یادداشت اخیر سعید حجاریان را خواندم. یادداشتی که عنواناش میگوید قرار است مسیر سرنوشتساز بقا را پیش روی اصلاحطلبان ترسیم کند؛ پس به شخصه با تصور یافتن اهداف بزرگ، مطالبات کلان، پیشنهادات راهبردی و چشماندازی از ایرانی بهتر به سراغ یادداشت رفتم؛ واقعیت اما چیز دیگر بود. عصاره یادداشت از نگاه من چنین بود؛ از نظر آقای حجاریان، سرنوشت کشور در سال پیش رو را چهار مولفه کلان رقم خواهند زد:
۱- دونالد ترامپ و سیاستهای وی. ۲- اپوزیسیون جمهوری اسلامی. (که پراکنده، سردرگم، بدون رهبر و در نتیجه ناکارآمد است) ۳- نفت. ۴- شکاف میان ارکان حکومت.
حال نوبت به پیشنهاداتی میرسد که به دو دسته کلی تقسیم شدهاند:
الف) آرامش فعال: ذیل این عنوان، آقای حجاریان به زبان ساده و البته صریح به اصلاحطلبان توصیه کردهاند که وارد دغدغهها و اعتراضات معیشتی مردم نشوند چون خطرناک است. پس حتی اگر مردم دست به اعتراض زدند اصلاحطلبان «باید سر خود را پایین نگه دارند تا از این طوفان به سلامت گذر کنند»! (طبیعتا گزاره داخل گیومه نقل قول مستقیم است)
ب) فعالیت تمام قد: جایی که توقع میرود راهکارهای کنشگرانه برای خروج از آن انفعال قبلی فهرست شوند. راهکارهایی برای احیای اقبال از دست رفته مردمی و البته تغییر رفتارهای نادرست حکومتی. پیشنهادات آقای حجاریان اما در هفت توصیه خلاصه میشوند که چهار موردش به اندازه تعارفات معمول اداری گنگ و نامربوط به نظر میرسد: ۱- قابل فهم کردن روندها. ۲- خروج از خمودگی. ۳- ایجاد پلتفورمهای زیربنایی. ۴- ادغام احزاب کوچک و بزرگ.
اما سه توصیه دیگر وجود دارد که به نوعی تکلیف نهایی و سویه اصلی نگاه ایشان را مشخص میسازد: نخست، ارتباط گرفتن با «عقلای جناح راست». یعنی تداوم سیاست محافظهکارانه و گردش به راستی که طی چند سال گذشته در دستور کار اصلاحطلبان قرار داشته است. دو توصیه بعدی را میتوان حتی عبور از محافظهکاران میانه رو دانست:
– نقد اپوزیسیون بدلی دستساز ترامپ.
– دفاع همهجانبه از خود و نقد عملکرد و مواضع نیروهای مقابل. (همان اپوزوسیون نظام)
در واقع، نه تنها پیشنهادات آقای حجاریان، هیچ جایی برای نزدیک شدن به مردم، یا شنیدن صدای اعتراضات و انتقادات آنان، یا تدبیر راهکارهایی برای کاهش درد و رنجهایشان وجود ندارد، بلکه از نیروهای اصلاحطلب میخواهند با تاکید خاصی، ضمن نزدیکی به اصولگرایان، به نبرد علیه تمامی منتقدان نظام برخیزند. منتقدانی که پیشاپیش برچسب «اپوزیسیون دستساز ترامپ» برایشان تدارک دیده شده تا از هرگونه هویت انسانی یا ملی تهی شوند!
مدتها بود ما با تعجب نظارهگر عملکرد پیادهنظام تبلیغاتی اصلاحطلبان بودیم. پیادهنظامی شبکهای که به صورتی سازماندهی شده دوشبهدوش تریبونهای امنیتی، نه تنها به توجیه و تایید تمامی سناریوهای نظامی/امنیتی میپرداختند، بلکه با پرخاشی کمنظیر تمامی منتقدان را مورد حمله قرار داده و برایشان برچسبهایی نظیر مزدور، جاسوس و ترامپی میساختند. تعجب ما از آن بود که چطور جریانی که پلاکارد هویتیاش، شعار «تبدیل معاند به مخالف، و مخالف به موافق» بود، کارش به چنین پیادهنظام هتاک و پرخاشجویی رسیده است؟
امروز اما، سند راهبردی آقای حجاریان پاسخ تلخی پیش روی ما قرار داد. به قول سعدی:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
وقتی نظریهپرداز شناخته شده، محبوب و مورد احترام اصلاحات، نسخه تخریب آلترناتیوهای منتقد و برچسبتراشی میپیچد، طبیعتا قابل درک است چرا مرکز ثقل شبکه تبلیغاتی این جریان، با جذب و توزیع بودجههای دولتی، یک کارتل تولید برچسب و توهین تشکیل داده است و از خود تهران تا ناف اروپا نقش گروه فشار رسانهای را بازی میکند.
اصلاحاتی که ما میشناختیم اما این نبود. رویایی بود که هدفاش در مانیفستهای «بقا فقط برای حفظ قدرت» خلاصه نمیشد. بقایی هم اگر میخواست، با سازماندهی گروههای فشار، اجیر کردن نیروهای شبکهای و پروندهسازی و لجنپراکنی علیه منتقدان حاصل نمیشد. این شباهت یافتن دستورکار اصلاحطلبان به منش چماقداران، و این تقلیل سیاستورزی به ماکیاولیسم ناب، نه رمز بقا، بلکه نقطه مرگ یک جریان آرمانگراست. چطور میتوان این فرمانهای «آتش به اختیار» را صرفا در لفافه برچسبهایی همچون «برانداز و ترامپی و معاند» پیچید و توجیه کرد، در حالی که ما هنوز فریادهای سیدمحمد خاتمی را از یاد نبردهایم که: «(در یک نظام مردمسالار) حاکمیت یا بخشی از آن به خود اجازه نمیدهد که یک طرفه، هر مخالف خود را با هر عنوانی چون برانداز و معاند از صحنه خارج کند».