جریان اصلاحطلبی در ایران شکست خورده اما نمرده است چرا که شکست به معنای مرگ نیست. همانطور که واقعیت یک تیم ورزشی پس از شکست لزوماً محو نمیشود بلکه به ردههای پایینتر یا قعر جدول سقوط میکند، یک جریان سیاسی هم به صرف ناکامی عملی، از گردونۀ حیات ساقط نمیشود، بلکه موقعیت متفاوتی پیدا میکند.
به نظرم مشکل اصلاحطلبان این است که شکست و مرگ را یکی گرفتهاند و چون حاضر به پذیرش مرگ خود نیستند، از اعتراف به شکست نیز خودداری میکنند. شاید برخی از آنها نیز میپندارند که اعتراف به شکست معنایی جز مأیوس کردن هوادارانشان ندارد و به همین علت از آن طفره میروند.
همانطور که عموم مردم – شاید به جز هواداران متعصب – از مربی تیم فوتبالی که شکست خورده اما از کرکری خواندن دست بردار نیست، احساس بیزاری بیشتری میکنند، از نیروی سیاسی شکست خورده اما مدعی پیروزی نیز منزجر میشوند.
از این جهت، در حرکتی معکوس، اعتراف به شکست میتواند نخستین گام صحیح اصلاحطلبان برای آفرینش نوعی امید تازه در میان برخی از افراد جامعه باشد.
میدانم که این توصیه به مذاق غالب اصلاحطلبان خوش نمیآید و مرا به ارائۀ رهنمودهای صرفاً سلبی متهم میکنند. اگر نیک بیندیشیم، امر سلبی نقطۀ عزیمت و زایشگاه امر ایجابی است. بدون تبیین درست امور سلبی، امور ایجابی ظهور نخواهد کرد. از این رو جماعتی که در امور سلبی قادر به تفاهم و اجماع نباشند، امور ظاهراً ایجابیشان بیش از خواب و خیالی نیست و سرنوشت محتومشان شکست پی در پی است.