بدون تردید اقدامات اخیر واشینگتن علیه روسیه و چین و هم چنین تشدید منازعه با اتحادیه اروپایی و کشورهای مستقل، هر چند در حوزه منطق قدرت و اعمال زور انجام می گیرد اما در شرایط کنونی که روند تحولات جهانی در جهت خلاف سیاست یکجانبه گرایی آمریکایی حرکت می کند یک اشتباه محاسبه بزرگ و پرهزینه خواهد بود.
در عرصه تحولات جهانی همواره رقابت بین اضلاع قدرت و هژمون های بین المللی از اهمیت زیادی برخوردار است و به تبع امروز که دولت “دونالد ترامپ” در آمریکا برای جلوگیری از افول هژمونی آمریکا به شدت در تکاپو افتاده است تعمیق مناسبات روسیه و چین در کانون توجه این کشور قرار گرفته است. نگاه واشینگتن به روابط مسکو – پکن بسیار متفاوت از برخورد این کشور با کشورهای درجه دوم در عرصه جهانی خواهد بود و از مکانیزم متفاوتی بهره می گیرد. چنانچه برخورد و موضع آمریکا با قدرت های منطقه یی و مواجهه با بحران های امروز جهان در خاورمیانه، شاخ آفریقا، آمریکای لاتین و جنوب آسیا بیشتر تابع کسب منافع و تثبیت جایگاه در حوزه های نفوذ خواهد بود اما برخورد با تحولات دیگر هژمون های بین المللی چون چین و روسیه تابع معادلات قدرت و حفظ جایگاه امپراتوری آمریکا انجام می گیرد. اصولا برآمدن دونالد ترامپ در آمریکا به دلیل تفوق سیاست بازدارندگی در مورد همین افول هژمونی بوده است و وی بلافاصله بعد از ساکن شدن در کاخ سفید با اراده “دولت پنهان” به ماشین امضای فرمان هایی در چارچوب “ناسیونالیسم اقتصادی” و برخوردهای خارج از نرم دیپلماتیک و حقوق بین الملل با دیگر اضلاع قدرت جهانی و منطقه یی تبدیل شد. ابتدا یک توهم در مورد نزدیکی دونالد ترامپ با روسیه در بین بعضی سیاستمداران و تحلیلگران سیاسی شکل گرفت که به واسطه رقابت های داخلی آمریکا تا به امروز هم ادامه دارد اما واقعیت کاملا خلاف چنین تصور ذهنی می باشد. از طرف دیگر حتی از دوران ریاست جمهوری “باراک اوباما” با توجه به رشد سریع قدرت چین در حوزه اقتصاد جهانی و به تبع تبدیل شدن “اژدهای زرد” به یک قدرت هژمونیک و اصلی در مناسبات جهانی، محور و اولویت سیاست بازدارندگی واشینگتن به شرق آسیا و حوزه اقیانوس آرام گرایش پیدا کرد. در چنین وضعیتی که روسیه نیز بعد از یک دوره فترت در زمان ریاست جمهوری “بوریس یلتسین” الزام بازسازی قدرت خود را درک کرد و با یک چهره کاریزماتیک هم چون “ولادیمیر پوتین” به عنوان رئیس جمهوری و رهبر بلامنازع دوباره در حال کسب جایگاه گذشته خود می باشد، برای آمریکا ضرورت مهار و برخورد با اژدهای اقتصادی چین و “خرس قطبی” نظامی روسیه به یک امر اجتناب ناپذیر تبدیل گردید. از طرف دیگر مسکو و پکن نیز با درک روند تحولات جدید در عرصه جهانی ضرورت سازماندهی یک محور مقاومت در مقابل این اراده عظیم واشینگتن را در دستور کار خود قرار داده و به سرعت سیاست نزدیکی استراتژیک را دنبال کردند.
در چنین شرایطی رقابت و تنش های موجود در روابط واشینگتن با محور مسکو – پکن به خلاف برخوردهای موردی و بحران های مقطعی، یک سیاست استراتژیک در آن سوی آتلانتیک خواهد بود که تحت هیچ شرایطی از مواجهه با آن گریزی نیست. آنچه امروز در مورد جنگ تجاری دونالد ترامپ با چین جریان دارد و کاملا ناقض اصول پایه ی سازمان تجارت جهانی در فورماسیون گلوبالیزاسیون فعلی می باشد و هم چنین هیستری روسیه ستیزی در آمریکا و به تبع تا حدودی غرب، ناشی از همین موقعیت و شرایط جدید جهانی است. این وضعیت به صورت اجتناب ناپذیر موجب تسریع روند نزدیکی و اتحاد استراتژیک روسیه و چین خواهد شد تا توان بازدارندگی خود را در مقابل رقیب اصلی خویش ارتقاء دهند. در این وضعیت از سال ها پیش بین دو کشور و با همکاری حوزه های نفوذ آنان در منطقه “پیمان شانگهای”، “معاهده جاده ابریشم”، “پیمان اوراسیایی” و حتی در حوزه فرامنطقه یی پیمان “بریکس” به امضای طرفین رسیده است و در طی ماه های اخیر نیز هر دو طرف به لحاظ اقتصادی و نظامی دست به اقدامات مشترک زده اند. تشدید منازعه بین واشینگتن با پکن حول “جنگ تجاری” که تاکنون به صورت مسلسل وار تعرفه ده ها میلیاردی توسط آمریکا علیه محصولات ساخت چین به بهانه عدم توازن در روابط بازرگانی وضع می شود و هم زمان نیز سرعت گیری “جنگ ژئوپلتیک” با روسیه در عرصه جهانی و بحران های منطقه از جمله سوریه و ایران، دقیقا در همین چارچوب در حال انجام است. از طرف دیگر در طی ماه های اخیر رهبران روسیه و چین در دیدارهای سریالی خود دست به تنظیم روابط جدیدی زده اند که هر دو کشور را در یک محور واحد در تقابل با آمریکا قرار داده است.
برگزاری بزرگترین مانور نظامی روسیه با نام “ووستوک ۲۰۱۸” از تاریخ ۱۱ تا ۱۷ سپتامبر که با شرکت و همکاری چین و مغولستان انجام گرفت تابع همین روند دوقطبی شدن روابط بین این اضلاع قدرت بین المللی خواهد بود. در این مانور که بعد از مانور شوروی در سال ۱۹۸۱ بزرگترین مانور نظامی جهان پس از پایان جنگ سرد می باشد، بیش از ۳۶ هزار تانک و نفربر زرهی در عرصه زمینی، هزار هواپیما در عرصه هوایی و هشتاد ناو جنگی در عرصه دریایی شرکت دارند و هر چند اکثریت مطلق آنان روسی می باشند اما شرکت حدود ۳۵۰۰ نظامی چینی با تجهیزات نظامی خود فراتر از کمیت و حجم نظامیان و تجهیزات نظامی، یک مانور مشترک با اهداف خاص نظامی به حساب خواهد آمد. روز پنج شنبه ۲۰ سپتامبر نیز دونالد ترامپ که این روزها تمام وقت در حال صدور فرمان تحریم علیه کشورهای ناهمسو با نظم آمریکایی می باشد به بهانه خرید ده جنگنده سوخو۳۵ و پدافند ضدهوایی اس ۴۰۰ توسط چین از روسیه، با توسل به قانون تحریم روسیه موسوم به “کاتسا” فرمان اجرایی تحریم علیه “سازمان توسعه تجهیزات وزارت دفاع چین” و “لی شانگفو” رئیس این سازمان را صادر کرد. این فرمان بلافاصله با محکومیت چین و روسیه روبه رو گردید چنانچه “چنگ شوانگ” سخنگوی وزارت امور خارجه چین می گوید “چین نارضایتی عمیق خود را نسبت به اقدام نابخردانه آمریکا ابراز داشته و در این رابطه به طور رسمی به این کشور اعتراض کرده است. آمریکا به طور جدی هنجارهای پایه یی در روابط بینالملل را زیر پا گذاشته و باعث ایجاد اخلال در روابط دو کشور شده است. ما از آمریکا میخواهیم اشتباه خود را جبران و تحریمهای مقرر شده را لغو کند، وگرنه با پیامدهای این تصمیم روبرو خواهد شد”. از آن سو نیز “سرگئی ریابکوف” معاون وزیر امور خارجه روسیه نیز ضمن محکوم کردن این تصمیم دونالد ترامپ گفته است ” این کشور با بی فکری ثبات جهان را به خطر میاندازد چون به تنش در روابط میان روسیه و آمریکا دامن می زند که این بازی با آتش احمقانه، می تواند بسیار خطرناک باشد”. بدون تردید اقدامات اخیر واشینگتن علیه روسیه و چین و هم چنین تشدید منازعه با اتحادیه اروپایی و کشورهای مستقل، هر چند در حوزه منطق قدرت و اعمال زور انجام می گیرد اما در شرایط کنونی که روند تحولات جهانی در جهت خلاف سیاست یکجانبه گرایی آمریکایی حرکت می کند یک اشتباه محاسبه بزرگ و پرهزینه خواهد بود. اما یک موضوع را نباید فراموش کرد و آن اینکه با توجه به توان هژمونیک آمریکا در چنین شرایطی کشورهای ضعیف تر نباید خود را در سیبل تهدیدات این امپریالیسم افسارگسیخته قرار دهند و بگذارند محور چین – روسیه در خط مقدم این نبرد باشند.