اجازه دهید با خلاصه ماجرا شروع کنیم: مردی از صاحبان قدرت همزمان که در عقد همسر اولش است -همسری که هنوز نیز به او عشق می ورزد- زن دوم اختیار می کند و آنگاه که در دام گرفتار می شود، با اسلحه کمری که از دهه ۶۰ به او به ارث رسیده است همسر جدیدش که سی سال از او جوان تر است را می کشد. بعد نیز با سلام و صلوات به اداره آگاهی می رود و با آرامش تمام به #قتل اعتراف می کند. اکنون نیز یحتمل امید دارد که در دادگاه با توجه به رویه های تبعیض آمیز قضایی در خصوص پدیده زن کشی بتواند از مجازات قصاص ( موافق یا مخالف آن باشیم) بگریزد.
در میان ماجرا، البته تبصره ای به میان می آید که فهم ما از روایت فوق را تا حدودی تغییر می دهد. تبصره ای که می گوید #میترا #استاد یک دام امنیتی بود که امنیتی ها (حداقل از مرحله ای) آن را اداره کرده و نجفی را به تور انداخته اند تا او را کنترل یا حذف کنند. تبصره ای که متهم قتل نیز به شکل مختصر به آن اشاره می کند و برخی سیاسیون تایید می کنند.
در واکنش به کل ماجرا تاکنون دیدگاه های مختلفی عنوان شده است، اما به نظرم دو نوع رویکرد انتقادی بیشتر جلب توجه کرده اند:
در رویکرد اول، نگاه انتقادی معطوف به نابرابری جنسیتی و زیر بنای غیر اخلاقی و نابرابر جامعه است. اینکه چگونه مردی که وزیر و وکیل و شهردار بوده، و در رده های اول حاکمیت قرار داشت، اینگونه آزادانه در حق همسر اول خود خیانت می کند، دختری سی سال جوانتر از خودش را عقد کند، و بعد از یک سال همسر دومش را در روز روشن به قتل می رساند؟
در این رویکرد عامل اصلی قتل #نجفی است و سپس جامعه ای #زن ستیز که این قتل را ممکن ساخته است. این رویکرد به عمق فساد، مردسالاری و زن ستیزی در درون یک جامعه و سیستم اشاره می کند.
رویکرد انتقادی دوم نگاه خود را معطوف به تبصره ماجرا می کند. به آن بخش از گفته های متهم و صحبت های برخی از سیاستمداران نزدیک او که از شیوه ها و تورهای امنیتی گفته اند می پردازد. رویکرد دوم عنوان می کند که اگر آن تبصره درست باشد، آنگاه باید گفت هم نجفی و هم میترا استاد قربانی شده اند. والبته چون حادثه در دل جامعه ای مردسالارانه و زن ستیز اتفاق افتاده است، ابعادی مردسالارانه و زن ستیزانه پیدا کرده است.
رویکرد دوم نجفی را تطهیر نمی کند. از گناهش نمی کاهد. اصل ماجرا را پاک نمی کند. از آن منظر، نجفی تفاوتی با دیگر مجرمان ندارد. از قضا چون منصب حکومتی دارد، بار گناهش نیز بیشتر است. حتی این فرض که به دام افتاده باری از گناهش کم نمی کند. او کماکان متهم به قتل است. همان مرد صاحب قدرتی که به زن اول خود خیانت کرده، و زن دوم خود را کشته است. همان کسی است که هنوز کلت دهه ۶۰ را همراه دارد و بعد از قتل اتو کشیده به دادگاه مراجعه و وزیرانه قتل را توضیح می دهد.
رویکرد دوم، با این حال، توجه خود را بیشتر معطوف به بستر محتملی می کند که این رخداد را ممکن ساخته است. به شیوه های امنیتی می پردازد که از بدن زن وساختارهای زن ستیزانه (دو همسری، روابط نامشروع، صیغه و…) بهره می گیرد تا نیروهای سیاسی را کنترل و مهار کند. رویه هایی که همیشه پای یک زن را به میان می کشد تا پروژه های سیاسی و امنیتی خود را پیش ببرند. این رویکرد بنابراین عامدانه فرد را زمین می گذارد تا این رویه ها را بنابر نقد کند.
از این منظر، در لحظه الان، سنگ بر متهم زدن (که از قضا در بند و منتظر محاکمه است) هنر نیست. هنر شاید پرداختن به آن تبصره ای باشد که در انتهای ماجرا آمده است. به ادعایی که نجفی عنوان و برخی سیاسیون تایید می کنند. رویکرد دوم در کنار پرداختن به زمینه ها و ساختارهای زن ستیزانه ای که در جامعه وجود دارد، ما را دعوت می کند تا به نقد رویه ها و شیوه هایی بپردازیم که چه در مراحل اولیه این تورهای امنیتی (بهره گیری از بدن زن) و چه در مراحل پایانی آن ( زن کشی و همسر کشی) پای زن را به میان می کشند. رویه هایی که بدن زن را طعمه و ابزار سیاست های حذفی خود می کنند. به ما یادآوری می کند که در کنار نقد متهم به آنانی بپردازیم که هنوز نه اعتراف کرده اند و نه نادم و نه پشت میله های زندان، اما پرونده های مشابهی برای حذف و زمین زدن رقیبان خود در دست دارند.