را شناسایی و فهرست بندی کنیم. با آنالیز مشکلات در شناختن ساختار و ریشه های آن بکوشیم… سپس راه حلهای احتمالی را بررسی و تدوین کنیم نه اینکه راه حل مقدس ارائه کنیم!
هر راه حلی از طرف هر کسی که ارائه شود می تواند توسط انسانهای مسئول و متفکر تکامل یابد یا اینکه از زاویه ای کاملا غیرقابل تصور و ناشناخته راه حل بهتری ارائه شود… به این فضا دامن بزنیم… بگذار صد مکتب فکری با هم رقابت کنند تا صد گل بشکفد!… تک صدایی، تمامی صداهای دیگر، غیر از صدای دیکتاتور را نابود خواهد کرد!…
برای حل مشکلات واقعی جنبش به این گونه بحث ها دامن بزنیم قبل از آنکه دیر شود!
در این زمینه بیشتر خواهم نوشت… امیدوارم شما هم دخالتگر تر برخورد کنید. فریاد یک نفر در بیابان بجایی نخواهد رسید!…
با احترام،
احمد پوری (هلند) 06 – 08 – 2018