امیر محبیان یکی از تئوریسینهای جریان اصولگرایی و استاد دانشگاه و دبیرکل حزب «نواندیشان» است. او در زمره نظریه پردازان خودی درون نظام است که در بسیاری از موارد بصورتی واقع بینانه تر در مقایسه با دیگران به برخی واقعیت ها برخورد می کنند. محبیان در مورد جریان های سیاسی و شرایط فعلی نظام در گفت و گو با روزنامه آرمان (دوشنبه ۱۶ اردیبهشت) به موضوعات قابل توجه ای اشاره می کند.
چکیده پاسخ های محبیان در گفت و گوی با روزنامه آرمان (اصلاح طلب) این است که هیچ جریان سیاسی عملا قادر به حل مشکلات بزرگ نیست. او با اشاره به اصلاح طلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان معتقد است که جناح های مطرح نه تنها برنامه ای ندارند، بلکه همگی فقط در راستای منافع گروهی و همچنین منافع فردی شان در بازی های سیاسی و رقابت ها شرکت می کنند. ارزیابی محبیان این است که این جناح ها نتوانسته اند بخشی از راه حل مشکلات و کمک برای حاکمیت باشند.
به اعتقاد محبیان، حاکمیت برای حل مشکلات شدیدا در تلاش است ولی از فحوای کلام او آشکار است آنچه که آنرا حاکمیت می نامد – آن نیز در حل بحران ها وامانده است و اضافه می کند: “بالاترین كمكشان [اصولگرا و اصلاح طلبان] فعلا این است كه مشکلی ایجاد نكنند”.
این ارزیابی محبیان حکایت از واقعیت موجود در صحنه سیاسی کشور دارد و نشان می دهد نظریه پردازانی مانند او به این نتیجه رسیده اند که چشم اندازی برای حل مشکلات بوسیله بازیگران سیاسی موجود در صحنه وجود ندارد. همچنین محبیان صریحا می گوید که همه جناح ها در میان مردم بی اعتبار شده اند و معتقد است آنها “از جانب بخش بزرگی از جامعه بهعنوان بخشی از مساله شناسایی شدند “.
آنچه این نظریه پرداز «خودی» بیان می کند اشاره به این واقعیت است که مجموعه جریان های سیاسی درون نظام سیاسی، دیگر توان حل بحرانی های در حال گسترش را ندارند و اکثریت مردم از آنها رویگردان شده اند. با شدت یافتن تحریم های دولت ترامپ و وخیم تر شدن شرایط اقتصادی به همراه افزایش فشارهای سیاسی در درون نظام، سوالی که با در نظر گرفتن گفته های امیر محبیان مطرح می شود این است که آیا چارچوب سیاسی موجود و توازن نیروهای سیاسی در حاکمیت با شکل کنونی اش می تواند برای مدت مدیدی ادامه یابد؟
*************************************
متن گفت گوی امیر محبیان با روزنامه آرمان:
آیا تحریمها و فشارهای بینالمللی جریانهای سیاسی را بههم نزدیک کرده بهشکلی که تعارضهای کلیدی بین دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا در آینده و بهخصوص انتخابات مجلس کمرنگ خواهد شد؟
عقلا در صورتی كه دغدغه ملی جریانات سیاسی بر مطالبات جناحشان اولویت داشته باشد، باید این همگرایی و ترجیح منافع ملی بر مطالبات جناحی رخ دهد. البته این امر منوط به بلوغ فكری جریانات سیاسی است كه بعضی از وقایع و شواهد ما را نسبت به این بلوغ مشكوك میکند؛ اما فعلا مساله قابلتامل آن است كه به دلایل خاص سیاسی و بهویژه اقتصادی اساسا نمیتوان چندان از اثرگذاری ارزشمند و كلیدی این جریانات بر مسیر افكار عمومی مطمئن بود. با افزایش تحریمها و سقوط سطح مطالبات مردم به دایره نیازهای فیزیولوژیك و اساسی، از لحاظ روانشناختی مردم بدبین شده و به وعدههای مثبت با دیده تردید مینگرند ولی از سوی دیگر شایعات و اخبار منفی را سریعتر میپذیرند. در این حالت جریانات سیاسی برای كنترل افكار عمومی بیش از تلاش برای اقناع مردم با وعدهها كه با سد بدبینی مردم برخورد خواهد كرد، باید به حاكمیت برای مدیریت بهینه شرایط، كمك و مشورت فكری داده و از طرح اختلافاتشان در سطح افكار عمومی خودداری كنند. من شخصا نسبت به وقوع روندی كه توصیه كردم از سوی جریانات بدبین هستم، بهویژه هنگام انتخابات مجلس كه دغدغه شخصی كاندیداها متاسفانه بر دغدغه جناحی اولویت مییابد چه رسد به دغدغه ملی!
یعنی در چنین شرایطی جریانهای سیاسی در مقابل فشارهای بینالمللی سکوت کردهاند؟ آیا واکنش جریانهای سیاسی در مقابل فشارهای بینالمللی از سر ناتوانی و استیصال درونگروهی است؟
واكنش و برخورد فعال در قبال رخدادهای سیاسی و موقعیتهای حساس منوط به داشتن تحلیل روشن و دقیق و نیز برنامه جامعی برای اداره كشور است. تجربه نشان میدهد جناحهای ما متاسفانه هیچگونه برنامه جامعی برای اداره كشور ندارند و نهایت برنامهشان زمینزدن رقیب در صحنه انتخابات است. الان مشكلات ما بسیار مهم و اداره آنها از منظر حكمرانی بسیار حساس است. حاكمیت به هر نحوی در حال مدیریت اوضاع است. ممكن است به مدلهای مدیریتی و راهحلهایشان اشكال وارد بدانیم ولی واقعیت این است كه در حال تلاش برای حل مسائل است. جناحها بهدلیل همان فقدان برنامه و استراتژی نتوانستهاند كمكی كنند، بالاترین كمكشان فعلا این است كه مشكلی ایجاد نكنند.
آیا به همین دلیل بوده که جریان اصلاحات از شعارهای آزادی سیاسی و مدنی به دغدغههای معیشتی مردم چرخش داشته است؟ آیا اصلاحطلبان در باتلاق اقتصادی امروز گرفتار شدهاند؟
اگر اصلاحطلبان از شعارهای لوكس روشنفكرانه بهسوی طرح مشكلات عینی مردم چرخیده باشند كه از منظر من كار بزرگی كردهاند. من جز تعدادی شعارهیچ تغییر روندی ندیدهام. مطالبات اقتصادی مردم هم باتلاق نیست؛ واقعیتی است كه پاسخگویی به آن شرط اولیه موفقیت دولتمردان یك جامعه است. اصلاحطلبان باید بالاخره دریابند كه مدیریت یك جامعه جهان سومی (حتی جهان اولی) با شعارهای روشنفكرانه كافههای پاریس ممكن نیست. باید در كف خیابان بود دغدغههای مردم را شناخت و نهایتا پس از حل نسبی مشكلات روزمره مردم میتوان دغدغههای روشنفكرانه را هم بررسی كرد. الان در فرانسه هم كه جلیقهزردها در خیابان هستند هیچروشنفكری جرات طرح نظریات كافهای خود را ندارد.
چرا برخی از اصلاحطلبان با عبور خاموش از روحانی و انتقاد به هویتسازی جریان اصلاحات تلاش میکنند به الگوی جدیدی از اصلاحطلبی برسند که هیچگرانیگاه و چشمانداز مشخصی ندارد؟
اصلاحطلبان در فرایند شكلگیری هویتشان مقهور غلبه دیدگاه لیبرالیستی بودند. این اشكالی ندارد ولی حداقل انتظار آن بود كه قرائتی بومی را ارائه میكردند. هنوز به گمان من اصلاحطلبان نتوانستهاند از سطح ترجمه ناقص دیدگاههای روشنفكرانه دهه پنجاه و شصت میلادی فرانسوی یا تحلیل جامعه بر پایه جامعهشناسی ابتدایی پیشتر روند. این را از جهت تحقیر آنها بیان نمیكنم، زیرا ایراد اصولگرایان خودمان را هم خوب میدانم، اما اصولگرایان حداقل جامعه خودشان را میشناسند ولو در تحلیل تحولات رخ داده شده و رویكردهای نوپدید دقیق عمل نكنند.
اصلاحطلبان از خرداد76 تاکنون با موانع بیرونی جدی مواجه بودهاند بهشکلی که قوام و دوام هویتی و گفتمانی آنها همواره از سوی محافظهکاران مورد تهدید قرار داشته است. آیا در چنین فضایی میشد دیدگاههای خود را بومی کنند؟
بله! اتفاقا در این زمان میبایست دیدگاهایشان را بهنحوی طراحی میكردند كه قابلیت پذیرش بیشتری داشته باشد. آنها تلاشی نكردند كه مؤلف اندیشه باشند و فقط مترجم اندیشه شدند.
در شرایط کنونی اصلاحطلبان برای حفظ گفتمان اعتدال که هزینه زیادی بابت آن پرداختند هیچگونه استراتژی ندارند. نداشتن استراتژی در این زمینه جریان اصلاحات را به چه سمتی خواهد برد؟
با اینكه شخصا همیشه از نگرش اعتدال دفاع كرده و آن را لازمه جامعه خود میدانم اما واقعیت این است كه هر چند شعار دولت روحانی اعتدال بود هیچوقت نتوانستند اعتدال را از سطح یك شعار انتخاباتی بهصورت یك برنامه عملیاتی دولتی مبدل سازند. از سوی دیگر، اعتدال هیچوقت شعار و رویه اصلاحطلبان نبوده است هر چند از لحاظ روحیه بعضی از آنها روحیه معتدل داشتند اما متاسفانه در اولین فرصت كه اقبال اجتماعی را درمییافتند با فشار و تندروی در پی منفعلسازی رقیب و كسب امتیاز بودند؛ راهبرد فشار در پایین و چانهزنی در بالا در تقابل كامل با اعتدال بود.
با این وجود هزینههایی که جریان اصلاحات به نام اعتدال و حمایت از یک اصولگرای معتدل که هیچگاه خود را اصلاحطلب معرفی نکرد، بدنه جریان اصلاحات را امروز با یک سوال تاریخی مواجه کرده که در ازای این حمایت جریان اصلاحات چه دستاوردهایی داشته است؟
این رفتار جریان اصلاحات یك انتخاب برای آنها نبود بلکه یك اضطرار بود. آنها این مسیر را انتخاب نكردند بلکه چارهای جز این نداشتند. سالهاست اصلاحطلبان مهرههایی را در بازی حركت میدهند که
به آنها اجازه داده میشود ولی میكوشند خود را از تكوتا نیندازند. خود را بازیگر مستقل و بازیساز نشان میدهند ولی واقعیت چیز دیگری است. شك ندارم احمدینژاد از آنها مستقلتر عمل میكند.
چرا جریان اصولگرایی هیچبرنامه منسجم و مدونی برای راهحل مشکلات کنونی کشور ندارد و در یک سکوت منفعلانه بهسر میبرد؟
اصولگرایان هم نظیر اصلاحطلبان تمامی راهبردهای خود را در تقابل با رقیب تنظیم میكردند. از اینرو ماهیت اینگونه راهبردها از دو سو جز تخریب و انفعال نیست. هر دو جناح باید نهایتا مسئولیت خود را در حكمرانی كشور بپذیرند و بالغانه عمل كنند. كشور و مدیرانش گرفتار مشكلاتی هستند كه اثرات آن را بر جامعه بهروشنی میبینیم؛ فارغ از اینكه سهم داخل و خارج در این معضلات چقدر است باید كمك كرد مشكلات حل شود. دیدهام كه بعضی اقتصاددانان اصلاحطلب برحسب شخصیت حقیقی خود طرحهای مفیدی را دادهاند، نظیر بعضی از اقتصاددانان اصولگرا اما جناحها باید ضمن كاستن از تخاصمها روحیه سازندگی و همدلی بیشتری از خود به نمایش گذارند. تخریب و تهاجم فقط مردم را از آنها دور میكند و هیچارزش افزودهای برای هیچكدام نخواهد داشت.
مانیفست جریان اصولگرایی در شرایط کنونی کشور چیست؟ آیا اصولگرایان در شرایطی که دولت حسن روحانی تحت فشار است و کارایی خود را تا حدودی از دست داده، خود را از بازی کنار کشیده تا کمتر آسیب ببیند و مردم مشکلات کنونی را به حساب اصلاحطلبان بنویسند؟
روشن است كه اصولگرایان معتقدند دولت روحانی توانایی لازم را برای حل مشكلات ندارد و دچار بحران تصمیمگیری است. در مورد یارانه انرژی، برخورد با عاملان گرانیها بهویژه گرانی خدمات و كالاهای تحت كنترل دولت، خودروهای داخلی و موارد دیگر تصمیم قاطعی از سوی دولت دیده نمیشود. بخشی از اصولگرایان سیاست خارجی دولت را زیر سوال میبرند البته توافق كامل در این مورد نیست. سرعت تصمیمگیری و واكنش دولت هم مورد نقد است. پیری كابینه و نوع رابطه محدود رئیسدولت با كابینه هم مورد نقد بعضی دیگر است. در مجموع اصولگرایان فقدان راهبرد، ضعف تصمیمگیری، ارتباط ضعیف با افكار عمومی و مواجهه انفعالی با رویدادها را از ضعفهای مهم دولت میدانند. بعضی نقد را روی شخص رئیسجمهور و خصلتهای ایشان میبرند، بعضی روی تیم ایشان و بعضی هر دو.
آیا جریان اصولگرایی آلترناتیو بهتری برای مدیریت کشور داشت و دارد؟
من هنوز آلترناتیو جدید و موثری ندیدهام. اصلا مشكل ما آلترناتیوهای جریانات نیست؛ مشكل ما بازی در فضای بسته و چرخش میان تعداد محدودی چهره است كه همه ظرفیت خود را نشان دادهاند. قضاوت نمیكنم كه خوب بودهاند یا بد اما برای مردم تكراری شدهاند. مهم سخن نو، راه نو و جوابهای جدید برای مسالههای كهنه است نه جوابهای كهنه برای مسائل جدید.
بهنظر میرسد جریان اصولگرایی برای مشکلات آلترناتیو ندارد و تنها به رسیدن به قدرت برای شکست اصلاحطلبان در آینده میاندیشد. آیا چنین نیست؟
هر بخشی از اصولگرایان طبعا مطلوبی برای خود دارد. هواداران احمدینژاد او را مطلوب میدانند، هر چند الان دیگر خود را اصولگرا نمیدانند. هواداران قالیباف حتما او را میپسندند و گروهی هم لاریجانی را، شاید كسان دیگری هم باشند. باید دید بهموقع چه كسان دیگری مطرح میشوند. مدتهاست مشكل كمبود آلترناتیو نیست، زیادی مدعی است.
چرا جامعه ایران امروز با چالش بیاعتنایی نسبت به جریانهای سیاسی و عبور غیرمحسوس از آنها مواجه شده و به همین دلیل نسل جدید شور و هیجان لازم را برای دفاع ازآرمانهای خود ندارد؟
شور دفاع از آرمانها یک چیز است و عبور از جریانهای سیاسی چیز دیگر. جریانات سیاسی متاسفانه نتوانستند بخشی از راهحل باشند، برای همین از جانب بخش بزرگی از جامعه بهعنوان بخشی از مساله شناسایی شدند. معتقدم مشكل ما الان اصلا شور دفاع از آرمانها نیست؛ ضعف در اجرای آنهاست. چه كسی علاقهمند به عدالت یا آزادی یا استقلال نیست. ایراد به مدیرانی است كه نتوانستند آرمانها را به برنامه تبدیل كنند.
چه چشماندازی پیش روی ایران در سالهای پایانی دولت حسن روحانی و پس از آن میبینید؟ آیا آرایش سیاسی کشور دچار تغییر چشمگیری خواهد شد؟ چرا و به چه دلیل؟
ما با چالشهای جدی مواجهیم. فشارهای بیرونی كه بهدلیل تضعیفكردن توانایی دولت در حل مسائل قادر است چالشهای داخلی بیافریند. به گمانم تمامی فلسفه تحریمها از سوی آمریكا همین است. با اطلاع از تحلیلهای اقتصاددانان مطلع از ظرفیتهای كشور میگویم. تحریم ها میتواند برای ما سختی بیاورد اما نمیتواند ما را از پا دربیاورد. مشكل بزرگ ما در داخل است، یعنی مدیران ناكارآمد و سیستمهای غیربهینه. روشن بگویم مشكلات ما بعضا ریشههای سادهای دارد. ابتدای انقلاب ما یك اشتباه بهظاهر ساده ولی كلیدی كردیم و آن خلط میان دو مفهوم بود: خوبی و مفیدبودن. ما فكر كردیم برای گرفتن پستهای كلیدی خوببودن كفایت میكند. این اشتباهی هولناك بود كه داریم هزینههای آن را میدهیم. هر فرد «خوبی» لزوما «مفید» نیست. در سطح مدیریت و حكمرانی «مفیدبودن» موثرتر از صرفا «خوببودن» است؛ البته اگر كسی هم خوب باشد و هم مفید چه بهتر ولی اگر سیستم قدرتمندی داشته باشیم افراد مفید برای اجتماع موثرتر خواهند بود ولو با استانداردهای سیستم آدم خوبی نباشد. ما باید در جامعهای كه حرف بیش از عمل است بر نوعی عملگرایی اسلامی تاكید كنیم. متاسفم بگویم وضعیت كنونی محصول روند اجراشده گذشته است. تكرار گذشته مشكلات فعلی را هم تشدید خواهد كرد. باید فضاهای جدید و آرایش سیاسی جدیدی پدید بیاوریم كه هدفش حل مشكلات مردم باشد نه حل مشكل جناحها.
تحلیل شما از وضعیت جریانهای سیاسی در ماههای باقیمانده تا انتخابات مجلس شورای اسلامی چیست؟ آیا نیروهای ناکارآمد هر دو جریان سیاسی جای خود را به نیروهای کارآمد خواهند داد و یا اینکه نهادهای نظارتی دوباره شرایطی را فراهم میکند که جریانهای سیاسی نتوانند با چهرههای اصلی خود وارد کارزار انتخاباتی شوند؟
تردید دارم تحولی در آرایش جریانات موجود یا رویكردشان رخ دهد. متاسفانه ناكارآمدها راه رسیدن به سطوح بالا را خوب بلدند و كارآمدها هم در شأن خود نمیبینند در پی قدرت بدوند و متاسفانه كسی هم آنها را دعوت به مسئولیت نمیكند. پس ظاهرا هنوز در بر همان پاشنه میچرخد.