ایالات متحده آمریکا هنوز بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان و به تبع تاثیرگذارترین قدرت سیاسی – امنیتی در نظام بین المللی است که به همین دلیل می توان از آن به عنوان اصلی ترین قدرت هژمونیک جهان معاصر نام برد. اما این قدرت هژمونیک با ظهور قدرت های نوظهور و بازسازی روسیه، در حال افول است و این افول در تمامی عرصه های اقتصادی، نظامی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی در طی یک روند عینی در حال انجام است. ظهور پدیده “ترامپیسم” در این کشور به خلاف نظر بسیاری یک اتفاق پیش بینی نشده و خارج از روند حرکتی ساختار سیاسی حاکم بر این کشور نبود. در واقع پیروزی “دونالد ترامپ” در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 محصول همین روند افول هژمونی و چگونگی امکان بازدارندگی این مسیر بوده است. به همین دلیل بسیاری از سیاست های اعمالی دولت ترامپ هر چند که بعضا با رفتار توئیتری وی به نظر می رسد حرکات احساسی و تصمیم های شخصی است، اما این برداشت بسیار گمراه کننده است. تفاوت سیاست های ترامپ با همتای سابق خود “باراک اوباما” در این می باشد که رئیس جمهوری قبلی آمریکا با پذیرش و درک این روند افول هژمونی، هم چنان سعی داشت تا با همکاری با جامعه جهانی و به خصوص متحدین سنتی خود سرعت این افول هژمونی را کند و بطئی تر کند ولی ترامپ به عنوان کارگزار دولت پنهان با اتخاذ سیاست تهاجمی و بازدارندگی منفی تلاش می کند “چرخ تاریخ” را با اهرم فشار و قاعده باجگیرانه به عقب بازگرداند. بدون هیچ تردیدی این سیاست تهاجمی در کوتاه مدت امکان بی نظمی و تشدید آنارشی در جامعه ملی آمریکا و جامعه بین المللی را به میزان زیادی تشدید کرده و بسیار تنش زا خواهد بود. به خصوص در آنجا که سیبل این تحرکات منازعه جویانه فراتر از برخورد با دولت های ضعیف به عرصه برخورد و تقابل قدرت های بزرگ بین المللی و به خصوص چین و روسیه کشانده می شود.
روز پنج شنبه اول ماه اوت دونالد ترامپ اعلان کرد که از ابتدای ماه سپتامبر بر سیصد میلیارد دلار از کالاهای وارداتی از چین تعرفه ده درصدی اعمال خواهد کرد چرا که پکن هم چنان حاضر نیست به پیمان پیشنهادی واشینگتن برای متوازن سازی تراز بازرگانی دو کشور تمکین کند. این در حالی بود که تنها یک روز از زمان بازگشت هیات اقتصادی آمریکا به ریاست “استیو منوچین” وزیر خزانه داری این کشور از سفر به چین و مذاکرات دوجانبه برای یافتن یک راه حل و توافق گذشته بود و قبلا نیز آمریکا بر دویست و پنجاه میلیارد دلار از کالاهای چینی تعرفه بین ده تا بیست و پنج درصدی وضع کرده بود. در مورد قبلی در تلافی وضع تعرفه از طرف آمریکا رهبران چین هم بر یکصد و ده میلیارد دلار کالای آمریکا تعرفه های سنگین بستند و اتفاقا خیلی هدفمندتر بیشتر محصولاتی را مشمول تعرفه کردند که اقتصاد در بخش کشاورزی و در ایالت های میانی و به خصوص پایگاه رای جمهوریخواهان را هدف قرار می داد. نتیجه دور اول این رویارویی یا “جنگ تجاری” بنا به گفته اکثر تحلیلگران و اقتصاددانان آمریکایی و بین المللی بیشتر به زیان واشینگتن تمام شد و بر اساس آمارهای رسمی نه تنها صادرات چین به آمریکا کاهش پیدا نکرد که حتی از افزایش تقریبا هفت درصدی هم برخوردار بود. بر اساس گزارش روزنامه اتریشی “اشتاندارد” تراز تجاری چین در مبادلات کالا با آمریکا در ماه ژوئن ۳۰ میلیارد دلار مثبت بوده، در حالی که این رقم در ماه قبل از آن ۲۷ میلیارد دلار بوده است و در طی شش ماه اول سال میلادی جدید نسبت به سال گذشته صادرات چین به آمریکا از 133,7 میلیارد دلار به رقم 144,5 میلیارد دلار رسیده است. بر اساس گزارشات بلافاصله بعد از اعلان تصمیم ترامپ برای بستن تعرفه ده درصدی به سیصد میلیارد دلار بر کالاهای چینی بازار سهام “داوجونز” در آمریکا دو درصد سقوط کرد و بنا به گفته روسای اتاق های بازرگانی و اقتصادی این جنگ تجاری بیشتر مصرف کنندگان آمریکایی را در معرض آسیب قرار داده است.
هم زمان با تشدید جنگ تجاری با چین یک روز بعد در روز جمعه دوم ماه اوت آمریکا ابتدا با خروج رسمی از پیمان “منع موشکهای هستهای میانبرد” موسوم به (آی ان اف) با روسیه وارد یک مسابقه تسلیحاتی جدید از نوع “جنگ سرد” گردید که صدای اعتراض جهانی را در آورد و چند ساعت بعد هم به بهانه پرونده مسمومیت شیمیایی “سرگئی اسکریپال” جاسوس سابق روسی در بریتانیا، دور جدیدی از تحریم ها را علیه این کشور اعلان کرد. خروج از پیمان سالت جدید که شامل محدودیت برای ساخت موشک های کوتاه برد و میانبرد از 500 کیلومتر تا 5500 کیلومتر در سال 1987 بین شوروی و آمریکا منعقد شده بود و در سال 2011 میلادی با دولت روسیه به روز شده بود، زنگ خطر برای صلح و امنیت جهانی را به صدا در آورد و با اعترضات جهانی مواجهه شد. بهانه این خروج هم ظاهرا ظن ساخت موشک “ام 729” بوده است که گفته می شود زیر پانصد کیلومتر برد دارد اما هنوز هیچ مستند و سندی به غیر چند گزارش اطلاعاتی در این خصوص وجود ندارد. در هر دو مورد جنگ تجاری و جنگ سرد جدید بلافاصله رهبران چین و روسیه واکنش نشان داده و ابتدا “هیوا چون ینگ” یکی از سخنگویان وزارت امور خارجه چین گفته است “ما هرگز فشار حداکثری ، ارعاب یا باج خواهی را نمیپذیریم و در خصوص موضوعات اصلی ما یک اینچ هم به عقب نخواهیم نشست” و در مورد دومی هم روس ها نیز با استناد به خروج واشینگتن از پیمان سالت جدید آنان نیز خروج خود را رسما اعلان کردند. جناح جنگ طلب و تندروی حاکم بر واشینگتن در حالی وارد جنگ تجاری با چین و جنگ سرد جدید با روسیه شده است که هم زمان در خلیج فارس بزرگترین تنش های محتمل به جنگ با جمهوری اسلامی را دنبال می کند و در کنار گوش خود نیز با مدیریت “جان بولتون” نماد جنگ طلبی دو دهه اخیر در ساختار سیاسی آمریکا، گریبان ونزوئلا را سخت گرفته و مصمم است که با ساقط کردن دولت “نیکلاس مادورو” مهره دست نشانده خود “خوان گوایدو” را بر سر کار بیاورد. تازه این تمام داستان نیست و دولت ترامپ هم اکنون در پرونده های زیادی به متحدین سنتی خود در اتحادیه اروپایی و حتی هند و ژاپن نیز درگیر شده است. هم زمانی تمام این وقایع و تنش ها با حربه تحریم و تهدید جنگ، نشان می دهد که آمریکای امروز در هیبت یک امپریالیسم افسارگسیخته برای جلوگیری از افول هژمونی خود با تمام جهان به غیر از محدود کشورهای هم پیمان در سیاست جنگ طلبی خود، بیش از همیشه به یک تهدید جهانی تبدیل شده است. جدا از اینکه در راستای این سیاست منازعه جویانه بعضی کشورهای ضعیف تر و در سیبل قرار گرفته چون ایران می تواند در چارچوب تشدید منازعه بیشترین آسیب را ببینند، اما در تحلیل نهایی این هماوردی امپراتوری در حال افول با صلح و امنیت و حتی اقتصاد جهانی بیش از همه به خود آمریکا در میان مدت و درازمدت آسیب خواهد زد.
12/5/97 اردشیر زارعی قنواتی