از زیر خاک نهالی بیرون آمده و جوانههای کوچکی از آن بیرون زده بود. آبش دادم تا درخت تناوری شد. این درخت برعکس درختان دیگر اول گل میکند بعد برگ میدهد.
به گزارش دویچه وله،روز یکشنبه سوم مارس ۲۰۱۹ انجمن ایرانی – آلمانی دیوان در تالار فولکسبونه (Volksbühne) در شهر کلن برنامه متنوع و جذابی در گرامیداشت دو هنرمند برجسته و پربار هوشنگ ابتهاج (سایه) و رحمت الله بدیعی برگزار کرد که با استقبال فراوانی روبرو شد.
در این برنامه نخست دو فعال انجمن، علی صمدی و فرانک رفیعی، هنرمندان شرکتکننده را ستودند و بر اهمیت پیوند دو فرهنگ ایرانی و آلمانی تأکید کردند: «ما بر آنیم که همواره با برگزاری این گونه برنامهها فرهنگ ایرانی – جهانی را تمرین کنیم».
سپس دو فیلم در معرفی بیشتر دو هنرمند سرشناس پخش شد که فیلم اول از بهارک علیزاده، زندگینامه شاعر بلندپایه سایه با صدای گرم رامین مانی بود و فیلم دوم گزارش زندهای از بامداد اسماعیلی (پیشتر برای رادیو فردا) درباره استاد بدیعی. در این فیلم سخنان آقای بدیعی گزارش را صمیمی و گیرا کرده بود.
بدیعی از جمله گفت: «اولین بار در کودکی آهنگ لولوخورخوره را زدم. پنج سال پیش صبا بودم و از دستخطهاش استفاده میکردم. شما میپرسید خاطره با آقای پایور؟ اینقدر تمرین میکردیم که وقت و جا برای چیز دیگری نمیماند. به ایشان میگفتم: ما پولادیم که با شما کار میکنیم».
استاد بدیعی در نهایت فروتنی گفت:
راست میگویند که من کمانچه را مثل ویولن میزنم. من به اصرار آقای پایور کمانچه زدم.
او درباره شاعر حاضر سایه گفت که او عامل پیوند میان “ارکستر فرهنگ و هنر” و رادیو تلویزیون بوده و از مسابقه نواختن چهارمضراب ماهور صبا گفت که او قطعه را بدون تمرین با ساز ویولن نواخته و به پیشنهاد آقای ابتهاج ضبط کرده است. او اما نگفت که در آن مسابقه مقام اول یعنی بهترین نوازنده آن چهارمضراب را به دست آورد.
سپس آقای بدیعی قطعهای در مایه اصفهان نواخت. با یک ترفند ساده کوک ویولن را یک پرده پایینتر آورد و طنین ساز را گرمتر و ایرانیتر و خاطرهانگیزتر به گوش مخاطبان رساند. هرچه بیشتر مینواخت و به اوج اصفهان و شور نزدیکتر میشد، گویی به روزگار جوانی سر میزد و گرمتر و توانمندتر مینواخت. در پایان قطعه به جای فرود به اصفهان، شور را از پردههای زیر به اصفهان بازگرداند.
در سایهسار شهر ابتهاج
در ادامه برنامه غزلسرای بلندپایه نخست به آشنای دیرین خود رو کرد و گفت: «من به آقای بدیعی به خاطر چندگانگیاش ارادت دارم چون دست و گوش و ذهنش باهم کار میکنند. ولی مهارت ایشان فرع است. انسانیت و بزرگواری و حجب ایشان برای من اصل و گرامی است. فقط حیف که ایشان در نواختن امساک میکند و کم مینوازد».
سایه در بخش شعرخوانی با بیان خاطرههای آفرینش هر سروده جمعیت را گاه به لبخند و گاه به اشک نزدیک کرد:
«این که میخوانم را در آذر ۱۳۶۲ پشت درهای بستهای که هیچ راهی به بیرون ندارد، ساختهام. خیلی رو میخواهد که آدم در چنان شرایطی چنین حرفهایی بزند:
… از داد و وداد آنهمه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصله دست و زبان است؟»
سایه درباره شعر ماندگار ارغوان گفت:
از زیر خاک نهالی بیرون آمده و جوانههای کوچکی از آن بیرون زده بود. آبش دادم تا درخت تناوری شد. این درخت برعکس درختان دیگر اول گل میکند بعد برگ میدهد. تنش شکاف برمیدارد و گل میکند. برگش شکل قلب است. این درخت با فرزندان من قد کشید و من هر روز از او خبر داشتم. در دوری از زن و فرزند و دوستان و آشنایان، درخت در ذهنم نهال و نماد آنها شد. حالا گردشگران هر روز در تهران به دیدار این درخت ارغوان میروند:
ارغوان
شاخه همخون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا،
یا گرفتهست هنوز؟
شعر پارسی به زبان آلمانی
در بخش سوم پس از تنفس، دکتر ویلكِنز که پایاننامه خود را درباره ساز سنتور نوشته، ترجمههایی از سرودههای سایه را به آلمانی خواند.
آقای ویلکنز به گفته خود فارسی نمیداند اما به یاری رضا نافعی و دیگر دوستانش متن آلمانی سه شعر از شاعر ما را شنیده و آنها را آزاد به آلمانی بازسروده است:
“زبان، میهن ماست و ترجمه این سرزمینها را به همدیگر پیوند میزند”.
از خواندههای او به ویژه ترجمه غزل ماندگار “بگردید، بگردید، در این خانه بگردید”، از طنین مواجی برخوردار بود که همیشه از سرودههای سایه شنیده میشود.
ادامه برنامه با پریسا بدیعی هنرمند مقیم آلمان به همراهی گروهش بود.
خانم بدیعی از پدرش که استاد او هم بوده سپاسگزاری کرد و گفت:
«ما آقای رحمتالله بدیعی را تنها به عنوان نوازنده میشناسیم ولی ایشان چندین آهنگ ساخته که امروز چندتا از آنها را برای شما اجرا میکنیم».
پریسا بدیعی که به همراه پدر هنرمندش گروه را با ویولن همراهی میکرد، شعرهایی از طاهره قرةالعین را با صدای شفاف و دقیق و صیقلخوردهاش خواند. نخستین ترانهای که او ساخته طاهره اعلام کرد البته در دیوان فیض کاشانی هم هست:
“ای خفته رسید یار برخیز
از خود بفشان غبار برخیز
ای آنکه خزان فسرده کردت
اینک آمد بهار برخیز”.
در این برنامه متنوع و بلند دو سرود توسط گروه همآوایان انجمن “دیوان” اجرا شد که آهنگهای آنها از آقای بدیعی بودند. پریسا بدیعی که این گروه را تمرین داده بود اعلام کرد:
«البته این گروه حرفهای نیست و ما فقط شما را با این سرودها که یکی ساخته لعبت والا ویژه دانشنامه ایرانیکا است، آشنا میکنیم».
به راستی هم این اثر برای یک گروه تفننی چالش بزرگی بود چون دامنه گردش به پردههای بم و زیر اینقدر گسترده بود که خوانندگان زن که به همراه مردان تکآوایی میخواندند، باید با صدای بم تنور اجرا میکردند.
در پایان برنامه، ترانه “تو تنها من تنها” که شعر و آهنگ آن از سایه است و پیشتر عبدالوهاب شهیدی آن را اجرا کرده، با تنظیم رحمتال بدیعی و و آوای پریسا بدیعی ویژه این برنامه اجرا شد.
بزرگداشت “دو فرشته نگهبان شعر و موسیقی” بیش از سه ساعت طول کشید. شاید میشد با کاهش سپاسگزاریهای پیوسته از یکایک فعالان انجمن و کفزدنهای مداوم حاضران و اجبار برگزارکنندگان در اعلام اینکه “لطفا تلفنهای همراه را خاموش کنید” و تمرکز بیشتر بر دو هنرمند برجسته، برنامه را اندکی کوتاهتر کرد.
انجمن دیوان هشت سال است که با تلاش پیگیر تا کنون بیش از ۱۰۰ برنامه در راستای پیوند فرهنگهای ایران و آلمان برگزار کرده است. عضوهای این انجمن همه افتخاری کار میکنند و برخی از آنها از نسل سوم ایرانیان مقیم آلمان هستند.
این شب بزرگداشت مورد استقبال بسیاری از ایرانیان قرار گرفت به طوری که شمار زیادی از آنها نتوانستند به درون سالن راه یابند و شاید اطلاعرسانی بیشتر دیوان میتوانست از این ازدحام جلوگیری کند. با این حال بهتر میبود که اعتراض این علاقمندان به عدم امکان شرکت در این بزرگداشت، با برخورد ملایمتر مسئولان دیوان توأم میبود.