تغييرات جدي در جامعه و جهان رخ داده است و ما متناسب با آنها بايد ديدگاههاي خود را بهروز و نو کنيم. از تبيين ضرورت احترام به حق انتخاب سبک زندگي تا تأمين حقوق زنان، از لزوم دفاع از تشکيل اتحاديه و سنديکاي صنوف مختلف، بهویژه کارگران و کشاورزان تا اصلاح سياست خارجي کشور و اينکه جهتگيري ديپلماسي کشور در خدمت رفاه ميهن قرار گيرد.
مرجان توحیدی: انتقاد درونی از جریان اصلاحطلب، اینروزها یکی از موضوعاتی است که در محافل اصلاحطلبی و فضای مجازی مطرح بوده و هر روز هم شعاع آن گستردهتر میشود. یکی از دلایل آن عملکرد نهادهای انتخابی است که یا با پشتوانه جریان اصلاحطلب برگزیده شدهاند یا نمایندگان جریان اصلاحطلب اداره آنها را برعهده دارند. ضعف عملکرد این نهادها که مطابق وعدهها و شعارهایی که در انتخابات ارائه کردند، نبوده، باعث شده تا مطالبه «اصلاح اصلاحات» گسترده شود. با مصطفی تاجزاده درباره همین موضوع گفتوگو کردهایم.
همانطورکه در اين يک سال گفته شده، به نظر ميرسد جريان اصلاحطلبي در حال تهيشدن از مفاهيم و آرمانهاي خود بوده است. علت هم ورود به عرصه قدرت و گرفتارشدن در اين بازي است. اين روند از سال 92 آغاز شد و تا به امروز شدت گرفته است. با اين تحليل موافق هستيد؟
اجازه دهيد ابتدا مقدمه کوتاهي بگويم. نامه صد نفر از اصلاحطلبان نسل دوم، مرا اميدوار کرد. خوشبختم که جريان اصلاحي در کشور متوقفشدني نيست. بايد روحيه نقادي نسل دوم اصلاحطلبان را به فال نيک گرفت و از آن حمايت کرد. چنين تفکر و حرکتي در هيچيک از جريانهاي سياسي مخالف و موافق متأسفانه ديده نميشود؛ يعني نه جوانان اصولگرا چنين جايگاهي را براي خود قائل هستند و نه هواداران آقاي احمدينژاد. حتي در اپوزيسيون خارج از کشور نيز چنين وضعي ديده نميشود که نسل بعد، ضمن احترامگذاشتن به نسل پيشين خود و با تکريم دستاوردهايشان و البته در جهت تثبيت و تعميق همان دستاوردها در دوره معاصر به نقد عملکرد آنان بنشينند و راهکار ارائه کنند و نور اميد بپراکنند. من به اين دوستان بابت نوشتن چنين متن متين و منطقي و پر از نکات درست تبريک ميگويم. اگرچه ممکن است با برخي از موارد آن همدلي کامل نداشته باشم که مهم نيست. حال پاسخ پرسش اول شما.
به نظر من حرکت اصلاحي در ايران در دو دهه گذشته جرياني دوپا بوده است؛ يک پا در قدرت و يک پا در جامعه مدني داشته و بايد به اين شکل هم باقي بماند. با اين تأکيد که زادگاه و تکيهگاه اصلاحات مردم و جامعه مدني است، اما پيشبرد اصلاحات در گرو مشارکت جدي در قدرت است که دلايل آن را در سخنراني اخير خود براي اصلاحطلبان دماوند شرح دادم؛ يعني دلايل حضور هواخواهان اصلاحات و بهبود اوضاع ايران را از اميرکبير تاکنون براي حضور در عرصه حکومت برشمردم و بههميندليل تکرار نميکنم؛ ولي حضور در قدرت بههيچوجه نبايد باعث قطع يا تضعيف رابطه ما با جامعه مدني شود و مردم خداي ناکرده احساس کنند که مسئله اصلاحطلبان رسيدن به قدرت و استفاده از مواهب و امتيازات آن است. ما بايد ارتباط خود را با جامعه حفظ کنيم و اگر چنين کنيم، بهطور طبيعي مجبور خواهيم بود که گفتمان خود را بهروز كنيم و اجازه تهيشدن و بيمحتواشدن به آن ندهيم. من البته موافق عملکرد اصلاحطلبان از 92 تا 96 هستم و فکر ميکنم بهترين کار ممکن انجام شده است، اما با توجه به تغيير و تحولاتي که در ايران و نيز در سطح بينالمللي رخ داده، بر اين باورم که آن مشي بهتنهايي جواب نميدهد و بايد اصلاحاتي در روند اصلاحات ایجاد شود.
به نظر ميرسيد ورود به قدرت بايد بهمثابه ابزاري براي تحقق اهداف و گفتمان اصلاحطلبي باشد، اما اکنون هدف بهتنهايي ورود به قدرت و حفظ آن به هر قيمتي با توجيه شرايط حساس است. نتيجه اين روند تغيير چهره اصلاحطلبي به جرياني است که زمين بازي آن قدرت بوده و در حال تئوريزهکردن اين رفتار است.
با شما کاملا همدلم و فکر ميکنم هر جرياني که خود را به قدرت محدود كند، در نهايت و پس از رنج و تلاش بسيار به همان نتيجهاي خواهد رسيد که سيدجمالالدين اسدآبادي در آخر عمر خويش گفت: بذرهاي گرانقيمت خود را در شورهزار پاشيدم و هيچيک به ثمر ننشست.
به باور من اصلاحطلبان امروز بايد صريحتر از هميشه، هم با مردم سخن بگويند و هم با مسئولان. همچنين بايد مواضع شفاف و روشنتري را درباره موضوعات مبتلابه جامعه بهويژه در عرصه سياست خارجي و اقتصادي اخذ کنند و حقايق را با مردم که صاحبان اصلي کشورند در ميان بگذارند تا با جلب احترام و مشارکت آحاد ايرانيان بتوانيم هم بر مشکلات غلبه کنيم و هم اجازه ندهيم که اصلاحات در افکار عمومي تضعيف شود.
نقد اصلاحات و به بيان ديگر اصلاح اصلاحات که بهتازگي از سوي برخي فعالان اين جريان مطرح شده است، بايد ناظر به چه بخشهايي باشد؟
نقد اصلاحات در همه زمينهها لازم است؛ هم بهلحاظ گفتماني و اينکه بايد بهروز شود، هم بهلحاظ ارائه برنامه براي اداره بهينه کشور و حرکت بهسوي حکمراني خوب و هم در زمينه تشکيلاتي و بازکردن دايره و جذب نيرو؛ در همه اين موارد اصلاحطلبان نيازمند نقدند.
به نظر من نکاتي که در نامه صد نفره اصلاحطلبان آمد، تا حدود زيادي به اين ابعاد پرداخته است، گرچه به يک نکته اصلي کم توجه کرده و آن مسئله تحزب است که بايد اين عزيزان به اين مسئله توجه ويژهاي کنند. درحقيقت مادام که سياستورزي در ايران حزبي نشود، سياستورزان ما مسئوليتپذير نشده و شفافيت بر عرصه سياست حاکم نخواهد شد، کادر پرورش نمييابد و کشور با برنامه اداره نميشود.
براي اصلاح اصلاحات تا چه اندازه موافقايد که بايد توليد محتواي فکري و انديشهاي شود.آيا در اين فضا لازم است اهداف جديدي تصوير شود يا اينکه فقط لازم است پيرايههايي که در اين سالها به گفتمان اصلاحطلبي چسبيده است، زدوده شود؟
امروز فقط بهرفع اتهامها و ابهامها و زدودن پيرايهها نبايد بسنده کرد. تغييرات جدي در جامعه و جهان رخ داده است و ما متناسب با آنها بايد ديدگاههاي خود را بهروز و نو کنيم. از تبيين ضرورت احترام به حق انتخاب سبک زندگي تا تأمين حقوق زنان، از لزوم دفاع از تشکيل اتحاديه و سنديکاي صنوف مختلف، بهویژه کارگران و کشاورزان تا اصلاح سياست خارجي کشور و اينکه جهتگيري ديپلماسي کشور در خدمت رفاه ميهن قرار گيرد. در امور اجتماعي و فرهنگي هم بايد شفافتر از هميشه و با برنامههاي روشنتر از پيش به جامعه نشان دهيم که اصلاحات در ايران هنوز گفتمان برتر در همه عرصههاست؛ يعني همچنان که اصلاحات، امنيت ايران را چه در زمان آقاي خاتمي و چه درحالحاضر تأمين و ايران را از جنگ دور کرده، و با تحريمها جنگيده است و کوشيده ايران جايگاه مناسبتري در عرصه بينالمللي به دست آورد و همچنان که همه پذيرفتهاند اصلاحات مدافع حقوق شهروندي آحاد مردم است و ايران را براي همه ايرانيان ميخواهد، اما اينها ديگر به تنهايي کافي نيست و مردم انتظار دارند که برای رفع محدودیت از سوي ديگر تلاش بيشتري شود.
از نظر شما چه تغييرات تاکتيکيای لازم است تا در تحرکات جريان اصلاحطلب براي بازگشت اعتماد عمومي به اين جريان صورت بگيرد؟ نمونه واضح آن عملکرد شوراي سياستگذاري و نقدهايي است که به ترکيب و نحوه مديريت اين شورا مطرح است. شورايي که تقريبا تصميمات آن پشت درهاي بسته گرفته شده و منافع جمعي محدود را تأمين ميکند که حاصل آن کمککردن به تهيشدن اصلاحات از معني بوده است.
شوراي سياستگذاري بايد به نامه صد نفر توجه جدي کند. همچنان که آقاي خاتمي نيز بايد به آن بذل توجه كند و خوب است جلساتي با نمايندگان اين عزيزان برگزار کند و از نزديک انتقادها و پيشنهادهاي آنان را بشنود. صدالبته شورايعالي سياستگذاري اصلاحطلبان نيز لازم است که با اين دوستان به مشورت بنشيند و راهي پيدا کند براي جلب مشارکت همه نيروهاي اصلاحطلب، بهطوريکه شوراي سياستگذاري سخنگوي فقط بخشي از اصلاحطلبان نشود و همه احساس کنند که در روند اصلاحات نقش دارند و سهيماند و ميتوانند فردايي بهتر را براي همه ايرانيان رقم بزنند.