ساختار نظام آموزشی ما اجازهی مشارکت نهادهای اجتماعی، در امر آموزش و پیوند خوردن مدرسه با جامعه را نمیدهد. از آن بالاتر معلمان مشارکتی در برنامه ریزی درسی و تولید محتوای آموزشی ندارند. در چنین شرایطی انگیزهای برای ارتقاء دانش و مهارتها و کسب صلاحیتهای حرفه بالاتر باقی نمیماند.
در جهان متحول، پرآشوب و شبکهای و کوچک شدهی کنونی نه میتوان درها را به روی دیگران بست و نه میتوان مانع ورود اندیشههای غیر شد. آموزش اگر تنها راه نجات نباشد، بی تردید از مهمترینهاست. آموزشی که بتواند میان امور عام که برای حفظ انسجام هر جامعهای ضروری است با امر متنوع پیوندی منطقی برقرار کند. تنوع و تکثر را نه تهدید بلکه فرصت بداند.
پنجم اکتبر برابر با سیزده مهرماه از طرف یونسکو به عنوان «روزجهانی معلم» در نظر گرفته شده است. یونسکو با همکاری سازمان ملل و آموزش بینالملل این روز را در سراسر جهان فرصتی میداند برای تأکید بر جایگاه معلم و نقش او در دست یافتن به اهداف آموزشی و دگرگونی اندیشه ها و باورها.
در ایران اما به دلایلی به شدت محافظهکارانه، این روز که هیچگاه جنبهی سیاسی نداشته است، از سوی محافل رسمی آموزش و پرورش عموماً به سکوت برگزار میشود. هرچند که این سکوت رسمی، مانعی برای بازاندیشی دربارهی آموزش و پرورش ایران و نسبت آن با آموزش و پرورش پیشرو در جهان، همچنین بررسی جایگاه معلمان در ایران نیست.
شعار امسال یونسکو برای روز جهانی معلم: «برخورداری از حق تحصیل مستلزم برخورداری از حق داشتن معلمی شایسته است» بار دیگر بر نقش کلیدی معلمان در آموزش تأکید دارد. به ویژه هنگامی که اجرایی شدن واقعی حق آموزش همگانی را در گرو وجود معلمانی صاحب صلاحیت میداند، بر هویت حرفهای شغل معلمی تاکید میکند.
با نگاهی از این دریچه به شرایط آموزش و پرورش در کشور، نکات متعددی به عنوان موانع دستیابی به حقوق مطرح شده در شعار امسال روزجهانی معلم به چشم میخورد که اشاره به برخی از آن ها ضروری به نظر میرسد:
۱- به نظر ما تفکر مسلطی که بنیادهای نظری نظام آموزشی کشور را پایهریزی کرده است و مدیریت آن را «هدایت» میکند، نوعی خوانش جزم گراست که به انسانخواه به عنوان معلم، خواه به عنوان دانش آموز اجازهی بروزِ خود و شکوفایی را نمی دهد. بیش از هر چیز به دنبال مطیع نمودن افراد است، تنوع و تکثر در نظام آموزشی را نمی پذیرد. تنوع جغرافیایی و فرهنگی نادیده گرفته میشود و در یک کلام در مواجهه با هرگونه امر متنوع، اعم از زبان متفاوت با زبان رسمی، محتوای آموزشی متنوع، آداب و رسوم ناشی از تنوع قومیتی، شیوهها و تفکرات نوین آموزشی به عنوان دست آوردِ تجربیات بشر امروز؛ با غیر خودی و دیگری تلقی نمودن آن،به چشم تهدید مینگرد.لذاست که به جای پذیرش امر تنوع و اختیار و شخصیت دادن به انسان(معلم/ دانش آموز) از طریق ایجاد فرصت برای کسب توانمندیها، به دنبال مطیع و یک شکل نمودن آنان است. معلمان منتقد را بر نمیتابد و به آن ها به چشم تهدید امنیتی می نگرد. به راحتی و با زیرپا گذاشتن اصول بدیهی قانونی و اخلاقی، امنیت شغل و زندگی افراد را از بین میبرد. هر گونه فعالیت جمعی و سازماندهی شده در چارچوب نهادهای مردمی را تهدید میشمارد مگر در راستای بازتولید کلیشههای ایدئولوژی رسمی حرکت کنند.
۲- شغل معلمی در یک بستر مناسب میتواند سرشار از نوجویی، خلاقیت و نشاط باشد و هر روز آن تجربهای جدید برای شخص معلم در راستای فزونی بخشیدن به توانمندی ها خود. در اینجا اما در پناه تمرکزگرایی شدید نشأت گرفته از بنیادهای نظری جزم گرایانه، و در زیر سایهی سنگین بوروکراسی و حاکمیتِ بخشِ اداری بر جزئیترین امور مدارس، استقلال آموزشی در استانها و نواحی مختلف و در مدارس بسیار اندک است. سازماندهی به گونه ای است که کادرها و نیروهای ستادی(دیوانسالاران) بر معلمان برتری داده می شوند. معلمان به وظیفه بگیرانی تبدیل شده اند که به رغم عدم رضایت شدید از نادیده گرفته شدن از جانب تصمیم گیران،کوچک ترین تمایل و تحرکی برای یاری رساندن به تغییر شرایط کسالت بار مدارس از خود نشان نمی دهند.
۳- در دستگاههای حکومتیِ کشور ما، آموزش دوستان و حامیان جدی ندارد. حکومت گرانی که آموزش و تربیت را مسألهی اصلی کشور بدانند. به این سطح از درک رسیده باشند که سرمایه گذاری در آموزش اگر بیشتر از سرمایه گذاری در انرژی هستهای و تولید سلاح اهمیت نداشته باشد،کمتر ازآن نیز نیست.آموزش و پرورشی که به طور مداوم برای تأمین حداقل امکانات خود با کمبود منابع مالی دست به گریبان باشد، ظرفیت تربیت معلمانی با توانایی های لازم برای آموزشی با کیفیت را ندارد.
۴- دور از ذهن نخواهد بود اگر گفته شود نگرشی که کشور را جزیرهای در محاصرهی دشمنان می داند و به مدرسه به مثابه پادگانی برای مواجهه و ستیزه با هرنوع فرهنگ غیر خودی می نگرد (این که چه میزان موفق بوده است، بحث دیگری است)، درک درستی از فرهنگ مشترک بشری نداشته باشد و هرگونه تمایزی را به ضدیت تعبیر نماید. در این حالت آموزش نه تنها نمیتواند با تحولات دانشی بشر دست کم در علم تعلیم و تربیت همراه باشد و دچار ناهمزمانی میگردد، بلکه برنامهها و جهت گیریهای آموزشیاش با زندگی و جهتگیریهای واقعی درون جامعهی خود نیز بیگانه میشود. ساختار نظام آموزشی ما اجازهی مشارکت نهادهای اجتماعی، در امر آموزش و پیوند خوردن مدرسه با جامعه را نمیدهد. از آن بالاتر معلمان مشارکتی در برنامه ریزی درسی و تولید محتوای آموزشی ندارند. در چنین شرایطی انگیزهای برای ارتقاء دانش و مهارتها و کسب صلاحیتهای حرفه بالاتر باقی نمیماند.
در جهان متحول، پرآشوب و شبکهای و کوچک شدهی کنونی نه میتوان درها را به روی دیگران بست و نه میتوان مانع ورود اندیشههای غیر شد. آموزش اگر تنها راه نجات نباشد، بی تردید از مهمترینهاست. آموزشی که بتواند میان امور عام که برای حفظ انسجام هر جامعهای ضروری است با امر متنوع پیوندی منطقی برقرار کند. تنوع و تکثر را نه تهدید بلکه فرصت بداند. چنین آموزشی نیازمند معلمانی توانا، به روز و دارای صلاحیت حرفه ای بالاست. اگر آموزش عمومی و با کیفیت،یک حق است که هست، تنها با حضور چنین معلمانی امکان تحقق خواهد یافت.
کانون صنفی معلمان تهران
۹۷/۷/۱۱