آقای خاتمی نمیتواند و حتی به ذهن خویش اجازه نمیدهد به ایران بدون جمهوری اسلامی فکر کند. این بزرگترین سد درون فکری اصلاحطلبان برای تحلیل همهجانبه موانع اصلاح و تغییر در ایران است. این هراس درونی، گاه در پوشش برخی هراسهای بیرونی (سوریه ای شدن و …) پنهان میشود. بگذریم که همین هراس حتی در چارچوب «اصلاح» همین حکومت با ابزارهایی غیر از صندوق رای نیز در تحلیل و کنش اصلاحطلبان به وضوح مشاهده میشود و باز در پوششهای دیگری پنهان میشود.
آقای خاتمی مدتی پیش میگفت حتی اگر او هم ملت را دعوت به شرکت در انتخابات بکند، دیگر کسی حرفش را گوش نمیکند. محمدرضا عارف هم میگفت آمارها و نظرسنجیها مایوس کننده است و مهدی چمران از جناح مقابل نیز حرف مشابهی میزد.
امروزه اما محمد خاتمی دارد حکومت را از تقویت ذهنیت براندازی میترساند و مردم را از خطر جنگ و به خطر افتادن ایران. از این دو نیز یک نتیجه را می گیرد: «اصلاحطلبان و مردم ناراضی باید فداکاری و از خودگذشتگی کنند و به خاطر ایران پای صندوقها بیایند تا جلوی خطر اصلی گرفته شود».
البته او در حاشیه، حکومت را هم نصیحت غیرمستقیمی می کند و میگوید: اصلاحطلبان نمیتوانند به هر قیمتی وارد انتخابات شوند. اما اضافه میکند: انتخابات نباید تحریم شود! او حتی در نصیحت حکومت برای کند کردن تیغ نظارت استصوابی محافظهکار و غیرمستقیم است اما در تقاضای از مردم صریح و بی پروا.
چرا خاتمی به استقبال زود هنگام انتخابات رفته است؟ چرا خاتمی به جای مطالبه از حکومت از مردم تقاضای فداکاری دارد؟
به نظر میرسد علت تعجیل خاتمی در اعلام موضع انتخاباتی، ترس از این است که موضع عدم شرکت و یا برخورد مشروط با انتخابات که اینک از سوی بسیاری از اصلاحطلبان اهل فکر و سخن بیان میشود آنچنان بر فضای درونی اصلاحطلبان غلبه کند که دیگر کسی نتواند این موج را برگرداند. در اصل البته این موج از بدنه به سر منتقل شده است.
وجود سخنان گاه متضاد در میان مجموعه سخنان آقای خاتمی نیز ریشه در تضاد و تنوع بیسابقه و تعارض نظر روی انتخابات در میان اصلاحطلبان دارد. خاتمی گوشههایی از سخنان هر نظر را بازتاب میدهد ولی در نهایت موضع خودش را صریحتر و این بار کمی شتابزده بیان کرده است. باز به همین علت و با انگیزه مشابهی است که شکوریراد، دبیر کل حزب اتحاد ملت، بهزاد نبوی را به یاری می طلبد تا با سخنرانی دو نفره و به کمک او موج را برگرداند.
مرور این سخنان به روشنی این انگیزه محمد خاتمی و دبیر کل حزب اتحاد را آشکار میکند:
تاجزاده میگوید: در هیچ دورهای به اندازه امسال میان اصلاحطلبان درباره انتخابات اختلاف نظر وجود نداشته است. استراتژی حضور بی قید و شرط در انتخابات سالهای ۹۲ تا ۹۶ جواب داد اما جامعه در این سالها پوست انداخته و این استراتژی امروز جواب نمیدهد. با استراتژی حضور بی قید و شرط در قدرت تأثیرگذاری نخواهیم داشت و اصلاحات را بیهویت و بیخاصیت و جامعه را منفعل میکنیم.
صفایی فراهانی هم میگوید: «اگر واقعاً شرایط تغییر نکند، بنده خودم رأی نخواهم داد و حاضر نیستم بین بد و بدتر انتخاب کنم».
عده کسانی که این نظرات یا مشابه آنها را گفتهاند نیز کم نیستند از سعید حجاریان و علیرضا علویتبار گرفته تا ابراهیم اصغرزاده و … . در بدنه اصلاحطلبان نیز این نجوا بیش از همیشه به گوش میرسد. همانطور که صریحترین و عمیقترین نقدها به سخنان آقای خاتمی توسط بدنه میانسال اما اهل فکر و جمعبندی همین جریان صورت گرفت.
بهزاد نبوی اما میگوید: به اصلاحطلبان میگویم آیه یاس نخوانند و برای پرشور کردن انتخابات دنبال راهکار باشید. حزب یا جریان پیشتاز باید به حرکت جامعه جهتدهی کند نه اینکه دنبالهرو باشد. به شکل صریح اعلام میکنم جز حضور در انتخابات راهی بلد نیستم. هر کس بلد است و راهش اصلاحطلبانه است بسمالله… .
مشابه این سخنان نیز از افرادی همچون منتجبنیا و رهامی و … شنیده می شود. اختلاف سطح و وزن سیاسی و اجتماعی این دو صف در میان اصلاحطلبان محسوس است.
اینک در میان کسانی که تیتر اصلاحطلبی دارند و از شرکت تقریبا بی قید و شرط در انتخابات دفاع میکنند سه دسته قابل تفکیکاند:
الف– کسانی که میخواهند از سفره انقلاب بهرهمند باشند و در درون قدرتاند و یا در آرزوی ورود به مناصباند. برای آنها همچون جریان رقیب اصل «منافع» است. «فساد» نیز به قدر مراتبشان در هر دو دیده میشود.
ب– کسانی که بر اساس «تحلیل» معتقدند باید به حداقلها بسنده کرد و بین بد و بدتر انتخاب نمود و همین که مناصب دست تندروها نیفتد خود موفقیتی است. و یا معتقدند به جز صندوق رای و همین انتخابات نصفه و نیمه راه بدیل دیگری برای اصلاح امور وجود ندارد؛ بقیه راهها به خشونت و بینظمی منجر میشود و در انتها هم به براندازی میرسد ( که آنها به دلایل تحلیلی سیاسی و گاه البته شخصی- از دست دادن منافع و رانت و یا بنا به برخی سوابق شخصی از خودشان که در فردای براندازی قابل مجازات میدانند!- با آن مخالف هستند).
محمد خاتمی در واقع نماد و پرچم این دسته از اصلاحطلبان است. دسته اول نیز به نوعی خود را پشت همین پرچم پنهان میکنند. ناگفته نباید گذاشت بخش مهمی از اصلاحطلبان ترکیبی از دسته اول و دوماند! دسته دوم نیز به مرور زمان تغییر جایگاه طبقاتی داده و از جنوب شهر به مناطق شمالی شهر نقل مکان مسکونی و مفهومی نمودهاند!
نکته دیگر آن که هر کس که در «تحلیل»یاد شده (دسته دوم) به تردید بیفتد خواه ناخواه به زودی از خاتمی عبور خواهد کرد، ولو برای او و شخصیتش احترام قائل باشد و همچنان وی را دوست داشته باشد.
پ-افراد و جریاناتی که به نحوی از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی برای زدن هر دو جناح و گرم کردن تنور انتخابات تحریک و یا به تصور و توهم سهولت برای ورود به عرصه وکالت در مجلس پرتاب میشوند.
اما چرا آقای خاتمی از مردم تقاضای فداکاری دارد و نه از حکومت مطالبه تغییر؟ این مهمترین سئوال و محوریترین نقد به محمد خاتمی است. علتش را در دو عرصه باید جست: تحلیلی و شخصیتی.
ریشه دلیل اول همانی است که مهندس سحابی میگفت. برای من ایران در اولویت است و برای آقای خاتمی نظام(جمهوری اسلامی). آقای خاتمی نمیتواند و حتی به ذهن خویش اجازه نمیدهد به ایران بدون جمهوری اسلامی فکر کند. این بزرگترین سد درون فکری اصلاحطلبان برای تحلیل همهجانبه موانع اصلاح و تغییر در ایران است. این هراس درونی، گاه در پوشش برخی هراسهای بیرونی (سوریه ای شدن و …) پنهان میشود. بگذریم که همین هراس حتی در چارچوب «اصلاح» همین حکومت با ابزارهایی غیر از صندوق رای نیز در تحلیل و کنش اصلاحطلبان به وضوح مشاهده میشود و باز در پوششهای دیگری پنهان میشود.
دلیل دوم اما به شخصیت بسیار محافظهکار و ملاحظهکار آقای خاتمی بر میگردد. وی اهل ایستادگی و مقاومت و مقابله نیست؛ در آن شکلی که در میرحسین موسوی و مهدی کروبی و زهرا رهنورد میبینیم. بنابراین اگر زورش به حکومت نمیرسد از مردم تقاضای گذشت میکند.
اما به صراحت باید به ایشان گفت نه حکومت متوهم و متصلب را میتوان از براندازی ترساند و دلش را به رحم آورد تا ملاطفتی با نامزدهای اصلاحطلب بکند و نه دیگر مردم چندان به این نصیحت و تقاضا گوش خواهند داد.
عدم درک این دو واقعیت مهمترین علامت کهنه و فرسوده شدن دستگاه تحلیلی آقای خاتمی است. جامعه به تعبیر تاجزاده پوست انداخته است. باید تصریح کرد حتی بخش مهمی از بدنه اصلاحطلبان و پایگاه رای آنان نیز دچار این دگردیسی شده است. عدم درک این مهم یک نقصان بنیادی در دستگاه تحلیلی کنونی بسیاری از اصلاحطلبان است. آنها همچنان بین شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک برای انتخابات به طور اساسی تفکیک میکنند و حواسشان نیست که صفحات مجازی روی موبایل شهروندان به شدت رقیب پوسترهای در و دیوار و رقابتهای محلی و قبیلهای حتی در شهرهای کوچک شده است.
فضای انتخاباتی پیش رو اگر در فاصله این چند ماهه تنشهای خارجی در خلیج فارس صحنه سیاسی کشور را به شدت تغییر ندهد؛ بسیار شبیه شورای شهر دوم است. شیدایان ورود به انتخابات و شیفتگان ورود به مناصب قدرت ممکن است همچون آن زمان هم چوب را بخورند و هم پیاز را!
در پایان این نکته را ناگفته نگذاریم که فحاشی به سیدمحمد خاتمی در فضای مجازی از سوی ارتش سایبری دو دسته از سرنگونیطلبان غیردموکرات (که ادبیاتشان با ارتش سایبری حکومت در رقابتی تنگاتنگ است!) به جز شدیدا غیراخلاقی بودنش، به لحاظ کارکرد راهبردی نیز جز این در پی ندارد که طبقه متوسط فرهنگی در ایران را به شدت از این نوع براندازان غیردموکرات میترساند و نسبت به آیندهای که آنها نوید میدهند، میهراساند. اما آنها نیز در عالم تخیل و توهمات خویش غوطهورند و به نظر نمیرسد درسی بیاموزند.
بحث از انتخابات را فعلا در همین سطح «تاکتیکی» مسئله نگاه داریم تا بعد به سطوح «راهبردی»تر آن (در باره جایگاه صندوق رای و لزوم جمعبندی دو دهه اخیر صندوقمحوری اصلاحطلبان) برسیم.