باید به سونامی بحران مدیریت اندیشید. همان سونامی که چهل سال است یا در دست اصولگراها بوده، یا در پشت بیلیاقتی اصلاحطلبان خودش را پنهان کرده است.
اما همیشه، به دفن منافع مردم منجر شده است.
امشب برای مردم شیراز، در ابراز همدردی با مردم شریف آسیبدیده، شب بسیار پُراندوهی هست. چون شدت تألم آرزوهایی که امشب دفن گردید، آنقدر بزرگ و عظیم است که همه درختها اگر قلم شوند و همه سیلابها مرکب، شدت بغض را نخواهند توانست نوشت.
خیلیهای آنان که از بلوار هفت تن داشتند بهسمت دروازه قرآن میرفتند، همه شیشههای ماشین را بالا کشیده بودند. تعدادی به سفارش بچهها، موسیقی شادی هم گذاشته بودند و داشتند برای همیشه یا برای بازدید از جایی، شهر شیراز را ترک میکردند.
از پیچ آخری سیلآباد که رد میشوی، دروازه قرآن جلو رویت نمایان میشود. بلوار بزرگی که سالها پیش، رودخانهای بود که شاهرگ ورود و خروج شیراز میشد.
آن روزها ما به آنجا تنگ قرآن میگفتیم.
جمع خوشحال و خندان خانوادهها داشتند خاطرات شیرین گردش در شیراز را مرور میکردند که ماشین خانواده از جلو دروازه قرآن که در سمت چپ قرار داشت، عبور کرد و قیامت صغرا آغاز گردید.
چیزی کمتر از صدمهای ثانیه نشد که ورق برگشت، حجم آب باران داشت بیش از حد تصور زیاد میشد. قبل از آنکه بشود بهترین تصمیم را گرفت، فرمان ماشین بهدست سیلاب میافتد. حالا فشار آب در صدمهای ثانیه، ماشینها را مثل پرِ کاه جابجا میکرد. این ماشین به آن یکی میخورد و آن یکی سوار بر وسیله نقلیه دیگری، همه هم بیاعتنا به میهمانان عزیزی که داخلش نشستهاند.
دروازه قرآنی که سالها تا از زیرش رد میشدیم و گنبد شاهچراغ را در سومین شهر حرم اهل بیتاش میدیدیم، سه تا صلوات میفرستادیم، به ناگهان تبدیل به اژدهایی شده بود که داشت ماشینها را توی سر هم میکوبید تا هر که در داخلش هست شیشه عمرش شکسته شود!!!
وقتی به محل حادثه رسیدم، یکساعتی از وقوع سیل گذشته بود.
قیامتی بود و صحنهای چون محشر.
تعدادی مشغول جدا کردن ماشینها با جرثقیل از یکدیگر بودند. تعدادی همین کار را با تراکتور انجام میدادند. تعدادی هم که هیچ وسیله نداشتند دستهجمعی به مرتب کردن ماشینها و جستجوی داخل آنها برای یافتن هموطنان مشغول بودند. یکی وقتی داشتم سپر یک پراید را به زور داخل ماشین جا میدادم گفت:
لطفا داخل ماشین و زیرِ صندلیها را نگاه کن، شاید کودکی یا نوزادی داخل ماشین و زیر صندلیها باشد.
یکی خوابیده بود داخل جوی آب و داشت زیر پلها را نگاه میکرد.
شاید کسی آن زیر گیر کرده باشد.
راستش دلم نمیخواست، اما مامور نیروی انتظامی اشاره کرد که کمکش کنیم. داشتند تعدادی از اجساد را که در کاور خوابیده بودند داخل قسمت بار وانت میگذاشتند. تلخی کمک، عرق سردی را به تن آدم مینشاند که آرزو میکردی کاش خودت هم با سیل رفته بودی، اما این حجم اندوه را منتقل نمیکردی.
امشب شب بدی برای مردم شیراز هست. شبی به تلخی همان شام غریبانی که بر منبرها فریاد میزنند.
تلخی این شام غریبان اندوه، از آنجا بیشتر میشود که بیشتر این حوادث اندوهبار قابل پیشگیری هست. سیل را نمیشود تشخیص داد، سیل شعور و فهم ندارد که به خاطرات کودکی که دیشب میهمان شیراز بوده و امشب در سردخانه یک بیمارستان منتظر دفن است فکر کند. اما انسانها که شعور دارند!!!
آنچه امروز بر سر شیراز آمد، گناه سیل و سیلاب نبود. معتبرترین سندی بود که نشان داد در فارس بیشتر از آنکه باید به سیلاب، به فکر مدیریت بحران آن بود.
باید به سونامی بحران مدیریت اندیشید. همان سونامی که چهل سال است یا در دست اصولگراها بوده، یا در پشت بیلیاقتی اصلاحطلبان خودش را پنهان کرده است.
اما همیشه، به دفن منافع مردم منجر شده است.
امشب برای مردم شیراز، در ابراز همدردی با مردم شریف آسیبدیده، شب بسیار پُراندوهی هست. چون شدت تألم آرزوهایی که امشب دفن گردید، آنقدر بزرگ و عظیم است که همه درختها اگر قلم شوند و همه سیلابها مرکب، شدت بغض را نخواهند توانست نوشت.
بلاشک سیل و طوفان و زلزله از عواملی غیرقابل پیشبینی هستند و همه جا با خسارتهایی همراه هست. اما آنچه که امروز در تنگ قرآن شیراز و نقاط مختلف شهر، همراه با خسارت جبرانناپذیر بر شهر حافظ و سعدی رفت، همه و همه نشان از مدیریتی بود که نه در سطح استان، که در سطح کشوری، بیشتر به سونامی عدممدیریت برمی گردد.
نه به سیل در سیلآباد شیراز
یا به سانچی در اقیانوس آرام
یا در تن پُردرد پلاسکو
یا در برخورد قطارها
آی باران
لطفا آهستهتر ببار
آب، همه آرزوهامان را دارد میبرد.
تلگرام