تحولات افغانستان در شانزده سال گذشته که به بهانه حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به آمریکا، تحت رهبری واشینگتن با تشکیل ائتلاف به اصطلاح ضدتروریستی حمله نظامی به افغانستان تحت حاکمیت طالبان انجام شد، تا به امروز از یک سیکل کاملا مشخص و قابل پیش بینی تبعیت می کند. حمله سال 2001 میلادی به این کشور که در طی چند روز موجب سرنگونی حکومت بنیادگرای “طالبان” شد و تمام نیروی نظامی و شبه نظامی این دولت نیابتی به راحتی در هم فروپاشید، با استقرار یک رژیم دست نشانده به رهبری “حامد کرزای” از طرف آمریکا وارد فاز جدیدی گردید. اما این واقعه نه تاریخ شروع تحولات خونبار افغانستان است و نه نقطه پایان آن که بدون تردید یک حلقه از سناریویی بود که در استراتژی کلان واشینگتن و ناتو برای منطقه جنوب غرب آسیا تدارک دیده شده بود و هنوز در چارچوب همان سیاست به بقای خود ادامه می دهد. به زعم بسیاری ارتقای بنیادگرایی اسلامی به عنوان یک پدیده سیاسی در حوزه کلان سیاسی دقیقا تابع تحولات این کشور و مبارزه جهان سرمایه داری با اردوگاه سوسیالیستی در چارچوب جنگ سرد و زمینه سازی برای تضعیف و مقدمات فروپاشی شوروی انجام شد. سازماندهی، آموزش، تدارکات و تسلیح شبه نظامیان جهادی افغانی – عرب با کمک امریکا، پاکستان، عربستان و ایران برای سرنگون کردن دولت ملی و سکولار دکتر “نجیب الله” که می رفت افغانستان را به سمت توسعه هدایت کند، آغاز فاجعه یی بود که تا به امروز ادامه داشته و هیچ چشم اندازی هم برای پایان آن دیده نمی شود.
تحلیل تحولات افغانستان را هرگز نباید به صورت مصداقی و بر اساس رخدادهای موردی انجام داد چون در این جغرافیا بسیاری از عوامل فراملی و منافع هژمون های جهانی برای سامان دادن به وضعیت ژئوپلتیک منطقه یی و فراتر از آن ایجاد پایگاهی برای اخلال در مناسبات سه ضلع غیرهمسو (چین – روسیه – ایران) با سیاست های کلان آمریکا و ناتو، نقش اصلی را بازی می کنند. به همین دلیل هم حکومت به اصطلاح وحدت ملی “اشرف غنی – عبدالله عبدالله” و هم مخالفان مسلح در قالب طالبان و گروه های تروریستی “القاعده” و “داعش” همگی نیروهای نیابتی قدرت های خارجی می باشند که هیچ نسبتی با منافع ملت افغانستان ندارند. فساد ساختاری در دولت کابل که حتی به گفته اداره بازرس ویژه آمریکا برای بازسازی افغانستان موسوم به “سیگار” اعم کمک های اهدایی خارجی توسط حلقه های وابسته به قدرت حیف و میل شده و تنها بخش کوچکی از آن خرج عملیات توسعه و بازسازی می شود، به خوبی نشاندهنده این وضعیت وخیم است. در کنار ساختار به شدت فاسد و دستگاه ملوک الطوایفی رهبران جهادی به شدت قدرتمند که هر کدام برای خود حوزه نفوذ و منطقه ویژه حکمرانی تعیین کرده اند، بستر رشد بی ثباتی، ناامنی و موقعیت یارگیری برای گروه های تروریست را فراهم کرده است. به همین دلیل مرزبندی بین حلقه قدرت حاکمیتی و نیروهای تروریستی هم چون طالبان و داعش اصولا در جغرافیای افغانستان محلی از اعراب نداشته و همگی حلقه های یک زنجیر واحد می باشند. از طرف دیگر نیروهای نظامی خارجی مستقر در افغانستان هم در طول این شانزده سال به خوبی نشان داده اند که نه تنها اراده برای سرکوب این حلقه های تروریستی را ندارند که حتی در پشت پرده تنها برای توجیه حضور خود در صدد کنترل همین وضعیت و تداوم مناسبات خونبار و بی ثباتی کنونی را دارند.
دو رخداد در چند هفته اخیر به خوبی می تواند وضعیت کنونی و روند تحولات افغانستان را به تصویر بکشد. از یک طرف با موافقت قدرت های خارجی حاضر در صحنه افغانستان به مناسبت جشن های عید فطر یک آتش بس سه روزه بین دولت و طالبان برقرار شد که متعاقب آن ده ها هزار نیروی جهادی با خیال راحت و امنیت مطلق وارد شهرهای مهم کشور از جمله کابل پایتخت شدند و با عینک دودی جلوی دوربین ها با نیروهای نظامی و بعضی از مردم عکس سلفی هم گرفتند و بخش زیادی از آنان حتی بعد از سر آمدن مهلت سه روزه از کابل بیرون نرفتند و هنوز هیچ خبری مبنی بر دستگیری یا کنترل سازماندهی شده آنان از طرف هیچ نهاد یا بنگاه خبری مخابره نشده است. هم چنین در شرایطی که این کشور حداقل در شهرها توسط انواع نیروهای نظامی داخلی و خارجی کنترل می شود در همان فرجه سه روزه آتش بس در ولایت “ننگرهار” در گردهمایی مقامات دولتی و رهبران طالبان با انفجار بمب توسط این بار گروه داعش بیش از 43 تن از هر دو طرف کشته و 100 تن هم زخمی می شوند. این قدرت نمایی داعش در جایی که قاعدتا باید توسط نیروهای امنیتی افغانستان و نظامیان ائتلاف به شدت محافظت می شد نشان می دهد که هم اینکه چنین امنیتی اعمال نشده است و هم اینکه گفته ژنرال “جان نیکلسون” فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان “داعش در پی ایجاد خلافت اسلامی با مرکزیت شهر جلال آباد بود اما به طور تدریجی به کوههای دوردست جنوب ننگرهار عقب رانده شد” مبتنی بر واقعیت نیست. چنانچه به گفته نهادهای مستقل، شبه نظامیان گروه داعش که بعد از تار و مار شدن در میدان های نبرد سوریه بخش بزرگی از آنان توسط دست های خارجی به عنوان یک کارت بازی به افغانستان منتقل شده اند هم اکنون در ولایت های شمالی و هم چنین ولسوالی “اچین” ننگرهار و ولایت همجوار آن “لغمان” حضور جدی دارند. از طرف دیگر درست در همین مقطع زمانی بنا به گزارش دولت افغانستان و تایید گروه “طالبان پاکستان” با حمله هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی “مولانا فضل الله” رهبر این گروه کشته شد و قبل از آن نیز دو رهبر پیشین طالبان پاکستان “بیت الله محسود” در سال 2009 و “حکیم الله محسود” در سال 2013 به همین شیوه کشته شده بودند. حالا این سوال وجود دارد که سیستم اطلاعاتی و نظامی آمریکا که به راحتی می تواند رهبران ارشد طالبان پاکستان را شکار کند چرا در منطقه یی که کاملا تحت حاکمیت آنان می باشد تروریست های طالبان و داعش این چنین جولان می دهند. واقعیت اما به گونه یی نیست که معمولا گفته می شود چرا که در استراتژی منطقه یی آمریکا دستیابی به ثبات در افغانستان نافی اصل منافع تعریف شده آنان است و واشینگتن به بهانه همین بی ثباتی و جنگ های پایان ناپذیر، توجیه گر حضور نیروهای نظامی خود در افغاستان بوده اند. مردم افغانستان نیز که در چارچوب ساختار حاکم و مخالفان مسلح تروریست آن هیچ منافع مشترک و همسویی با خود را احساس نمی کنند با توجه به ضعف نیروهای قدرتمند ملی متاسفانه در شرایط کنونی فقط عددهایی برای قربانی شدن در این بازی فاجعه بار داخلی و منافع ژئوپلتیک خارجی می باشند. در چارچوب وضعیت کنونی تحت هیچ شرایطی افغانستان به ثبات و آرامش نمی رسد چرا که واشینگتن حتی به معامله حول کیک قدرت بین تکنوکرات های فاسد، جهادیون جنگ سالار و بنیادگرایان طالبان هم رضایت نمی دهد و برای همین داعش را به عنوان “ضلع سوم” فاجعه برای استمرار وضع موجود وارد شطرنج سیاسی – امنیتی افغانستان کرده است.
5/4/97 اردشیر زارعی قنواتی