موضوع خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی یا همان “برگزیت” که خود معلول همین شرایط آنارشیک و ناشی از شکست سیاست های نئولیبرالی و عدم انطباق حق حاکمیت ملی در چارچوب همگرایی منطقه یی است، امروز یک کانون منازعه در حوزه ملی و حتی بین المللی شده است. رای ۵۲ درصدی مردم بریتانیا به برگزیت جهت خروج از اتحادیه اروپایی جدا از اینکه جامعه بریتانیا را به شدت تبدیل به یک دوقطبی ناهمساز کرد و این کشور را در برزخ برگزیت قرار داد و متقابلا موجب عکس العمل نیروها و جریانات مرکز گریز در مقابل نیروهای حامی ادغام گرایی منطقه یی گردید، از یک طرف اتحادیه اروپایی و از طرف دیگر دولت دونالد ترامپ را هم در یک تقابل موضعی قرار داد.
قواعد و مناسبات جهانی در طی چند سال گذشته و به خصوص بعد از پیروزی “دونالد ترامپ” در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا تغییرات بسیاری به خود دیده و به دلیل موقعیت آنارشی حاکم بر نظم جهانی، مناسبات بین المللی و عرف دیپلماتیک به شدت تضعیف شده است. البته این برداشت مطلقا اشتباهی است اگر تصور شود که عامل این هرج و مرج در مناسبات جهانی یک شخص مثل ترامپ بوده است چون که تحولات جهانی بسیار فراتر از اراده فردی وی حتی در مسند ریاست جمهوری بزرگترین هژمون بین الملل امروز جهان می باشد. در واقع برآمدن و پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در مصاف با “هیلاری کلینتون” کاندیدای حزب دمکرات و به عنوان نماد “وضع موجود” معلول چنین شرایطی بوده است. متاسفانه در حوزه تحلیل و کارشناسی حوزه بین الملل و سیاسی برای ارزیابی از تحولات جهانی، معمولا با عدم درک این رابطه “علت و معلولی” و تمرکز بیش از اندازه بر روی نقش دونالد ترامپ به عنوان عامل اصلی به دلیل شناخت اشتباه از شرایط جهانی و ساختار سیاسی آمریکا، بسیاری از برداشت ها منتج به نتیجه گیری های نادرست می شود. این وضعیت تقریبا در تمامی جوامع به غیر از چین که تابع یک استراتژی کلان به روند رشد خود ادامه می دهد، به نوعی حکمفرما می باشد. چنانچه تحولات در سطح اروپایی، آمریکای لاتین، خاورمیانه و روسیه به عنوان کانون های اصلی تحولات و بحران ها از همین قاعده پیروی کرده و شخصیت ها جدا از نقش مثبت یا منفی خود تابع همین وضعیت ژلاتینی ایفای نقش می کنند. در چنین شرایطی برای تحلیل درست یا به تعبیر هم چنان معتبر تئوریسین انقلاب در قرن بیستم “ولادیمیر لنین” باید برای درک نظری و کنش پراتیک “تحلیل مشخص از شرایط مشخص” داشت و در غیر این صورت انسجام در رویکرد و موضع گیری نسبت به وقایع ملی و جهانی دچار اشتباه و سطحی نگری خواهیم شد.
موضوع خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی یا همان “برگزیت” که خود معلول همین شرایط آنارشیک و ناشی از شکست سیاست های نئولیبرالی و عدم انطباق حق حاکمیت ملی در چارچوب همگرایی منطقه یی است، امروز یک کانون منازعه در حوزه ملی و حتی بین المللی شده است. رای ۵۲ درصدی مردم بریتانیا به برگزیت جهت خروج از اتحادیه اروپایی جدا از اینکه جامعه بریتانیا را به شدت تبدیل به یک دوقطبی ناهمساز کرد و این کشور را در برزخ برگزیت قرار داد و متقابلا موجب عکس العمل نیروها و جریانات مرکز گریز در مقابل نیروهای حامی ادغام گرایی منطقه یی گردید، از یک طرف اتحادیه اروپایی و از طرف دیگر دولت دونالد ترامپ را هم در یک تقابل موضعی قرار داد. این تقابل منافع بین قدرت های درجه یک در نظام سرمایه داری معاصر تابع منافع دو سوی آتلانتیک می باشد که همواره بریتانیا در کانون توجه آنان برای بالانس قدرت بوده است و در واقع دفاع دولت کنونی آمریکا از حامیان برگزیت معلول همین عامل اصلی می باشد. اما در اینجا و در شرایط کنونی موضوعی که بیش از همیشه جلب توجه می کند نقض نرم های معمول دیپلماسی و قواعد دمکراتیک در سطح جهانی و مناسبات سنتی است که یکی مثل ترامپ و تیم نئوکان وی را وامی دارد تا به صراحت از خروج حتی بدون توافق از اتحادیه اروپایی و هم چنین دفاع از یک فرد مثل “بوریس جانسون” برای گزینه جانشین نخست وزیر مستعفی “ترزا می” در حزب حاکم “محافظه کار” وارد حوزه تحولات داخلی یک کشور مستقل شوند. هر چند که ترامپ به عنوان یک ناسیونال – امپریالیست همیشه از حامیان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی بوده است اما اظهارات اخیر وی که یک روز بعد از موضع گیری حمایتگرانه “جان بولتون” از برگزیت انجام شد، در چارچوب حقوق بین الملل و قاعده عدم دخالت در امور داخلی یک کشور متحد موضوع تازه یی می باشد که باید به آن به درستی توجه شود.
در شرایطی که هم اکنون با استعفای ترزا می از مقام نخست وزیری، رقابت در حزب محافظه کار بریتانیا برای انتخاب رهبری حزب و به تبع نخست وزیر آینده به شدت اوج گرفته است، روز پنج شنبه سی ام ماه مه بر خلاف عرف معمول دونالد ترامپ وارد گود این مبارزه درون حزبی در یک کشور مستقل و هم پیمان گردید. وی ضمن اینکه از بوریس جانسون شهردار سابق لندن و از رهبران محافظه کار حامی سرسخت برگزیت و “نایچل فاراژ” رهبر سابق حزب ناسیونالیست “یوکیپ” و به تازگی رهبر حزب جدیدالتاسیس “برگزیت” که در آستانه انتخابات پارلمانی اروپا توانست با کسب ٣۲ درصد آراء پیروز مطلق این انتخابات باشد، حمایت کرد، اظهاراتی را بیان کرد که کاملا مصداق دخالت در امور داخلی و سیاسی بریتانیا بوده است. وی می گوید ” من آنها را دوست دارم، منظورم این است که آنان دوستانم هستند و تا حالا درباره حمایت از آنها فکر نکردهام، شاید این ربطی به من نداشته باشد که از دیگران حمایت کنم، اما من برای هر دوی آنها احترام بسیار قائلم”. تنها یک روز بعد از این اظهارات، دونالد ترامپ این بار تعارف را کنار گذاشت و در مصاحبه با روزنامه بریتانیایی “سان” ضمن حمایت از خروج بدون توافق این کشور از اتحادیه اروپا با تمجید از بوریس جانسون و بیان اینکه “وی فردی با استعداد است که می تواند کار خود را به نحو احسن انجام دهد” به صراحت از انتخاب او به رهبری حزب محافظه کار و نخست وزیر آینده بریتانیا دفاع کرد. در این خصوص ترامپ به عنوان رئیس جمهوری آمریکا هم زمان سه خلاف و نقض حقوقی را مرتکب شده است که از یک طرف در جهت فروپاشی ساختار اتحادیه اروپایی به عنوان یک متحد اقدام کرده است، از طرف دیگر به خلاف عرف دیپلماتیک در حوزه ملی بریتانیا دخالت در جهت نقض حق حاکمیت ملی انجام داده است و هم چنین در رقابت های درون حزبی یک کشور مستقل اعمال نفوذ کرده است. متاسفانه به غیر از “جرمی کوربین” رهبر حزب “کارگر” که این عمل را “دخالت غیر قابل قبول” در امور کشور بریتانیا دانسته و به شدت به این امر اعتراض کرد، نه از طرف اتحادیه اروپایی و نه از طرف حزب محافظه کار نسبت به این موضوع عکس العملی انجام نشده است. بدون تردید بعد از استعفای ترزا می که نتوانست طرح برگزیت هدایت شده را از موافقت پارلمان بریتانیا بگذارند و بعد از سه دور رای گیری شکست خورد و کناره گیری کرد، این احتمال که یک شخصیت تندروی حامی برگزیت بر مسند رهبری حزب محافظه کار و نخست وزیری بریتانیا قرار بگیرد، قابل پیش بینی است، اما ترامپ در چارچوب خواست آمریکا و رویه خود از تمامی خطوط قرمز دیپلماتیک عبور کرده است. از آنجا که نظرسنجی های جدید نشان می دهد که امروز اکثریت مردم بریتانیا خواهان برگزاری یک همه پرسی جدید در مورد طرح برگزیت می باشند و به نظر نمی رسد یکی مثل بوریس جانسون هم بتواند جناح های درونی حزب محافظه کار را برای کسب رای از پارلمان بسیج کند و احتمال شکست پیش از موعد سناریوی ترامپ در دستیابی به اهداف مخرب خود، نزدیک به یقین می باشد. هم چنین با توجه به اینکه حزب کارگر و شخص جرمی کوربین تا حدودی پیام انتخابات پارلمانی اروپا را گرفتند و بلافاصله وی اعلان کرد که حزب کارگر خواهان برگزاری انتخابات جدید برگزیت می باشد، باید در انتظار تعمیق بحران حول این موضوع در بریتانیا بود که می تواند با شکست نخست وزیر آتی مساله همه پرسی دوباره یا انتخابات پیش از موعد پارلمانی را به دنبال داشته باشد.