چرا میگوییم که اعتیاد خانمان سوزترین بالایی است که به واسطه تغییرات سبک زندگی بر سر آدمی آوار شود؟ چرا بر سر شیوع اعتیاد در میان کارگران در نزد افکار عمومی تا این اندازه حساسیت وجود دارد؟ سرپرست وزارت کار با دست گذاشتن روی عمدهترین نقطه ضعف برنامههای توسعهای تاکید میکند که در تدوین این برنامهها هیچگاه از جامعهشناسان و کسانی که متخصص جامعهشناسی و علوم اجتماعی هستند، استفاده نشده و همین مسئله به «ایجاد شکاف در جامعه» و «افزایش روزافزون آسیبهای اجتماعی» دامن زده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، اعتیاد هم درد است و هم درمان. درمانی برای آنها که تن خسته از کار خود را به امید فراموشی درد بی درمان به مخدرهای سنتی و صنعتی میسپارند. تنِ خستگان این روایت کهنه و قریب، کارگران هستند؛ یعنی همانها که با زمانه سرمایهداری صنعتی غریبه هستند و هر چه در آن میگردند نشانی از خود نمیجویند؛ هرچند این آنها هستند که چرخ توسعه صنعتی را میگردانند تا زنگار نبدد اما گویی خود زنگار بستهاند.
فی الواقع از منظر حامیان، شتاب گذار از نظم کهنه و عجله بیش از حد آن برای زایمان عصر جدید یا همان نوشوندگی قربانیانی هم به همراه دارد. آنها در توجیه این عقیده به زعم خود وحیانی میگویند: «عدهای هم زیر چرخ دندههای توسعه له میشوند!»
و بعد عذری بدتر از گناه میآورند: «باید تلاش کنیم تا عده کمتری زیر چرخ دندهها له شوند» اما این پیامبران عصر جدید هیچ گاه به این پرسش پاسخ نمیدهند که تا به حال دقیقا چند نفر و در چه کشورهایی به خاطر تکانههای جهانی شدن توسط چرخ دندههای توسعه له شدهاند و چه تعداد دیگر قرار است به «له شدگان» یا با تعبیر «فرانتس فانون» دوزخیان روی زمین اضافه شوند؟
با این همه میتوان از دامنه حرکت هماهنگ آونگهای سنگین توسعه کاست و زاویه گردشش را کمی محدود کرد؛ در غیر این صورت از کلید واژه توسعه تنها میتوان به عنوان بزرگترین عامل یاد کرد؛ آنهم چه عاملی، عامل اقسام آسیبهای اجتماعی، نابودی خانوادهها، هرج و مرج و از همه مهمتر برافکندن بنیانهای حیات اجتماعی یک ملت.
اما چرا میگوییم و میگویند که اعتیاد خانمان سوزترین بالایی است که به واسطه تغییرات سبک زندگی بر سر آدمی آوار شود؟ چرا بر سر شیوع اعتیاد در میان کارگران در نزد افکار عمومی تا این اندازه حساسیت وجود دارد؛ آنچنان که «انوشیروان محسنی بندپی» سرپرست وزارت کار و کسی که تا پیش از دریافت حکم سرپرستی این وزارتخانه، به واسطه در اختیار داشتن ریاست سازمان بهزیستی به آمارهای قابل اعتماد هرچند غیرقابل انتشار دسترسی داشت، در اردیبهشت ماه سال جاری میگوید: ۲۸ درصد جامعه کارگری درگیر مصرف یکی از انواع مخدرها هستند.
البته بندپی کمتر به ریشهها که همان اثرات منفی اقتصادی و اجتماعی جهانی شدن و توسعه بیمحابا است، اشارهای میکند؛ چراکه رسالت سازمان بهزیستی صرفا درمان و بازتوانی معتادین و سایر خدمات اجتماعی است و کلاننگری و داشتن نگاه انتقادی به تحولات و بیماریهایِ جهان معاصر جز این رسالتها نیست؛ با این حال تفاوتی در اصل قضیه نمیکند.
بندپی البته بعدا ریشهایتر به این مسئله غامض پرداخت. او ۱۵ شهریور ماه سال جاری در جلسه «شورای اجتماعی» استان خوزستان گفت: «طبق تحقیقی که در شهر عسلویه انجام شده است، ۲۳ درصد جامعه کارگران دچار معضل اعتیاد هستند و این موضوع نشان از آن دارد که بحثهای پیوستهای فرهنگی، اجتماعی و زیستمحیطی را در پروژههای بزرگ توسعه زیربنایی کنار گذاشتهایم.»
سرپرست وزارت کار با دست گذاشتن روی عمدهترین نقطه ضعف برنامههای توسعهای، تاکید میکند که در تدوین این برنامهها هیچگاه از جامعهشناسان و کسانی که متخصص جامعهشناسی و علوم اجتماعی هستند، استفاده نشده است و به زعم وی؛ همین مسئله به «ایجاد شکاف در جامعه» و «افزایش روزافزون آسیبهای اجتماعی» دامن زده است.
اگر تا این اندازه میان نگاه جامعهشناسانه به مسائل توسعهای و کنترل گسترش آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، اختلالات روانی و… برای کارگران و سایر اقشار کم درآمد رابطه وجود دارد، باید پرسید چرا از سال ۱۳۶۸ یعنی زمان آغاز اولین برنامه توسعه تا سال ۱۳۹۴ یعنی پایان پنجمین برنامه توسعه کشور (۲۶ سال) برنامهای جامع برای توسعه رفاه کارگران و به صورت کلی دهکهای پایین درآمدی تعریف نشده است؟
اعتیاد مشکل آنهاست نه ما!
این بیتدبیری یاس جمعی را به دنبال داشته که این خود به ناامیدی، بیسرانجامی و گنگی دامن میزند و دهکهای پایین درآمدی را به سمت اعتیاد سوق میدهد؛ حال چگونه است که عدهای میگویند: اعتیاد مشکل آنهاست نه ما! برنامههای توسعه کشور در تمام این سالها تجسم بیعدالتی بودهاند؛ چراکه برنامهنویسان صرفا و صرفا توسعه عمرانی کشور (ساخت سد، جاده، پل و… )، رشد اقتصادی و… را دنبال میکردند.
البته در مقاطعی از این ۲۶ سال خصوصا در دوران جنگ برنامهنویسان «تامین عدالت اجتماعی اسلامی» و «تامین حداقل نیازهای اساسی آحاد مردم» را مورد توجه قرار دادند اما چون کشور درگیر جنگ و تحت فشار تحریم، بود نتوانست به گونهای موثرمنابع را به فقر زدایی و توسعه مبتنی بر عدالت اختصاص دهد.
به هر روی آثار سکتههای متعدد -گاهی خفیف، گاهی سنگین- که از گذشته برنامهنویسان بر پیکره سیستم رفاهی کشور وارد کردهاند، همین حالا هم به خوبی عیان است؛ لذا در برنامه ششم توسعه هم کمتر میتوان ردی از توزیع عدالت و ساماندهی جمعی تا پایان برنامه ششم توسعه (سال ۱۴۰۰) یافت.
حالا هرآنچه حاکم هست نابسامانی و بی سرانجامیست؛ که این به نوبه خود به اضمحلال سرمایه اجتماعی و سست شدن رابطه دولت و ملت میانجامد. باید گفت که تبعات این بیقراری و بلاتکلیفی، تنها و تنها افزایش آسیبهایِ اجتماعی نیست که نصیب کارگران و به صورت کلی دهکهای پایین درآمدی میشود.
کارگران به زیر خط فقر هل داده شدهاند
«علی خدایی» عضو هیات مدیره کانون عالی شورهای اسلامی کار کشور پایین آمدن سطح درآمدها و بیبرنامهگری دولت برای جبران آن را اصلیترین علت پناه بردن کارگران به اعتیاد میداند. او در شرح نظر خود به ایلنا میگوید: اولا باید به این پرسش پاسخ دهیم که با توجه به سطح درآمدی، کارگران در کدام طبقه اجتماعی قرار میگیرند؟ وقتی این موضوع را بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که متاسفانه طی اتفاقاتی که در سالیان متعدد برای جامعه کارگری از سال ۷۱ به بعد اتفاق افتاده است، عملا کارگران را به سمت زیر خط فقر هل داده شدهاند و حالا جزء هفت دهک یا هشت دهک پایینی جامعه هستند.
وی به افزایش آمار آسیبهای اجتماعی طعنه میزند: وقتی آمار زیبنده آسیبهای اجتماعی را بررسی میکنیم، درمییابیم که اکثرا آسیبهای اجتماعی برسر کارگران و خانوادههای آنان آوار شدهاند، این به چه معناست؟ چه رابطهای میان کاهش سطح درآمدی و تن دادن سرپرست خانواده به آسیبهای اجتماعی وجود دارد؟ البته بررسیهای نمایندگان کارگران از میزان شیوع اعتیاد در میان کارگران موید آمارهای ارائه شده از سوی آقای بندپی است اما من میگویم که همین ۲۸ درصد هم بالاست و نمیبایست صرفا با استناد به آمار از خیر ریشههای پیدایش آن گذشت.
این فعال کارگری به یک مورد از مشاهدات خود در این مورد اشاره میکند: مشاهدات من هم موید رشد اعتیاد در محیطهای کار است. برای نمونه زمانی که برای سرکشی به یکی از معادن دور از شهر رفته بودم به چشم خود دیدم که کارگران به سبب دوری از خانواده و مسائل دیگر چگونه به مواد مخدر پناه بردهاند؛ قسم اعظم آنها اعتیاد داشتند. اگر یکبار در راهروهای خوابگاه کارگران قدم میزدیم احساس نشئگی (سرخوشی) به انسان دست میداد. در کل میخواهم بگویم که رشد اعتیاد در میان کارگران این معدن فجیع و تکان دهنده است.
رئیس کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران البته تاکید دارد که طبق بررسیهای صورت گرفته اعتیاد در این معدن و سایر کارگاهها ریشههای روانی دارد: اینکه شما از لحاظ مالی تامین نباشید و دائم دغدغه گران شدن نرخ ارز و تعطیلی محل کار خود را داشته باشید، به مرور در هاله ناامنی روانی قرار میگیرید و امیدتان را به آینده از دست میدهید و چون تفریحی هم ندارید به دنبال جایگزینی برای فراموشی تنشهای خود میگردید.
خدایی میافزاید: میخواهم بگویم که اینها همه به سیاست گذاریهای غلط بازمیگردد؛ مثلا در مناطق آزاد و ویژه اقتصادی که آمدهاند با قانون اشتغال مخصوص مرخصیهای سالیانه کارگران را کاهش دادهاند. پرسش این است که با چه منطقی دست به این کار زدهاید؟ مگر نمی دانید کارگری که دور از خانواده کار میکند با چه آسیبهایی مواجه میشود؟ سیاستگذاران باید پیش از نوشتن قوانین تاثیرات آن را بر گروههای هدف مو به مو درنظر بگیرند؛ نه اینکه بیایند و با آزمون و خطا کسب تجربه کنند اما به جای توجه به اینها میآیند و مثلا از مرخصی کارگری که در عسلویه کار میکند، میکاهند.
این عضو کارگری شورای عالی کار در این بخش از صحبتهای خود، چنین نتیجه گیری میکند: تاکید دارم که سیاست گذاریهای کلان ایران در حوزه روابط کار به گونهای هستند که عملا جمعیت کارگری کشور را به سمت فقر پرتاب میکنند و متعاقب آن اقسام آسیبهای اجتماعی را دامن میزنند؛ بعد هم میگویند: ما از اهل تدبیریم؛ چراکه مدیریت خواندهایم!
جدایی علوم اجتماعی از اقتصاد
خدایی البته تاکید دارد که جدایی علوم اجتماعی از علم اقتصاد یکی از اصلیترین عوامل کالایی شدگی تولید و پا نگرفتن نگاه انسانی به نیروی کار (اصلیترین عامل تولید) است. او میگوید: به یاد دارم که در دانشگاه دانشجویی که میخواست اقتصاد بخواند ابتدا باید وارد دانشگاه علوم اجتماعی میشد و واحدهای درسی مربوطه را که پایههای علوم انسانی هستند، میگذارند و بعد میتوانست مطالعات دروس اقتصادی (اقتصاد کلان و اقتصاد خرد) را آغاز کند. اینگونه بنیان علمی دانشجویان در حوزه اقتصاد با نگاه به جامعه شکل میگیرد.
وی میافزاید: به هر روی جدایی نظام اقتصادی از اجتماع عملا آن را از علم تبدیل به مهندسی اقتصاد کرده است. البته این موضوع را مدیون «مکتب نیاوران» هستیم. حالا عملا ارتباط اقتصاد و اجتماع در سیاستگذاریها قطع شده است. نتیجه آن هم این شده است که وقتی شما راجع به افزایش دستمزد کارگر متناسب با هزینههای سبد معیشت و تورم بحث میکنید با شما مخالفت میکنند و میگویند (ایکس) مقدار افزایش دستمزد (ام) مقدار تورم (ان) مقدار افزایش هزینه برای محصول نهایی ایجاد میکند و چه و چه.
خدایی تاکید دارد: در کل آنها با دست انداختن به انواع ترفندهایِ مباحثه جمعی تلاش میکنند شما را متقاعد میکنند که این افزایش ۲ درصدی در مزد چه آسیب بزرگی به صنعت و اشتغال کشور میزند! آنها خوب این موارد را میدانند ولی کوچکترین بررسی روی آسیبهای اجتماعی که از ناحیه افزایش ناچیز حداقل مزد ایجاد میشوند، نمیکنند.
این عضو هیات مدیره کانون عالی شورهای اسلامی کار کشور اعتقاد دارد که شرایط کشور به گونهای شده است که عملا قواعد خشک اقتصادی موتور پیش برنده جامعه شدهاند: حالا جوامعی که در آن دولتهای رفاه مستقر بودند یا هستند را در نظر بگیرید. در این کشورها جامعه موتور پیش برنده اقتصاد است. در هر صورت اقتصاد به دنبال مکیدن سود بیشتر است اما اجتماع تنها هزینهبر است؛ یعنی اگر جامعه پویایی را میخواهید باید برای تعالی آن هزینه کنید. متاسفانه سیاستگذاران ما و سیاستمداران ما در تصمیمگیریهای خود به جامعهشناسی مرکزیت نمیدهند. میخواهم بگویم که برای آنها هرچه هست اقتصاد است، اقتصاد است؛ اقتصاد!
خدایی در پاسخ به این پرسش که فعالان کارگری در طول این مدت (از پس از جنگ) تا چه اندازه در ایستادن مقابل دولتها جدی بودهاند و به آنها در مورد عواقب «مهندسی اقتصاد» هشدار دادهاند، گفت: من به شخصه از دهه هفتاد میدیدم که شرایط آرام آرام بدتر میشود؛ چراکه به لطف حضور در واحدهای تولیدی درماندگی کارگران را میدیدم. آنها نمیتوانستند هزینههای تحصیل فرزندانشان را فراهم کنند یا آنها در طول سال به سفر ببرند. حالا با یک جامعه کارگری مواجه هستید که امنیت شغلی آن به اندازه یک روز است و این کارگر نمیتواند برای فردای خود آیندهای متصور باشد. در خصوص پرسش شما باید بگویم که ما این هشدار را داده بودیم؛ چراکه بررسیهای علمی انجام داده بودیم.
وی در شرح نتایج یکی از پژوهشهایی که پرسش نامههای آن در میان کارگران کارخانهجات غرب تهران توزیع شده بود، گفت: مطابق این پژوهش که سال ۸۷ انجام شده بود، متوجه شدیم کارگران هزینههای آموزش و تفریح را از سبد حذف کردهاند یا مثلا سرپرست خانوار تنها قادر است که برای کشیدن دندان خود هزینه کند و برای پر کردن دندان یا عصبکشی هزینهای نمیکنند.
به همین ترتیب اگر در دهه هفتاد سالی ۳ مسافرت داخلی میرفتند حالا به زحمت یک سفر داخلی میروند. خب ما آن زمان پیشبینی میکردیم که کاستن از هزینهها و حذف آموزش و تفریح از سبد مصرفی، سیلی از آسیبهای اجتماعی به راه میاندازد.
مواد مخدر به جای سرگرمی
این فعال کارگری میافزاید: در نهایت سرپرست این خانواده برای اینکه سرگرمی برای خود بیابد به مواد مخدر پناه میبرد. در کل این نتیجه پناه بردن به اداره جامعه براساس مهندسی اقتصاد و قواعد نظام بازار است که همواره میگوید: دست خود تنظیمگر! میگوید: دولت تاجر خوبی نیست و چه و چه.
این عضو کارگری شورای عالی کار از عدم حضور جامعهشناسان در تصمیمگیریها انتقاد میکند: اقتصاددانها همه جا هستند؛ در بدنه دولت و وزارتخانهها اما آیا شنیدهاید که از جامعه شناسان هم به همین اندازه بهره گرفته شود؟ جامعه شناسان همیشه مهجور بودهاند. دیگر عملا به لطف مکتب ویرانگر نیاوران جامعه به صورت کامل توسط اعداد و همین قواعد که شرح دادم اداره میشود. در کل میخواهم بگویم که به لطف تثبیت مکتب اقتصادی یکجانبهنگر نیاوران در ساختِ قدرت، مسئولان (وزرا، نمایندگان و… ) در همایشها به منظور توصیف افزایش شتاب آسیبهای اجتماعی، تنها آمار ارائه میکنند اما هیچ راهکاری ارائه نمیکنند؛ چراکه در میان آنها جامعهشناسان حضور ندارند.
عواملی که این فعال کارگر در زمینه بحران آفرینی به آنها اشاره میکند، دیری است که ریشههای اقتصاد ایران را همانند خوره دربر گرفتهاند و ساقه و برگهای آن را که همان نیروهای کار هستند خشک، زرد و بیروح کردهاند؛ تا آنجا که دیگر نمیتوان نشانی از طراوت، تازگی و سبزی در آنها جست.
سرگرمی غیر از تلویزیونی وجود ندارد
این در شرایطی است که اقتصادهای توسعه یافته شمال اروپا، اقیانوسیه، جنوب شرق آسیا و شرق آسیا به همان میزان که رشد اقتصادی ایجاد کردهاند، رشد درآمدی هم ایجاد کردهاند تا از خزیدن کارگران خود به سمت آسیبهای اجتماعی پیشگیری کنند. در هر صورت سیاستگذاران آنها علوم اجتماعی را به اندازه اقتصاد ارج مینهند.
بعضی از ایرانیان که در این کشورها سالها زندگی کردهاند، پا را از این فراتر میگذارند و میگویند: «اگر اسلامی واقعی را میخواهید، باید به این کشورها بیاید». البته هیچ کدام از این کشورها اسلامی نیستند و مسلمانان آنها در بدنه دولت و سیاستگذاریها حضور ندارند؛ با این حال نظام اقتصادی این کشورها با دقتی هرچه تمام به توزیع برابر امکانات (تغذیه، آموزش و تفریحات) میان دهکهای مختلف درآمدی میپردازد.
در این کشورها کارگران میتوانند مانند سایر طبقات جامعه به تئاتر یا سالنهای کنسرت بروند تا در پایان یک روز کاری سخت، خانهنشین نشوند یا مثلا اگر قدرت خرید ویلاهای گران قیمت ساحلی را ندارند میتوانند آنها را برای آخر هفتهها کرایه کنند. در ایران اما کارگران هرچه میدوند و هرچه میجویند نشانی از سرگرمیهای غیر از تلویزیونی نمییابند. در چنین شرایطی، اعتیاد نمیتواند تنها در خانه بماند و به محیطهای کار هم گسترش مییابد تا آنجا که شمار مواردی که از برخورد با افراد معتاد گزارش میشود، افزایش یافته است.
برخوردهای حراستی چارهساز نیست
«رضا ملکی» روانشناس صنعتی در این مورد که کشورهای دیگر تاکنون برای مبارزه با اعتیاد در محیطهای کار چه کردهاند، میگوید: یکی از کارهایی که ما انجام میدهیم محیط کار بدون مواد است. البته این یک برنامه جهانی است که با مصرف الکل و مواد مخدر در حین کار مقابله میکند و آن را کاهش دهد. واقعیت هم این است که افراد پیش از اینکه در جایی استخدام شوند یا به اصطلاح وارد سازمان شوند از سیستمهای آموزش همگانی، آموزش عالی، مهارت آموزی و تربیت توسط نهاد خانواده عبور کردهاند و حالا در محیط سازمان میتوانند تحت آسیبهای مختلف قرار بگیرند. واقعیت هم این است که ما نمیتوانیم نیروی کار آنگونه که دلمان میخواهد، سفارش دهیم تا برایمان بسازند. سازمان محصول اجتماع را میگیرد و تبدیل به نیروی کار میکند. حالا این نیروی کار میتواند مشکل اعتیاد داشته باشد.
وی در مورد علل گرایش به اعتیاد میگوید: اختلالات خلقی و اضظرابی که شیوع بالایی در جوامع دارند از اصلیترین علل گرایش افراد به اعتیاد هستند. البته در خارج از کشور بیشتر اختلالات خلقی و در ایران بیشتر اختلالات اضطرابی شیوع دارند. به هر روی این دو عمدهترین مشکلات روانی در جامعه هستند و افراد با هدف دگرگون کردن خلق و کاهش اضطراب به سراغ اعتیاد میروند؛ البته این دو تنها یکی از عوامل اعتیاد است. لازم است که اضافه کنم بیشترین الگوی مصرف در ایران مخدرها هستند؛ چه صنعتی و چه سنتی.
ملکی برخوردهای صورت گرفته با کارگران و به صورت کلی نیروهای کار را از نوع حراستی و دستوری دانست و افزود: برخورد قانونی تاکنون جواب نداده است؛ اینکه به صورت رندوم از کارکنان آزمایش اعتیاد بگیریم جواب ما را نمیدهد؛ چراکه آنها که اعتیاد دارند همیشه یک گام جلوتر از قانون هستند و راههای در رفتن و استنکاف را میدانند.
تنها راهی که میماند استفاده از مشارکت خود کارگران است. در حال حاضر کارگری که اعتیاد دارد به گونهای برخورد میکند که کسی متوجه آن نشود و اگر ببیند کسی پا پیش گذاشته تا او را راهنمایی کند با خود میگوید احتمالا او خبرچین است. نتیجه هم این میشود که کارکنان در نظارت جمعی بر حذف اعتیاد مشارکت نمیکنند. کاری که باید انجام شود این است که بین کارکنان اعتمادسازی شود و به آنها آموزش داده شود.
این روانشناس صنعتی در پاسخ به این پرسش که تاکنون برای پیادهسازی برنامه جهانی «محیط کار بدون اعتیاد» در ایران کاری انجام شده است، میافزاید: در محیطهای صنعتی بزرگ که عمدتا یا دولتی یا خصولتی (خصولتیها هم به شیوه دولتی اداره میشوند) غیر از برخورد حراستی چیزی نمیبینیم اما در صنایع کوچک و متوسط چنین چیزی تعریف نشده است و لذا یکی از کارهایی که میتوان انجام داد درگیر کردن شهرکهای صنعتی و بنگاههای خرد با این برنامه است.
وی تصریح میکند: باید با اعتیاد در محیط کار مبارزه کرد؛ چراکه هم منافع اجتماعی دارد و هم اینکه کارفرمایان از منافع آن بهرهمند میشوند. به هر صورت قبح یکسری از چیزها به سبب گسترششان ریخته و حتی خود کارفرمایان جرات درگیر شدن با آنها را ندارند؛ چون آگاهی ندارند و برنامهای هم به آنها معرفی نشده است تا با این مسئله مواجه شوند.
حیات ساکنان خانه در تهدید است
همزمان با مبارزه با فقر باید به برنامههای جانبی هم پرداخت؛ البته تا پیش از آنکه حیات ساکنان این خانه به سبب گسترش اعتیاد و معضلات دیگر همچون اختلالات روانی به صورت کلی نابود شود؛ گویی که تیغههای بلودوزری را به پی سست این ویرانهخانه انداخته باشند.
به هر روی آنچه که پی این خانه را سست کرده سردرگمی دولتها در مواجه با آسیبهای اجتماعی است. دولتهای پس از انقلاب هیچگاه به آن اندازه که در پی افزایش یا کاهش جمعیت کشور بودهاند، به مبارزه به عواملی که زیست آبرومندانه و البته بدون حاشیه را برای آنها تضمین میکند، نپرداختهاند.
جامعه نیز اعتیاد را لکه ننگی برای پیشانی معتاد میداند و تا زمان پاک شدن سم از بدن او را به گروههایِ درون خود راه نمیدهد. این در شرایطی است که کارگران درگیر با اعتیاد به کمکهای روحی کارفرمایان خود که از اعضای همین جامعه هستند، احتیاج دارند.
گزارش: پیام عابدی