مهدی کوهستانی نژاد فعال کارگری ساکن کانادا است که سال ها در عرصه کارگری در داخل و خارج از ایران فعال بوده است. در خصوص وضعیت جنبش کارگری ایران در عرصه بین الملل با آقای کوهستانی نژاد به گفتگو نشستیم که بحث با او به حوزه مسائل تئوریک کارگری نیز کشید.
وی که نماینده سراسری اتحادیه کارگران کانادا است، در گفتگو با خط صلح از آن چه که فعالین در خارج از ایران می توانند برای کمک به جنبش کارگری در ایران بکنند، گفت و تاکید کرد که جنبش کارگری باید مستقل از جنبش سیاسی باشد و اگر قرار بر رابطه ای است، این جنبش کارگری است که باید بر جنبش سیاسی تاثیر داشته باشد و نه بالعکس. او با تاکید بسیار گفت که فکر نمی کند “هیچ دولتی” بتواند به کارگران ایران کمکی کند و اما از لزوم پیوند جنبش کارگری ایران با جنبش های کارگری مشابه و آن هایی که مراحلی چون جنبش کارگری ما را طی کرده اند چون کره، فلسطین، ایرلند، کلمبیا و کشورهای مشابه سخن گفت.
آقای کوهستانی نژاد هم چنین در این گفتگو از آن چه که او دستاوردهای هفت تپه و فولاد اهواز می خواند سخن گفت و دلایل خود را برای نگاه و نظرش تشریح کرد.
مشروح گفتگوی خط صلح با این فعال کارگری در ذیل از نظر شما می گذرد:
به نظر شما چرا اعتراضات کارگری در ایران چندان در رسانه های بین المللی بازتاب داده نمی شود؟
به این مسئله از چند زاویه می شود نگاه کرد. اولاً هماهنگی لازم مابین نیروهای مدافع حقوق کارگر وجود ندارد و ثانیاً این که مسائل سیاسی در جامعه و کشور ما با شرایط بین المللی هم خوانی ندارد. یعنی اگر شما اعتراضات کارگری در ایران را با کشورهای عربی و آفریقایی قیاس کنید، تعداد آن در ایران بیش تر بوده اما بازتاب آن ها را نداشته است. علت های متفاوتی دارد. یکی رقابت و ضعف نیروهای اجتماعی در خارج از کشور است. دیگری پراکندگی و تفرقه ای است که میان خودمان وجود دارد. سومین علت هم به روابط ضعیف خارجی مان مربوط می شود. و مهم تر از همه این است که ما مسائل درون گرایشی مان را در برابر وضعیتی که وجود دارد، ارجح می دانیم. بین سال های اواخر دهه شصت الی میانه دهه هفتاد ما می بینیم که بخش عمده اعتراضات کارگری ما را سازمان مجاهدین خلق ایران پوشش می دهد. دلیلش هم این است که روابط خارجی این سازمان گسترده تر بوده و بر روی این مسائل کار کرده بود. پس از این دوره، در سال ۱۳۸۲ با کشته شدن کارگران خاتون آباد شهر بابک تا به امروز وضعیت دگرگون می شود که این هم به رفتن هیات سازمان جهانی کار در همان سال به ایران بر می گردد. یعنی ما اگر این دو دوره را با هم مقایسه کنیم، به دلیل این که فضای سیاسی در جامعه غالب بوده، شخصیت سازی بر روابط کارگری مان تاثیر داشته و همیشه تحت الشعاع روابط سیاسی قرار گرفته است.
در واقع جنبش کارگری در عرصه بین الملل به دلیل نقش و کارکرد “سیاسی” خواه حکومتی و اپوزیسیون، مظلوم واقع شده. نگاه سیاسی که بیش تر مونولوگ بوده تا دیالوگ برای راهیابی برای بهتر شدن زنگی طبقه کارگر. در برخی از کشورها مثل کره، فلیپین، مکزیک و کلمبیا جنبش کارگری بر جنبش سیاسی تاثیر دارد اما در کشور ما برعکس این موضوع حاکم است.
واقعیت امر این است که در داخل کشور ما ستاره ها زیاد هستند، اما این ستاره ها در یک منظومه قرار نمی گیرند و از هم جدا هستند و حکومت به راحتی می تواند این ها را شناسایی کند و با راه های متفاوت زیر ضرب ببرد.
اگر بخواهیم از اوج جنبش کارگری مان در عرصه بین المللی نام ببریم، این اوج مربوط به سال های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۸ شمسی است و بعد افولی تدریجی رخ می دهد تا برسیم به دوره جدید؛ یعنی پس از اعتراضات سراسری دی ماه ۱۳۹۶٫ در این دوره بیش تر نشریات فارسی و غیر فارسی بر مسائل کارگری ایران تمرکز کردند، اما ما نتوانسته ایم واقعیت جامعه کارگری مان را درست بازتاب دهیم. دلیل هم این است که مسائل سیاسی را نتوانسته اند از مسائل کارگری جدا کنند و این ضعف ها غالب بوده است.
این روند حتی در مورد حمایت های بین المللی هم مصداق پیدا می کند. در واقع اتحادهای بین المللی کارگران کم تر پیش می آید که با کارگران اعتصابی اعلام همبستگی کنند. مثلاً در رابطه با اعتصاب کامیونداران در ایران که در سطح بسیار وسیع و بی سابقه ای هم جریان داشت، شاهد کم تر حمایت بین المللی بودیم. علت را چه می دانید؟
البته من فکر میکنم در خصوص کامیونداران خوب برخورد کردند. کنفدراسیون حمل و نقل در کنگره اش در ماه اکتبر، عملاً قطعنامه ای در دفاع از کامیونداران و رانندگان کامیون در ایران تصویب کرد و این برگ زرینی برای ما بود اما کافی نیست. دلیلش هم این بود که مسئله کارگران راننده کامیون مطرح شد اما به خاطر سرکوب تنها از طریق دنیای مجازی باید مسائل دنبال شود و حتی امکان بررسی این وجود نداشته که آیا کلیه دستگیر شدگان آزاد شده اند؟ احکام به اصطلاح اعدام چه شد؟ آقای جعفری دولت آبادی (دادستان عمومی و انقلاب تهران) اعلام کرد که برای ۱۷ نفر از آنان اشد مجازات یا اعدام می خواهد و این برای جنبش بین المللی شوک بزرگی بود. اگر با سال ۱۳۸۳ و در پرونده معروف سقز قیاس کنید، آن موقع خیلی تلاش شد تا نشان داده شود که دادگاه های ما چگونه با کارگران برخورد می کنند. در این دوره اتفاقاً اتحادیه هایی در آن زمینه و به صورت تخصصی حضور پیدا کردند. زمانی بود که فقط کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگری در خصوص این پرونده ها فعالیت می کرد. بزرگ ترین گزارشی که در حال حاضر مشتمل بر صدها صفحه وجود دارد در رابطه با پرونده ۲۵۲۵ است که در سازمان جهانی کار مطرح شده است. حال اما این موضوع تخصصی تر شده است. در حال حاضر چندین کنفدراسیون داریم که در ایران عضو دارند. از کنفدراسیون حمل و نقل کارگران شرکت واحد تا دریانوردان عضو آن هستند. کنفدراسیون پتروشیمی است که عضو دارد و کنفدراسیون مواد غذایی نیز. کنفدراسیون ساختمان سازی هم هست که البته زیاد عضو ندارد ولی قضایا را دنبال می کنند. از سویی دیگر هم اتحادیه های برجسته ای در خصوص معلم ها فعال هستند. منظورم این است که این ها دیگر تخصصی تر شده اند و خود کنفدراسونی که در رابطه با آن شغل است، فعالیت می کند. مثلاً ما در رابطه با روزنامه نگاران می بینیم که کنفدراسیون روزنامه نگاران فعالیت می کند. یا کنفدراسیون خبرنگاران که البته اصلاح طلبان نقش اصلی را دارند و مسئول اش آقای مزروعی است.
این کنفدراسیون ها هم سعی می کنند که در کار هم دخالت نکنند. این که چطور آن نهادهای کارگری مرتبط با هر رشته، در ایران بتوانند این ها را در کنار هم بیاورند هم، معضلی است. ما می بینیم که خود این تشکل های مستقل داخل کشور هم اگر زمانی برنامه های مشترک برای اول ماه مه می گذاشتند و قطعنامه های مشترک صادر می کردند، امروز آن هم کم رنگ تر شده است. این مجموعه ای است که باید روی آن فکر کرد و دید که راه حل چیست.
ما بارها شاهد بودیم که خیلی از روزنامه های کشورهای مختلف تماس می گیرند و می گویند که ما در رابطه با فلان فرد می خواهیم گزارش بدهیم. آن موقع است که می بینیم خیلی فعالانه کار می کنند. حتی در خود اتحادیههای کارگری، به خصوص کنفدراسیون اتحادیه های انگلیس، نماینده خود را در سازمان عفو بین الملل دارند که به نوعی با بقیه اتحادیهها هم کار می کند و گزارشات سالانه خودش را دارد.
در نظر داشته باشید که ایران در بیست سال گذشته از جمله ۱۰ کشوری است که در وخیم ترین وضعیت برخورد با کارگران قرار دارد و این در گزارش های سالانه نهادهایی چون کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگران موجود است. با این همه، ما می توانستیم موارد کارگری بیش تری را خوب انتقال دهیم. ما سال ها شاهد این هستیم که افرادی علاقهمند به مسائل کارگری داشتیم اما افراد علاقه مندی که مثلاً می توانستند از انگلیسی به فارسی یا از فارسی به انگلیسی ترجمه کنند، بسیار کم هستند. در نتیجه ضعف در این خصوص به خود ما هم برمی گردد.
فرمودید که کنفدراسیون های کارگری در کار هم دخالت نمی کنند. دلیل آن چیست؟ آیا بیم سیاسی شدن مسئله را دارند؟
علت عدم دخالت آن ها این است که تخصصی تر شده اند. یعنی وقتی مثلاً در رابطه با کارگران هفت تپه صحبت می کنید، کنفدراسیون مواد غذایی می داند که در چه زاویه ای فعالیت های خودش را پیش ببرد و باید سیاستی را به کار گیرد که آن چه که کارگر از او می خواهد، انجام دهد.
کارگران ایران در چند حوزه از اتحادیه های کارگری کمک می خواهند؛ مواردی مانند آزادی کارگران دستگیر شده، بازگشت به کار ، مبارزه با مافیای اقتصادی، حق به رسمیت شناختن تشکل، حق اعتصاب، لغو تبعیض و لغو کار کودکان.
کنفدراسیون ها هم باید اعضای خودشان را سازماندهی کنند. البته برای کارگران ایران هزینه هم داده اند. مثلاً در سال ۱۳۸۶، وقتی که برای دستگیری رئیس سندیکای شرکت واحد -که آن موقع در زندان بود- چندین فراخوان داده شد، کارگران کنفدراسیون های هنگ کنگ به سفارت ایران ریختند، دستگیر هم شدند و تا سال ها به دادگاه ها رفت و آمد داشتند.
شما در لابه لای صحبت هایتان گفتید که اخیراً همکاری تشکل های کارگری حتی برای مراسمی مثل اول ماه می نیز کم رنگ شده است. فکر می کنید دلیلش چیست و چه اتفاقی درون جنبش کارگری ایران افتاده است؟
مسئله به گرایشات و خواستگاه متفاوت کارگری بر می گردد که مربوط به امروز و دیروز هم نیست. وقتی از گرایشات متفاوت حرف می زنیم، هم مربوط به داخل و خارج از کشور است و هم میان خود نیروهای داخل و خارج کشور.
جنبش کارگری داخل کشور در دهه ۸۰، بیش تر به دنبال تشکل مستقل رفت و ما دیدیم که این مسئله با سرکوب شدیدی روبه رو شد. خوب وقتی می بینند که سرکوب می شوند، مجبورند که تاکتیک را عوض کنند. ما باید ببینیم تاکتیک نهادی که از دل محیط کار بیرون می آید و اما حق کارکردن در دل این محیط را ندارد، چگونه می تواند پیش برود. ما از سال ۱۳۸۸ به این سو و تحت تاثیر شرایط آن دوره نیز تفاوت هایی کرده ایم. جنبش اجتماعی مان نیز تفاوت کرده است. شرایط نسبت به سال های ۱۳۸۳ و ۸۴ هم تفاوت کرده است. در آن زمان تشکل های کارگری نیروی خودشان را داشتند و ضربه های بسیاری هم خوردند. به عنوان نمونه در اعتصاب شرکت واحد در تاریخ ۴ بهمن ماه ۱۳۸۴، ۷۰۰ نفر بازداشت شدند و هزینه دادند. ۶۰ نفر از این افراد تا اواخر دهه ۸۰ فعال بودند. و برخی تا دهه ۹۰ هم طول کشید که بتوانند به سرکار برگردند. برخی بازنشست و برخی بازخرید شدند و در کل بهای سنگینی پرداخت کردند، بازسازی و سازماندهی این نیرو بسیار وقت می برد و بهای سنگینی پرداخت می شود.
نکته این جاست که جامعه ما در شرایط بحرانی است، اما در شرایط انقلابی نیست و افرادی این را در نظر می گیرند. اما متاسفانه نیروهای خارج کشوری که می خواهند به جنبش کارگری ما کمک کنند، شرایط را انقلابی فرض می کنند. شرایط انقلابی نیروهای خودش را می طلبد. این جنبش کارگری این مسئله را باید در خودش حل کند که ما در چه شرایطی در حال پیشروی هستیم. تاکتیک را باید بر مبنای آن پیش ببرد. اما این تاکتیک تاکنون نتوانسته بین داخل و خارج از کشور یک تطبیقی را به وجود آورد. چون مایی که در خارج از کشور شرایط مشخصی داریم، مجبوریم بر اساس سابقه و سیر فعالیت های خودمان حرکت کنیم و وقتی می بینیم که خواسته و علایق و آرزوهای ما با واقعیت مطابقت ندارد، برعکس عمل می کنیم.
در داخل کشور هم این تفاوت نظری به وجود آمده که آیا شرایطی که در آن هستیم شرایط تغییر بنیادین است و یا شرایطی است که ما باید برای یک سری دستاوردهایمان مبارزه کنیم و یا مهم تر این که، مبارزه ما در جهت تغییر بنیادی در حرکت است؟ مثلاً آن هایی که بیرون از ایران هستند می گویند که این دستاوردهای دفاعی است، برای حقوق عقب افتاده است و دستاورد پیشرفت کارگری نیست. در صورتی که در نظر نمی گیرند تاکتیک مورد استفاده حکومت این است که می خواهد نیروها را به مبارزه فرسایشی و شرایط دفاعی بفرستد و نه حمله. آن چه ما در خارج می بینیم انعکاسی از شرایط خارج است و از آن جدا نیست. این تشکل ها هم در داخل می دانند که از چه زاویه ای می توانند کارشان را به پیش ببرند. از سویی دیگر ما با حکومتی طرف هستیم که به کارگری که اعتراض می کند، اتهام تشویش اذهان عمومی و ارتباط با بیگانگان می زند و هزینه مبارزه را بسیار بالا برده است.
آیا کارگران ایران ابزاری در سطح بین المللی دارند که بتوانند از آن استفاده کنند؟
به نظر من، ما سال هاست که ابزارهای قوی در اختیار داریم اما در رابطه با نحوه استفاده از آن ها به کمک بیش تری نیاز داریم. قرار گرفتن در کنار جنبش های اجتماعی دیگر کشورها و استفاده از قوانین بین المللی موضوعات مهمی هستند. مثلاً بزرگ ترین پرونده تاریخ کارگری، که همان پرونده ۲۵۲۵ است، از مرداد ۱۳۸۴ تا الان وجود دارد. ما این امکانات را داریم اما استفاده کمی از آن کرده ایم و طبیعتاً این کافی نیست. باید این ابزارها را بیش تر کنیم و به آن چه داریم قناعت نکنیم. مثلاً ما چرا نتوانستیم انجمن وکلای جهانی را با خودمان همراه کنیم؟ ما نباید فقط فکر کنیم که سازمان جهانی کار یا کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری یا کنفدراسیون های وابسته به آن تنها ابزار کمک هستند. یعنی ما باید ضعف های خودمان را جبران کنیم.
با تاکید می گویم که هیچ دولتی نمی تواند به کارگران ایران کمک کند. ولی نهادهای اجتماعی بین المللی زیادی وجود دارند که ما می توانیم از آن ها کمک بخواهیم و با آن ها همکاری و مراوده داشته باشیم. مثلاً می بینیم که بزرگ ترین حامی جنبش کارگری ایران جنبش کارگری فلسطین است. یعنی هر کجا قطعنامه ای را می خواهند جلو ببرند، اول باید به فلسطینی ها بگویند. دلیل هم این است که وقتی به فلسطینی ها می گوییم کشورهای عرب را همراه کرده ایم. به هر حال این ها هم برای خودشان یک سری مسائل درونی دارند. وقتی می خواهیم قطعنامه ای برای کامیونداران تصویب کنیم، اتحادیه های کره جزو اولین حامیان هستند و بیش تر به کارگران ما نزدیک هستند. یا در اروپا ایرلندی ها به دلیل شرایط مشابه بیش ترین کمک را می کنند. اتحادیه های کلمبیا هم به همین صورت کمک می کنند. آن چه من به عنوان یک فعال کارگری می فهمم و می خوانم، همراهی جنبش کارگری در سطح بین المللی و بالاخص در کشورهایی است که شرایط مشابه خودمان را داشته اند. ما باید این ارتباط ها را بیش تر کنیم و برویم و ببینیم که جنبش های اجتماعی آن کشورها چطور می توانند به ما کمک کنند. مثلاً باید ببینیم اتحادیه های معلمان مکزیک که بزرگ ترین ضربه ها را خورده اند، چگونه می توانند به اتحادیه های معلمان ما کمک کنند.
شما معتقد هستید که در ایران جنبش سیاسی بر جنبش کارگری تاثیر دارد و نه بالعکس. فکر می کنید دلیل آن چیست؟
ساختار تاریخی کشور ما به این صورت است. در دهه ۱۳۲۰، اتحادیه های کارگری ما را حزب توده ساخت. در دهه ۵۰ هم احزاب سیاسی در فعالیت کارگری ما نقش اساسی بازی می کردند. اما این که چرا ما نتوانسته ایم این دو را از هم تفکیک کنیم، به مسائل سیاسی و اجتماعی بر می گردد. ولی سعی جنبش کارگری در دوره اخیر بیش تر بر این بوده که با استقلال طبقاتی کار کند. در پانزده سال اخیر حرف از تشکل کارگری مستقل از حزب و دولت مطرح می شود چون به این نتیجه رسیده اند که وقتی که یک حزب سیاسی تشکیلات کارگری را تشکیل بدهد، این تشکیلات وابسته به آن حزب سیاسی می شود. در صورتی که باید برعکس باشد و حزب سیاسی وابسته به تشکیلات کارگری باشد. شما به کشورهای پیشرفته مثل کانادا که نگاه کنید می بینید که مثلاً در سال ۱۹۵۶ همین کنگره ای که من در آن فعال هستم، اصلاً خودش بنیانگذار حزب سوسیالیست کانادا بوده است. ولی تا همین امروز هم حتی در یک کنگره حزب سوسیال دموکرات شرکت نکرده ام. به من هم هیچ گونه فشاری نمی آورند که این نهاد چون آن حزب را ساخته، من باید عضو آن شوم. من می روم و مبارزات کارگری خودم را می کنم و آن ها هم کار خودشان را می کنند. چون این دو از هم جداست. تا زمانی که بحث بر سر خرید و فروش نیروی کار است، شما باید مبارزه صنفی تان را کنید. تا موقعی که این مسئله از بین نرفته، این مبارزه هم وجود دارد. پس ما نباید فکر کنیم که این حزب چون به اصطلاح می تواند حزب سوسیالیستی باشد، ما می توانیم قبولش داشته باشیم. تاریخ هم همین را نشان می دهد. مثلاً مگر حزب کارگر انگلیس سیاست اش در برخورد با کارگرانش درست بوده است؟ یعنی لزوماً احزاب کارگری همیشه در دفاع از کارگران نبودند.
تفاوت ما از این زاویه است. هنوز جامعه مدنی ما شکل نگرفته است. ممکن است از ایران تصور کشوری بر مبنای سرمایه داری داشته باشیم، اما ما دچار ساختار استبداد سیاسی هستیم و این استبداد سیاسی تاثیرات خودش را گذاشته و این تاثیرات در مبارزات کارگری قابل رویت است. اما امروز در جنبش کارگری تشکل مستقل از حزب و دولت مطرح می شود و دلیلش هم این است که پای وابستگی به حزب یا مسائلی مانند این ها نروند. طبقه کارگر ایران خواهان مالکیت عمومی است و نفی خصوصی سازی را تبلیغ می کنند. ما به نوعی در برزخ این روند قرار داریم و باید پرسید که چرا نتوانسته ایم این دو را -یعنی مسائل کارگری را از مسائل سیاسی- از هم جدا کنیم. این ضعف جنبش کارگری ما است و اتفاقاً تاثیر غیر مستقیم خود را هم گذاشته است. در جلسه کارگران برمه و در حضور ۳۸ تشکیلات که پشت میز نشسته اند، می بینیم که حتی یکی برخلاف دیگری حرفی نمی زند. اما اگر ۱۰ نفر از نهادهای ایرانی را دعوت کنید که بنشینند و بحث کنند، مطمئن باشید که از آن ۱۵ نظر متفاوت در می آید، به شایعه بیش تر اهمیت می دهند تا سند و گاه پشت سر هم حرف می زنند و تعدادی هم می گویند که این اتفاق تحت تاثیر افراد است و افراد را برجسته می کنند. در حالی که تاثیر کسی نیست؛ مسئله تاثیر منطق یک فرهنگ سیاسی است.
در کشورهای پیشرفته در مسائل کارگری به اصطلاح کلاه گرایش سیاسی شان را در می آورند و به تشکل کارگری می گوید که من از چه زاویه ای می توانم کار و کمک کنم. اما در ایران این طور نیست.
آیا دولت ایران در هیچ یک از نهادهای بین المللی مربوط به مسائل کارگری عضویت دارد؟ اگر عضویت دارد، چه مسئولیت هایی متوجه اش می شود؟
حکومت ایران عضویت دارد. ما دو کنفدراسیون جهانی داریم. یکی کنفدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری (ITUC) و دیگری فدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری (WFTU) که معروف است به احزاب برادر و بلوک شرق سابق. در این کنفدراسیون دوم، نماینده ایران، علیرضا محجوب، به عنوان معاون و نایب رئیس است. یکی از مشکلات اساسی ما هم همین است که کنفدراسیونی که از جایگاه چپ می آید و باید بیش تر به مسائل کارگران ایران حساس باشد، اما به خاطر این که ایران از لحاظ مناسبات بین المللی در جریانات “ضد امپریالیسم” قرار می گیرد، این گونه عمل کرده است. خانه کارگر کمک مالی به نهاد می کند، آن کنفدراسیون هم بیش تر از ایران طرفداری می کند.
آقای کوهستانی، چرا اعتراضات اخیر کارگری در ایران، اعم از اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه، تقریباً بدون تحقق هیچ کدام از خواسته های کارگران پایان می یابد؟
ببینید، ما یک ساختار پیچیده اقتصادی داریم. در سه سال گذشته آن بخش خصوصی که در هفت تپه مسئولیت گرفته، در حال کار است. زمین های هفت تپه زمین هایی است بایر با آبیاری بسیار خوب و چشم طمع خیلی ها به این زمین ها دوخته شده است. دو سال پیش هم کلنگی زدند که این زمین ها گاز و نفت دارد و می شود در آن پالایشگاه احداث کرد. به نظر من همین مسئله در راستای پروسه از بین بردن هفت تپه بود. خیلی ها بدشان نمی آید که نشان دهند که این بخش از اقتصاد ایران ضعیف است و نمی تواند سوددهی داشته باشد تا آن را از بین ببرند. هفت تپه نهادی است که در سال ۸۵ و ۸۶ بیش ترین سود اقتصادی را دارد و یک دفعه در سال ۸۶ شروع به افول می کند. بعد در دهه ۹۰ آن را به بخش خصوصی دادند و بعد از آن هم مسئله استفاده از گاز را مطرح کردند. به نظر من نهادهایی پشت این قضیه هستند که می خواهند آن را نابود کنند و من می گویم که این نهاد، سپاه پاسداران است.
سپاه یک نهاد اقتصادی است که حاضر نیست هیچ چیز در کشور کار کند. هر جای کشور را نگاه کنید سپاه در آن نقش دارد. در کشور اسکله دارند، فرودگاه دارند و از هر جا بخواهند جنس وارد می کنند. نه مالیات می دهند و نه به کسی گزارش می دهند و جوابگو نیستند. آن ها نه تنها هفت تپه که فولاد اهواز را هم می خواهند از بین ببرند. این در حالی است که فولاد اهواز تا چند سال پیش تولیدی با سود دهی ۳۰ درصدی داشت. علت این رویکرد سپاه هم این است که چون یک نهاد اقتصادی دلال است، برایش مهم نیست که چه چیز نابود می شود. می گوید می رویم و وارد می کنیم. یعنی همان اقتصاد دلالی که ۴۰ سال است در کشور در حال کار است.
حتی ما شاهد این هستیم که طی سال های اخیر بیش تر دستگیری ها از طرف اطلاعات سپاه صورت می گیرد. اطلاعات سپاه دستگیر می کند چون می داند چطور این ها را نابود کند؛ یکی را با رشوه، یکی را با سرکوب و دیگری را با روش های دیگر نابود می کنند تا کسی این حرف ها را نزند.
اما در مورد هفت تپه و فولاد اهواز، نظر من این نیست که کارگران بدون هیچ دستاوردی به سرکار برگشته اند. به نظر من کارگرها در حال تجدید قوا و سازماندهی هستند تا مبارزاتشان را ادامه بدهد. ببینید یک فصل نی هست که اگر شما در فصل نی را نبرید، نی از بین می رود. وقتی کارگران هفت تپه دیدند که نی ها دارد از بین می رود، با توجه به این که کارگر به کارش علاقه دارد و زمینی که بر رویش کار می کند برایش قبله است و به آن متعهد است، این کارگر مجبور است که نگذارد این نی ها از بین برود. آن هایی که دوست داشتند این نی ها از بین بروند، ماجرا را کش دادند. یک سویش نشریه کرخه بود و یک سویش نشریات سپاه. نهادهای حکومتی به دنبال ادامه اعتصاب بودند و کاری هم نمی کردند. چون می خواستند این مجموعه را نابود کنند. آن کارگری که بر سر کار برگشت به دنبال این بود که به سیستم اقتصادی مد نظر سپاه برنگردد.
راهکار شما برای کارگرانی که در آینده در ایران جهت دست یابی به حقوق صنفی خودشان دست به اعتراض و اعتصاب خواهند زد، چیست؟ فکر می کنید ناظر به ظرفیت های وجود چه می توانند بکنند؟
من در جایگاهی نیستم که به کارگران ایران پیشنهاد دهم. ما در ایران ۶ تا ۷ هزار اعتراض کارگری داریم. این اعتراضات بسیار خلاق هستند، شعارهایشان را خودشان انتخاب می کنند، و هم چنین هم می دانند که مبارزات را چگونه پیش ببرند. اگر فرض کنیم که هر کدام از این ۶ تا ۷ هزار اعتراض را ۵ نفر سازماندهی می کنند، ما الان حدود ۴۰ هزار سازمان دهنده جدی اعتراضات کارگری در کشور داریم. ما باید ببینیم که چطور می توانیم به آن ها کمک کنیم و آن ها از چه زاویه ای از ما کمک می خواهند. به نظر من، ما جنبش کارگری خوبی داریم که کسی هم نمی خواهد آن را مطرح کند. فکر می کنم که این جنبش کارگری اگر رشد کند و بتواند بر روی پای خودش بایستد، می تواند تغییرات عظیمی را در منطقه به وجود بیاورد. به همین دلیل معتقدم که برای نیروی کار ما چاره دیگری وجود ندارد. شاید حکومت بتواند آن را سرکوب کند، عقب بزند و سرانشان را دستگیر کند، اما نمی تواند روح عمومی جامعه را خفه کند. روح عمومی جامعه ما مسیر خودش را می رود. افت و خیز و بالا و پایین دارد، اما راه خودش را می رود. بنا به تجربه شخصی خودم و صحبت هایی که کرده ام، همه می گویند که ما در ایران خیلی جلو هستیم؛ بالاخص با توجه به سرکوبی که در ایران می شود. در کم تر جایی از دنیا می بینید که دختر زندانی را پشت دیوار بازجویی بیاورند تا با صدای گریه دختر، پدر تحت فشار قرار بگیرد. شما ببینید که با این حجم فشار این مبارزه هم چنان ادامه دارد و سر نشستن هم ندارد.
با سپاس از وقتی که در اختیار خط صلح گذاشتید.