داشتم روزنامه را ورق میزدم که ناگهان چشمم بر مطلبی افتاد و همان جا خشکش زد! از قرار معلوم، وزارت امور خارجهٔ ترامپ خواستار «آزادی» این مطالعه گر / کنش گر کوچک مدنی شده بود. در عجب شدم که آخر چه نسبتی می توان یافت بین «امور خارجهٔ ترامپ» و «آزادی» و «اینجانب»!
مایک پمپئو (وزیر امور خارجهٔ ترامپ) تا پیش از انتصاب به این سمت، از طرفداران پروپاقرص تز «ایران را بمیاران کنید!» بود.
حال، مفهوم«آزادی» از نظر سیستمی با چنین نظرگاهی، چه نسبتی می تواند داشته باشد با مفهوم«آزادی» از نظر یکی از هزاران هزار فرزندان «ایران» که چو ایرانِ جان شان نباشد تن شان مباد.
فرهاد میثمی زندانی سیاسی درنامهای از زندان اوین ضمن انتقاد نسبت به عملکرد قوه قضاییه، راههای عملی ایحاد تغییرات را به اختصار تبیین کرده است.
به گزارش کلمه، این فعال مدنی همچنین نسبت به صحبت های مقامات آمریکا در ارتباط با خودش واکنش نشان داده است.
متن کامل نامه فرهاد میثمی که در اختیار کلمه قرار گرفته است به شرح زیر است:
نهادی قضایی، البته که صلاحیتی برای ماندن نام«دادگاه» بر آن باقی نمی گذارد. می شد با اعلام به رسمیت نشناختن این صلاحیت ، در جلسهٔ رسیدگی شرکت نکرد. برای کسانی که چنان انتخاب کنند احترام قائلم، در عین حال معتقدم با صرف عدم حضور، نه نهاد مذکور «نیست» می شود و نه نتایج و حاصل عملکردش از جهان واقع رخت بر می بندد. چنان انتخابی برای این که به «تغییر» منجر شود نیازمند برنامه ای فعال و قابل توضیح است.
من شناسایی «دوفاکتو» – در جهان واقع و عمل- را در این مقطع مناسب تر یافتم؛ به این معنا که به هر حال، اکنون که در جهان واقع بر این مصدر نشسته اید -با صلاحیت یا بی صلاحیت- در قبال آن چه انجام می دهید ، مسئولید؛ بایستی نسبت به عواقب عملکردتان پاسخگو باشید و موظفید به تغییر رویه و تغییر فرآیند های غیر قانونی و غیر عادلانه: شناسایی «دوفاکتو» در معنای مذکور، به هیچ وجه به معنای پذیرش صلاحیت مراجع مذکور نبوده و نیست.
در این مسیر، بر اصلاح دو مورد معین متمرکز شدم( رعایت قوانین ابلاغ و حق انتخاب وکیل مستقل) و به موارد عدیدهٔ دیگری که رعایت قانون در موردشان نشده و نمی شود اشاره ای نکردم ( مثل حضور هیأت منصفه، علنی بودن دادگاه و …).
معتقدم طرح مرحله بندی شدهٔ مسائل، امکانات عملی بیشتری برای حل آنها ایجاد می کند. از سوی دیگر، ارائهٔ لیستی بلند بالا از همهٔ مشکلات، اغلب مانع از تمرکز بر شروع حل مسئله از نقاطی معین می شود و بیشتر این را به ذهن متبادر می کند که: حال که اوضاع این قدر خراب است -که هست- پس این عمارت را فقط باید از پی «کن فیکون» کرد!
نسخه های اجتماعی «کن فیکون» ساز به اندازهٔ کافی در طول تاریخ تجربه شده اند ونتایج ناپایدار و هراس انگیزشان بس بیش از آن بوده که باری دیگر تسلیم وسوسهٔ خنّاس آن ها (حتی در شرایطی تا بدین حد بحرانی) شویم.
ضمن آن که در طی حرکت مرحله بندی شده، خودمان هم می آموزیم، رشد می کنیم و بالغ تر می شویم. شاید نفر بعدی در موقعیت مشابه آغاز این نوشتار، در پاسخ به طرح سئوال تلقینی در همان بدو امر، به جای ارائهٔ پاسخ منطقی-جدلی، پاسخ حقوقی پخته تری ارائه کند که: طرح سئوالات تلقینی و القایی به موجب قوانین ممنوع است(از جمله رجوع شود به مادهٔ ۶۰ آیین دادرسی کیفری)؛ و با چند بار ایستادگی در طرح آن، مقام قضایی را به تمکین از مفاد قانونی وا دارد!
بارهٔ دوم:
داشتم روزنامه را ورق میزدم که ناگهان چشمم بر مطلبی افتاد و همان جا خشکش زد! از قرار معلوم، وزارت امور خارجهٔ ترامپ خواستار «آزادی» این مطالعه گر / کنش گر کوچک مدنی شده بود. در عجب شدم که آخر چه نسبتی می توان یافت بین «امور خارجهٔ ترامپ» و «آزادی» و «اینجانب»!
مایک پمپئو (وزیر امور خارجهٔ ترامپ) تا پیش از انتصاب به این سمت، از طرفداران پروپاقرص تز «ایران را بمیاران کنید!» بود.
حال، مفهوم«آزادی» از نظر سیستمی با چنین نظرگاهی، چه نسبتی می تواند داشته باشد با مفهوم«آزادی» از نظر یکی از هزاران هزار فرزندان «ایران» که چو ایرانِ جان شان نباشد تن شان مباد.
ترجیح میدهم تمام عمر در حبس گروهی از ظالمان هم وطن خطاکارم بمانم و زندگی ام را صرف تلاش اصلاحگرانهٔ خطاهایشان سازم، اما لحظه ای مشمول ننگ حمایت پیمان شکنانی قرار نگیرم که با پشت کردن به تمام اصول حقوق و اخلاق، از توافق خردمندانه و صلح جویانهٔ «برجام» خارج شدند و با باز تحمیل تحریم های غیر انسانی، میلیون ها تن از هموطنان مرا به زیر خط فقر کشانده اند؛ آن هم در حالی که مطمئن هستم اگر حاکمان کشورم آنان را در غارت و دوشیدن منابع میهن شریک کرده بودند، به سادگی چشمشان را نه فقط بر زندانی شدن بلکه حتی بر ارّه و تکه تکه شدن ده ها امثال من می بستند.
بیشتر جای آن دارد که ما فرزندان ایران، آرزوی «آزادی» هر چه سریعتر ملت بزرگ آمریکا را از این بلای عظیم نابخردی و آرزوی بازگشت شان به دورهٔ خردورزانهٔ پیشین را بداریم؛ که تداوم این وضع، نه فقط برای دو ملت، بلکه برای تمام «بشریت» مایهٔ رنج و خسارات روزافزون خواهد بود.
صد البته که حمایت از سوی تمامی آزادگان و باورمندان راستین به حقوق انسان(چه از داخل یا خارج کشور) را همواره قدردان بوده ام و خواهم بود؛ همچنان که اکنون نیز رهین و منت دار بسیاری از تلاشگران بزرگوار و صدیق حقیقی و نهادهای حقوقی اصیلی هستم که در این راستا همت گماشته اند.اما از امثال جنابان ترامپ، پمپئو، بولتون خواهشمندم اشک تمساح حقوق بشری شان را جای دیگری بریزند.