1- برگزاری مراسم نکوداشت برای محمد بهمن بیگی ، پدر آموزش عشایری ، و از معلمان تأثیرگذار این سرزمین ، از سوی کانون صنفی معلمان ، اقدامی است در خور ستایش که می تواند تداوم یابد . چرا که در طول تاریخ معاصر و از آغاز آموزش نوین ، به نامهای بسیار از روشنفکران ، نویسندگان ، ادبا و شعرا برمی خوریم که اگر نه پیوسته ، حداقل چند صباحی پیشه ی معلمی برگزیده اند . از میان آنها ، معلمی برای برخی چون صمد بهرنگی ، عشق به آموزش ، برای کسانی چون تقی ارانی ، سودایی برای مقصودی دیگر و برای یکی چون بزرگ علوی ، امکانی برای گذران زندگی در آغاز جوانی است .به این سه تن ، سیاهه یی از نامهای دیگر ، چون جلال آل احمد ، هوشنگ گلشیری ، علی شریعتی ، منوچهر آتشی و…. را نیز می توان اضافه کرد . هرکدام از این نامها می تواند دستمایه ای باشد برای مراسم نکوداشتی دیگر و در سایه آن تداوم و بقایی بیشتر.
2- « قصدم شرح زندگی خودم نیست ، بیشتر تأثیر حوادثی است که زندگی مرا زیر و رو کرده ، از راه بدر برده ، به گوشه ای انداخته و رها کرده است .»
این جملات چند سطر ابتدایی کتابی است به نام گذشت زمانه . کتابی که روایتی است از روزگار سپری شده نویسندگان و روشنفکرانی با آرزوهایی بزرگ در سرزمینی بلا دیده . کتابی از بزرگ علوی .
در کتاب با چهره هایی مواجه می شویم متفاوت ، اما همگی از یک تن . بزرگ علوی در مقام نویسنده ای آوانگارد ، بزرگ علوی همچون روشنفکری مبارز و بزرگ علوی در قامت سیاستمداری حزبی .
اگرچه تمامی کتاب به عنوان روایتی دست اول از تاریخ معاصر ایران ارزشمند است ، اما برخی روایتها ، ارائه کننده تصویری است مشابه با روزگار امروز ما . مشابهتی که ظن تکرار دوباره تاریخ را به ذهن متبادر می سازد .
3- بزرگ علوی در این کتاب روایتی را ارائه می کند از دوره کوتاه معلمی اش در شیراز و از این رهگذر ، تصویری از جامعه معلمان آن روزگار برای ما به یادگار می گذارد . قلم را به دست بزرگ علوی می دهیم و به روایتش گوش می سپاریم :
« من در خرداد 1307 در شیراز معلم مدرسه ای که ضیاء الواعظین به کمک وزارت دارایی دایر کرده بود ، شدم و به شیراز رفتم .
زندگی من در شیراز بی ثمر بود . معلمان دیگر بیعاری می کردند و اهل بند و بست بودند . یکی قالی می خرید و می فروخت و دیگری دنبال بادیه های مسی حکاکی شده می گشت …
اغلب معلمین بابا شملهایی
بودند که مزد ناچیزی می گرفتند و از هرراه از جمله پادویی برای معلمینی که از تهران آمده بودند امرار معاش می کردند . برای این تهرانیها معلمی سرپلی بود که در آنجا به مقامات عالی برسند …….. چشم و هم چشمی هم میان این دو گروه زننده و تأسف برانگیز بود …….. در حالی که معلمی ، در مدرسه ابتدایی فقط 9 تومان حقوق می گرفت ، اما ماهیانه من به 40 تومان می رسید . »
بزرگ علوی جوان در همان روزها به ازای دو روز مترجمی برای یک صاحب منصب آلمانی صدتومان مزد می گیرد و با همین پول قید معلمی در شیراز را زده و روانه پایتخت می شود.
روایتش از دوران معلمی ، مشابهتی تلخ و در عین حال طنز آمیز با شرایط امروز معلمان دارد.
همچنان ، شغلهای دیگر در کنار معلمی برای گذران زندگی لازم است و همچنان اکثریت معلمان ما ، بیگانه از تحولات فرهنگی وفکری ، اسیر زندگی معیشت محورند . این همان چیزی است که بزرگ علوی «زندگی باباشملی »می نامد . حتی خود را از این قاعده مستثنی نمی داند آنجا که می گوید:
« دو تن مر ا از مسیر یک زندگی عادی بابا شملی بیرون کشیدند . صادق هدایت و تقی ارانی ». ارانی هم ، معلم بود و با مدرک دکتری و با وجود ریاست بر «اداره آموزش صناعت » در مدارس متوسطه پایتخت ، تدریس فیزیک می کرد . با این هدف که «بتواند با جوانان ارتباط برقرار کند ».تعدادی از این جوانان ، همانهایی بودند که در سال 1316 همراه با ارانی و علوی به زندان افتادند ، به گروه 53 نفر شهرت یافتند و بعد از آزادی از بنیانگذاران حزب توده شدند.
4 – روایت بزرگ علوی از شرایط زندان و وضعیت 53 نفر هم ، شنیدنی و عبرت آموز است . بعضا مشابهتی تام دارد با آنچه که من در این یکسال از زندان دیده ام . بزرگ علوی می گوید:
«اغلب این پنجاه و سه نفر اصلا سرمایه مارکس را نخوانده بودند ، بلکه حتی اصطلاح کمونیسم را از گزمه های اداره سیاسی شنیدند . این جوانان بی تجربه را اگر چند روزی حبس می کردند و بعد آزاد می ساختند ، هرگز هیچ یک از آنها به راهی که برای آنها هموار کرده بودند و آسان می نمود ، نمی رفتند.»
ودر جایی دیگر 53 نفر را این چنین توصیف می کند:
اما چهارسال زندان از این بابا شملها چهره دیگری می سازد.
« زندان 53 نفر تدریجا تبدیل به یک مکتبخانه » می شود و آنچنان که بزرگ علوی می گوید «هرکسی می کوشید بر معلومات خود بیفزاید ، بعلاوه این تنها راهی بود که اسیر می توانست وقت را بکشد و مصائب شخصی و خانوادگی خود را به فراموشی بسپارد .»
در این یکسال زندان هم ، من با جوانانی برخورد داشتم از نوع بابا شملهای بزرگ علوی . یا به جرم اعتراض از کف خیابان یا به خاطر مطلبی در فضای مجازی ، روانه زندان شده اند .بی آنکه از الفبای سیاست چیزی بدانند و یا حتی کتابی خوانده باشند . همین ها اگر فقط بعد از چند روز به آزادی می رسیدند ، پشت سرشان را هم دیگر نگاه نمی کردند .
اما سختی های زندان بلند مدت ، اجبار به کشتن وقت و گفت و شنفت های سیاسی و فرهنگی ، آنها را به راهی دیگر کشانده است . وادی کتابخوانی و بحث و جدل که تا پیش از زندان با آن بیگانه بوده اند . از کتاب «گذشت زمانه »باز هم می توان نمونه هایی از گذشته آورد که در حال ، تکرار می شود . اما بیش از آن باید به این پرداخت که چرا در این سرزمین وقایع تکرار می شود ؟ آن هم نه یک بار که چندین بار . و چگونه است که هربار به جای طرحی نو ، به بازسازی گذشته در شکلی دیگر می پردازند ؟
اینها به نظرم سوالات مهمی است که جامعه ایرانی باید با آنها مواجه شود . هرچند در روزگاری الف بامداد گفته باشد ، حافظه تاریخی مردمان این سرزمین ضعیف است .حتی اگر حق با شاملو باشد ، این خود سوالی دیگر است که چرا چنین است؟
محمد حبیبی