گفتگوی اخبار روز با دکتر فریبرز رئیس دانا
خروج آمریکا از برجام، موجب وضعیت سیاسی و اقتصادی تازه ای در کشور ما شده است. چپ این وضعیت را چگونه ارزیابی می کند و چه راه حلی در قبال آن ارائه می دهد؟ برای پاسخ به این پرسش ها به سراغ دکتر فریبرز رئیس دانا رفته ایم که هم از صاحب نظران اقتصادی مارکسیست در ایران است و هم از کوشندگان فعال سیاسی است. این گفتگو را در زیر می خوانید:
اخبار روز: آمریکا از برجام خارج شد، آیا می توان آینده ای بدون آمریکا برای برجام درنظر گرفت؟
فریبرز رئیس دانا: هیچ یک از موسسات، قرار و پیمانها، جریان ها، برنامه ها و فعالیت ها، به ویژه آنجا که وجه اقتصادی به طور جدی وجود دارد اگر دست و پای آمریکا بیرون کشیده شود، نمی توانند به صورت عادی در جای خود برجا بمانند. این حکم فقط برای آنچه زمانی با حضور آمریکا بنا شده است صادق نیست بلکه هم چنین آن فضاهایی را که بی حضور آمریکا ساخته شده اند شامل می شود. به نظر می رسد این حکم من گزافه گویی دارد، اما اگر توضیح مختصر بدهم شاید قابل قبول بیفتد. آمریکا در رأس هرم امپریالیسم جهانی قراردارد و بنابه طبیعت وجودیش نمی تواند بی حضور همه جانبه با آرامش به بقای خود ادامه دهد.
شاهد بوده ایم که بارها در روابط دیپلماتیک جهانی، در فعالیت های درون سازمان ملل متحد، در یونسکو، در پیمانهای منطقه ای مانند نفتا، در مدیریت های عالی ورزشی، در حیطه ی محیط زیست، در مسائل حقوق بشر، در برخوردهای سیاسی و نظامی یا در پی درگیری های صلح، ایالات متحده یک تنه در پی حفظ منافع کاپیتالیستی – ناسیونالیستی، پشت پا به تمام یا بخش هایی از تعهدات یا الزامات زده است. این که خشم مردم جهان، به ویژه مردم جهان سوم و اعتراض های گسترده ای در میان سیاستمداران و روشنفکران علیه این کشور برانگیخته می شود، برای این کشور و متحدین هم سرنوشتش، مانند اسرائیل و انگلستان در هنگام حکومت محافظه کاران، اهمیتی ندارد. آمریکا راه حل های مداخله های پنهان، بپا کردن بلوا، کودتاهای سیاسی و نظامی، انقلاب های رنگارنگ و نرم و روغنی را علیه دولت ها و ملت های مخالف و استقلال طلب، به خصوص از حیث معیارهای اقتصادی به خوبی می شناسد و در سال های پس از فروپاشی اتحاد شوروی تا کنون تجربه و آزمون کرده است.
با این مقدمه می خواهم به این نتیجه برسم که برجام پس از خروج آمریکا ممکن است کماکان موجودیت داشته باشد، اما بی تردید دیگر همان برجام پیشین نیست. برجام امید و تکیه گاه سیاسی و جهانی دولت نولیبرال روحانی و دیپلماسی غرب گرایانه ی این دولت و حاصل تلاش های ظریف و تیم همراه آن بود. حسن روحانی نجات اقتصاد ایران از رکود و بیکاری و تورم و عدم تعادل های ساختاری را به طور جدی و اساسی موکول به دو چیز کرده بود، و هنوز کرده است: حیات برجام و رونق بخشی مالی و بانکی داخلی. از نظر دولت روحانی و تیم اقتصاددانان و مدیران به شدت راست گرا، بازارگرا – نولیبرال همراه و مشاور او، اگر این دو نیرو یعنی برجام و سرمایه داری مالی – پولی، پیشگامانه و توانمند راه خود را بپویند، اقتصاد نجات می یابد و البته این نجات تا مدتها باید از مسیر رشد و رونق سرمایه داری خصوصی و مساعدت دولت با آنها باشد، همچنین دادن ارجحیتی کمتر و ناچیز به دستمزدها و رفاه اجتماعی. خصوصی سازی های آموزش و پرورش و واحدهای اقتصادی استراتژیک و طرح های خروج از رکود به پیش آهنگی بخش پول و سرمایه از نشانه های بارز این نظر به شمار میآیند. بله خروج آمریکا، سرانجام برجام را به چیزی مشابه آن برجام آرزویی تبدیل نمی کند. چه بسا و به احتمال بیشتر برجام پابرجا بماند آما آنچه می ماند آن چیزی نبود که در توافق ژنو بدست آمد. این برجام جدید البته بازدارندگی بیشتر را بر سر راه فعالیت های سیاسی و نظامی ایران قرار خواهد داد، اما همراه با گشایش های اقتصادی کم تر. چشم انداز مهار تورم، که خود به قیمت بیکاری و افت تولید ملی، به اندازه ای محدود حاصل شده بود تیره و چشم انداز رشد تیره تر خواهد شد. عدم تعادل در بازارهای ارز و پول بیشتر می شود، ارزهای خارجی در سطح بالایی می ماند و اما شاید برجام دیگری در آینده مستقر شود. امید دولت به برجام ۲ و ٣ به واقعیت برجام ۱ – و ۲ – تبدیل شده است.
اخبار روز: سیاست های منطقه ای و خارجی جمهوری اسلامی چه نقشی در رساندن وضع به این جا داشت؟
فریبرز رئیس دانا: قطعاً آمریکا، تحت رهبری یکی از سه جناح راست افراطی (محافظه کاران کلاسیک، نومحافظه کاران و محافظه کاران تندرو)، تمایل به به تهاجم و و در آن میان تمایل به برهم زدن برجام داشته اند. همین جا یادآور شوم که تمایل به سلطه و سیطره و برتری، از تمایلات ساختاری و ذاتی جدایی ناپذیر امپریالیسم آمریکاست و این تمایل در دوره ی لیبرال ها و نولیبرال ممکن است کم رنگ شود و جای خود را به شماری تدبیرهای متفاوت برای حضور و همکاری جهانی بدهد، اما از میان نمی رود. موضوع این است که این سه جناح افراطی وقتی خود را وارث نابسامانی های اقتصادی و افت اعتبار آمریکایی می بینند که حاصل سیاست های جناح لیبرال است، بنابه استراتژی های روش مند شده شروع به تاخت و تازهای قدیمی یا ابتکاری می کنند. تا اینجا بحث برسر تمایل درونی ایالات متحده بود. اما سیاست های متقابل واضح است که تدبیرهای کنشی و سیاست های واکنشی کشورها، می تواند به شدت و ضعف و حتی حضور و عدم حضور سیاست های آمریکا منجر شود. گرچه نه همیشه و نه رها از روح وحشی پنهان شده ی امپریالیستی. حتی کنش کشورهای ظاهراً وابسته و دولت های دست نشانده ممکن است باعث واکنش های منفی و مثبت آمریکا و متحدانش – و در بحث ما بطور مشخص اسرائیل – شود، چه برسد به کشورهایی که دارای دولت های مستقل، نیمه مستقل و با گرایش های سوسیالیستی و دموکراتیک و بیرون از زنجیره ی سیطره ی جهانی اند.
ایران پس از امضای قرارداد برجام تحت تأثیر سیاست و روش ها و فشارهای جناح مقابل دولت روحانی قرار گرفت که سعی می کرد عقب نشینی در زمینه ی انرژی هسته ای را با حضور قوی تر در سوریه، یمن و عراق و با افزایش فعالیت موشکی جبران کند. همین امر از آن سو نگرانی جناح محافظه کار و تندرو را که در آمریکا به قدرت رسیده بود برانگیخت و در واقع این بیش از آن که نگرانی واقعی باشد، یک بهانه جویی واقعی بود. عربستان سعودی و اسرائیل در این میان به تحریک دامنه دارتری دست زدند. پیروزی سوریه و تهران علیه داعشیان خشم این متحدان آمریکا و خالقان انواع دواعش را دامن زد. بی تردید شماری از اغراق گویی ها، دروغ سازی ها در باره ی جنبه های مختلف فعالیت های سیاسی یا نظامی منطقه ای به گونه ای حساب شده و مهندسی شده از آنتن های جهانی پخش شد. نوع و اندازه حضور ایران در یمن یا در کشورهای عربی که تاکنون عرصه ی چنین بحث هایی نبوده اند، استفاده سوریه از بمب شیمیایی، میزان هزینه های جنگی و نیرو و آرایش جنگی و سیاسی ایران در عراق و سوریه از جمله عرصه ی چنین مهندسی هایی بود.
هرچه بود اما سیاست ها و جنبه های حضور ایران در منطقه از چند جهت هم بهانه ساز بود و هم غیرقابل دفاع با معیارهای دموکراتیک. از جمله این که: دولت ایران نتوانست رضایت توده های محروم را برای دفاع از حقوق مردم محروم منطقه جلب کند. زیرا در داخل فساد و تبعیض و سرکوب جریان یافت. دولت ایران از مترقی ترین جناح ها حمایت نکرد یا آنها را به رأس رهبری و تصمیم گیری راه نداد و چه بسا از جریانهای مرتجع و ضدمنافع مردم پشتیبانی کرد. سیاست ایران با مداخله های ارتجاعی همراهی داشت که در جهت دفاع از حقوق مشروع مردم منطقه نبود. دولت ایران نتوانست با جلب اعتماد مردم داخل سیاست های خارجی خود را به طور گسترده ای مشروع سازد. دولت ایران از جهت هزینه و نیرو شفاف عمل نکرد. دولت ایران نتوانست سیاست های پیش دستانه اش برای جلوگیری از نفوذ خرابکاران و وحشیان داعشی را برای مردم ایران و جهان توجیه کند. در یک کلام ٨۰ درصد مردم محروم با سیاست های خارجی ایران هم راستا نشد، هرچند جنبه هایی از این سیاست خارجی، با وجود هزینه اش می توانست و می تواند برای آینده ی کشور و مردم مفید باشد. دولت ایران از هر جناح که بود نتوانست و نخواست امپریالیسم و مخاطرات آن را شناسایی و معرفی کند و پیوند آن را با منافع مردم بشناساند، زیرا از جهت طبقاتی نمی توانست به چنین موضع گیری پایداری برسد.
اخبار روز: خروج آمریکا از برجام با حمایت اسرائیل و عربستان و برخی رقبای منطقه ای ایران روبرو شد. در بین نیروهای ایرانی هم عده ای از داخل حکومت و عده ای بیرون از آن، از این تصمیم استقبال کرده اند. آیا می توان از یک جبهه ی مشترک «ضد برجامی» نام برد؟
فریبرز رئیس دانا: خروج آمریکا از برجام نه تنها با حمایت اسرائیل، عربستان و امارات رو به رو شد بلکه آنها از سازندگان این تصمیم، حتی بیش از به قدرت رسیدن ترامپ بودند. جناح هار سرمایه داری آمریکایی با حاکمیت فعلی اسرائیل و با عربستان هم دستی پیشینه داری دارد. نظامی گری و اغتشاش و به خطر انداختن صلح از برنامه های منطقه ای آمریکا با کارگزاری اسرائیل و عربستان است. اسرائیل برای آن که بیش از این خشم توده های عرب را دامن نزند و دردسر برای دولت عربستان نسازد بیشتر در پشت پرده می ماند.
در داخل حکومت در ایران مخالفان جدی و واقعی برجام مطمئناً خیلی کم تر از آن تعدادی است که طنین اندازی های رسانه ای و سیاسی نشان می دهد. خیلی از مخالف خوان ها در واقع آن قدر گرفتار دلار و مبادلات بین المللی بازرگانی اند که انسداد در آنها شیره ی جان اقتصادیشان را می گیرد. اما قرار گرفتن در موقعیت سیاسی قدرت حکم می کند که به ظاهر از خود چهره های آشتی ناپذیری به نمایش بگذارند. اما به جز آن البته مخالفان واقعی برجام را نیز داشته و داریم. درست است که نه آنها، نه نولیبرالها و نه دودوزه بازها، سازگاری با منافع و اقتصاد ملّی ندارند اما این گونه هم نیست که هم سویی مخالفان واقعی را با منافع آمریکا – به حساب محافظه کاران به رهبری بوش گذاشته و توطئه به حساب آوریم. معمولاً همیشه، چنین توطئه و فعلاً مذاکره ی پشت پرده – درکار نیست، اگر چه در مواقعی هست. این گونه ارتباط ها در جناح نولیبرال ایرانی – اسلامی بیشتر است چنان که پیش از روی کار آمدن روحانی هم از سوی حاکمیت مذاکرات عمان به عنوان پیش زمینه ی برجام جریان داشته است. اکنون نیز مذاکراتی برای اعطای امتیاز به اروپا و چین و روسیه به ازای پشتیبانی آنها از “برجام به جای مانده” و برای محدود کردن ایران به تسلیم کامل به خواست آمریکا در جریان است. به هر روی در پاسخ به پرسش شما نمی توان از یک جبهه ی مشترک گسترده ی ضد برجام سخن به میان آورد. اما اهداف اقتصادی اعلام نشده ای مرکب از جناح هایی که واقعاً با برجام مسئله ی “منافع” داشته اند و جناح بینابینی سرمایه داری مصلحت گرا در برابر وضعیت جدید در حال شکل گیری است. جنب و جوش های اخیر در مجلس و شورای نگهبان شماری از سازمان ها اجرایی نوید این شکل گیری است. این اهداف البته محور خواهد بود بی آن که مایل به قطع کامل رابطه های مع-الواسطه، آمریکا باشد.
اخبار روز: ترامپ برای مطیع کردن اروپا و تحریم های جدید علیه ایران، به شرکای اروپایی خود فشار می آورد. اروپا تا چه حد می تواند در برابر این فشارها مقاومت کند.
فریبرز رئیس دانا: اروپا، به ویژه تحت رهبری آلمان و فرانسه و زیر فشارها و خواست های ویژه ی انگلستان، اصلاً بنا ندارد که مقاومت کند، بلکه می خواهد مکانیزم سازگاری و تعدیل را به راه اندازد. اروپا بر سر منافع اقتصادی ای که در ایران دارد – در قیاس با منافع اقتصادیش در عربستان و امارات و پیوندهای اقتصادی و سیاسی اش با اسرائیل و در قیاس با پیوند ساختاری با آمریکا، نمی خواهد و نمی تواند رودرروی آمریکا قرار بگیرد. اروپا از سلطه گری های سیاسی منطقه ای و سلطه ی جهانی دلار البته در رنج است اما مقابله ی آن براساس رقابت اقتصادی عمومی صورت می گیرد و نه رودررویی موردی، آنهم در مورد کشوری چون ایران که بر سر مسائل دیگری مانند حقوق بشر و گسترش توان موشکی با آن اختلاف نظرهای اساسی دارد. به هر حال به نظر می رسد اروپا برای حفظ برجام، بقای جنبه هایی از ارتباط های اقتصادی با ایران قدرت مانور دارد و می تواند خلاف خواست آمریکا تصمیم هایی بگیرد. حد و مرز این قدرت مانور کاملاً مشخص نیست و به سادگی هم مشخص نمی شود. زیرا به مقدار زیادی بستگی به سیاست بنگاههای خاص – مثلاً ایرباس و توتال – دارد. با تلاش هایی که ایران می کند و امتیازهایی که آماده به دادن آنهاست، احتمال زیادی وجود دارد که ایران در سطح پایین و کم بازرسی به نوعی تعادل نه چندان پایدار دست یابد.
اخبار روز: حکومت ایران می گوید اگر اروپا نتواند انتظارات او را برآورده و برجام را حفظ کند، به سیاست غنی سازی باز خواهد گشت. چنین سیاستی نفعی برای مردم و کشور ایران دارد؟
فریبرز رئیس دانا: بازگشت ایران به سیاست غنی سازی گذشته دشوار است. هم از حیث روابط بین الملل هم از نظر عدم موافقت متحدانی چون روسیه و یاران مقطعی ای چون چین، هم از نظر هزینه های سنگینی که در انتظار این بازگشت است و هم به جهت محدودیت ها و سختی های تکنولوژیکی این بازگشت بسیار سخت به نظر می رسد. اما به هرحال ناممکن نیست و حتی بی طرفدار در میان مشاوران و دولتیان، نیز نیست.
من در مقاله ای با عنوان “با ما هم یک توافق شفاف و برد برد” در شماره ی ٣۴۱ ماهنامه صنعت حمل و نقل (مرداد ۹۴) نوشتم که شادی افروزی و پایکوبی مصنوعی براه افتاده ی خیابانی توسط جناح اصلاحیون – اعتدالیون حاکم یک هدف و نتیجه ی منفی خطیر در خود دارد. با این کار هزینه های سنگین بی ثمر فعالیت غنی سازی را (معادل ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار) که بر دوش مردم و اقتصاد آسیب دیده ی ایران سنگینی می کند از نظر و انتقاد دور می ماند. این نتیجه به جز آن که نمی گذارد جامعه در باره ی جریان و چگونگی و انگیزه های این هزینه ها حقیقت را بداند، راه را برای تکرار اشتباه و تحمیل راهبردهایی که برای منافع خاص ساخته هزینه های باز هم بیشتری را تحمل می کنند باز نگه می دارد. به هر حال این اعتراض ها انتقادها در دل جامعه جان گرفته اند. درست است که در عرصه ی مصالح عالی، دولت برای سرکوب و نادیده گرفتن خواست مردم آمادگی و استعداد زیادی دارد. اما این گونه هم نیست که دیگر خشم و اعتراض مردم خنثی بماند. به این ترتیب چشم انداز نارضایتی گسترده و سرایت اعتراض ها امکان رفتن به سوی غنی سازی را ناممکن یا بسیار دشوار می کند.
خلاصه این که چه سیاست و برنامه ای به نفع مردم و کشور است فقط با شناخت و تحلیل کارشناسی، سیاسی – اجتماعی گسترده در باره ی مفهوم “منافع” می تواند پاسخ خود را بیابد. امّا تا آنجا که به نظر من و هم اندیشان و همراهانم مربوط می شود این سیاست در بردارنده ی منافعی برای مردم نیست.
اخبار روز: آیا برجام اساساً نقشی در بهبود اقتصاد ایران و وضعیت معیشتی مردم داشت؟ با بازگشت دوباره تحریم های آمریکا، وضعیت اقتصاد کشور و مردم ایران، به خصوص اقشار تنگ دست، چه خواهد شد؟
فریبرز رئیس دانا: دولت روحانی برای نجات از چنگال تورم و رکودی که در هر جای اقتصاد ایران رخنه کرده است، زیادی بر نتایج برجام تکیه کرد. سه عامل اصلی نگذاشت پیش بینی دولت او تحقق یابد. اول این که این پیش بینی بیشتر جنبه ی تبلیغاتی داشت و براساس محاسبات منطقی صورت نگرفته بود به نوعی به خود فریبی حکومتی نیز انجامید. دوم این که این پیش بینی از آنجا که از سوی دولتی صورت می گرفت، که مانند دولت های پیشین چیزی به نام امپریالیسم و مبارزه ی طبقاتی در ابعاد داخلی و جهانی را نادیده می گرفت و در جدال دو کشور اساساً استکبار – استضعاف را به جای آن می نشاند، نمی توانست از تغییرات و خلف وعده ها و نیرنگ ها درک درستی داشته باشد. سوم این که خوش بینی های تعمدی و ایدئولوژیک در مورد برجام وجود داشته است – و دارد. چهارم این که اقتصاد ایران نیاز به تحول ساختاری دارد که با وجود یا بی وجود برجام می باید تحقق یابد و گرنه روند درماندگی ها به رغم برخی گشایش های احتمالی، درجا می زند. پنجم ظهور ناگهانی دولت اساساً نژادپرست و شبه فاشیست و محافظه کار تندرو و سیاست-های به شدت ضد ایرانی آن، که در جریان انتخابات آمریکا چهره دیگری نشان می داد حتی دولتمردان ایرانی را به اشتباه می انداخت که گویا فرصتی برای کشور فراهم می آورد، حساب های دولت را بهم زده. و بالاخره ششم آن که اقدامات و برنامه های دیگر سیاسی و نظامی ای از سوی جناح قدرت اصلی و زمینه سازی و با فشار جناح های رقیب، به کار افتادند که مانع اجرای برجام به دلخواه دولت روحانی می شوند.
با بازگشت دوباره تحریم، البته که تنگناها فزون تر می شوند و فشارها افزایش می یابد. تهی دستان شهری، اکثریت زارعان کشور، کارگران، بیکاران و زنان طبقات فرودست در دور تازه ای از محرومیت قرار می گیرند. راه های مستقل افزایش رشد در چارچوب سیاست های اقتصادی کشور، که تحت زعامت همه جناح ها، جنبه هایی از سیاست تعدیل ساختاری به شمار می آیند در ایران بسته است. محرومیت و تبعیض و فساد گسترده ی مالی – اداری افزایش می یابد و فساد و تبعیض ساختاری منافع انباشت و هدایت مولد سرمایه ها می شود. گروهها و موسسات صاحب قدرت در تلاش برای نجات خود – امکان آن را دارند که با اعتراض ها از طریق سرکوب روبه رو شوند اما قدرت حل تضادها و جلوگیری از بروز مجدد خشم ریشه دار را البته که ندارند. در این میان اینجا و آنجا بحث-ها و اظهار نظرهای مستقل و امید بخش نیز به گوش می رسد که بنا به تجربه ی من نمی تواند حتماً به ریاکاری ها متصل شود بلکه ریشه ای مستقل دارد هرچند ازدل ساخت فعلی قدرت و حاکمیت نیز بیرون می آید. این اظهار نظرها هرگز کافی نیستند. نجات اقتصاد ایران با انتقال قدرت به مردم و با یاری گرفتن از دگراندیشان وابسته به اراده ی مستقل مردمی میسر میشود. آینده ی اقشار تنگ دست با این و آن نسخه پیچی سطحی، روشن نمی شود. اما “امیدها همه از دست نرفته اند”. سعی می کنم دوباره به این موضوع بپردازم.
اخبار روز: در این درگیری که یک طرف آن حکومت جمهوری اسلامی و طرف دیگر آمریکا، هیچکدام مورد تایید آزادی خواهان نیستند، سیاست چپ در ایران چه می تواند باشد؟
فریبرز رئیس دانا: پیش از این که به قول شما به این “درگیری” بپردازم، لازم است اشاره ای مختصری به الگوی انتزاعی یک چنین تقابل یا رودررویی داشته باشم. در وضعیت فرض ممکن است صف آرایی بین یک جریان کاملاً منسوخ و یک جریان تاریخاً پیشرفته به وجود آید. ممکن است در آن جریان منسوخ بخش هایی که قربانی می شوند از میان محرومان و ستمدیگان حضور داشته باشند و برعکس در جریان پیشرفته، عناصر سرکوبگر فعال باشند. در این مورد یک جریان چپ، به ویژه چپ مارکسیستی، که نماد کامل آزادیخواهی است، نباید تسلیم احساسات کامل و غالب شود و به دلیل محروم ماندگی و ستم انسانی که روا داشته می شود از دفاع از پیشرفت و تکامل باز بماند. در این مورد چپ مارکسیستی نمی تواند از سوی دیگر به بهانه و به دلیل رویکرد ترقی خواهانه و تکامل نسبت به ستم انسانی بی تفاوت بماند. هیچ مارکسیستی نمی تواند و نباید اخلاق انسانی را کنار بگذارد. اینجا علم اخلاق و اخلاق به عنوان موضوع داد و ستد و چونان ابزار عملی داده و ستانده ی اجتماعی مورد توجه قرار نمی گیرد بلکه “اخلاق” جنبه فلسفی پیدا می کند. اخلاق ما راه دفاع از ستم دیده را برمی گزیند و با ستمگر سرسازش نمی یابد اما نمی گذارد ستم دیده بر زمینه ی انجماد و وابستگی و مظلومیت همیشگی باقی بماند. همچنین اجازه نمی دهد شرایط اجتماعی پیشرفته به ستمگری خود که در رأس آن بی عدالتی و تبعیض قرار دارد، ادامه دهد. دفاع کامل مارکس از سربازان هندی در مقابل ارتش بریتانیا در میانه ی قرن ۱۹ – البته دفاع از ستمدیدگان بود اما این بهانه ی ارتجاعی آنها را که باید با انگلیس ها جنگید زیرا می گویند تجهیزات چرمی نظامی خود را باید با چربی خوک آغشته کنیم تا بادوام بماند برنمی تابید. استعمارگران با خود دنیای پیشرفته تر نیز می آورند و این چیزی بود که باید ضمن استقلال و آگاهی مبارزه، از آن برخوردار شد و نه این که با تعصب کنار گذاشته شود. لئون تروتسکی در کتاب “اخلاق آنها و اخلاق ما” به درستی و خوبی نشان می دهد که گزینش های انتزاعی اخلاقی که از سوی کارگزاران بورژوازی و قدرت صورت می گیرد، تباه کننده ی سلامت زندگی اجتماعی است. آن قاضی ای که فلان قاتل را با خرسندی تمام و به نام اخلاق و صیانت جامعه به چوبه ی دار می سپرد خودش فرزندش را تحت عنوان دفاع از مام میهن به جبهه ی جنگ می فرستد تا آدم بکشد. این آدم کشی دومی از سوی او مقدس قلمداد می شود. اخلاق مداران توخالی یک سره از این و آن خشونت و جنگ پرهیز می کنند اما جنایت هایی را که جلو چشمشان رژه می رود با کمال خونسردی می پذیرند و توجیه هم می کنند.
در صف آرایی یک حکومت سرکوبگر و دارای سابقه ی سربه نیست کردن فردی و جمعی آزادی خواهان در برابر امپریالیسم که در طول یک سده جان میلیون ها انسان را گرفته و صدها میلیون را مجروح و علیل ساخته و حاصل هزاران میلیون نفرسال تلاش آدمیان را نابود کرده و به تاراج برده است ما را نباید از اخلاق انسانی دور سازد یا به علم اخلاق، داده – ستانده ای و هزینه – منفعت بورژوایی تسلیم کند و در عین حال نباید دچار احساسات سطحی میهن پرستانه یا خارجی ستیزی سازد. چرا نباید از مردمی که به هر روی و تحت هرحکومتی، نا آگاه و تحت ستم می مانند و قربانی توطئه و تجاوز امپریالیستی می شوند، دفاع کرد. هم زمان چرا نباید نقش حاکمیت سرکوبگر و عقب نگهدارنده را فراموش کرد. و چرا نباید امپریالیسم را به این بهانه که از منشاء دنیای صنعتی پیشرفته – در قیاس با خرافه و جهل و عقب ماندگی بدلی بیرون می آید، به عنوان یک نظام ستمگر که ستم و بهره کشی جانمایه ی هستی همیشگی اوست نادیده گرفت. در یک صف آرایی بین این دو می توان نظاره گری خنثی و در واقع مرده ی سیاسی تبدیل شد و اخلاق انسانی را یک سره به کنار نهاد. می توان به دلیل تجربه های تلخ و ناگوار حکومت داخلی و سرکوبگری ها و امکان بقای آن به امپریالیسم روی آورد. می توان حتا جایی که این تجربه ها کم هستند یا وجود ندارند – که بعید است قدرت توأم با جهل از جنایت نیز مبرا باشد – به دلیل پیشرفته تر بودن کاپیتالیسم به امپریالیسم دل بست. می توان به هر روی از “وطن” و “زمین” و “مام میهن” دفاع کرد و هیچ نگران بقای سرکوب آزادی ها هم نبود. برخی از روش های عملیاتی “یک تیر به این، یک تیر به آن” دفاع می کنند. اما چپ-ها، می دانند که مبارزه با امپریالیسم جدا از مبارزه برای آزادی درونی نیست، هم چنان که عدالت با آزادی عجین است. هر دوی اینها پدیده های پویا و همیشگی و ماندگار هستند. سمت گیری ها و وزن دهی های تاکتیکی البته می تواند و باید به حیات مبارزاتی جان بدهد اما این پیش از این که کاری مردمی و مبتنی بر اخلاق سطحی و بورژوایی باشد کاری جمعی و دموکراتیک است. مبارزه برای آزادی در راستای مبارزه برای استقلال، یعنی رهایی از ستم امپریالیسم، جان مایه ی خود را می یابد. بدون استقلال آزادی ای وجود ندارد. بدون برخورداری از حق تشکل و با هم بودگی، اراده ی آزاد برای ایجاد جامعه ی آزاد از جهل و تبعیض و مداخله ی قدرت های سیطره جو به حرکت در نمیآید. در مورد تشخیص شما باید حرفم را با این جمله پایان دهم که کم و زیاد شدنها تحت شرایط متفاوت ناگزیر و گاه لازم است، اما هیچ مبارز آگاهی نمی تواند مبارزه ی همه جانبه برای آزادی را به تعطیل بکشاند.
شجاعت یک مبارز آزادی خواه فقط در آن نیست که در لحظه های سرنوشت ساز راهی را برگزیند که می تواند به بهای همه ی هستی اش تمام شود. شجاعت عالی اخلاق مارکسیستی در این نیز نهفته است که گرچه مبارزه برای رهایی همگانی تعطیل نمی شود اما در صورت لزوم از چیزی دفاع کند که ممکن است افکار عمومی یا جو غالب آن را برنتابد. یک مبارز راستین شجاعت دفاع از چیزی را نیز دارد که متعلق به جناح ناخواستنی ها و دشمن ها است و افکار عمومی سخت علیه آن موضع گیری دارد، اما حقیقت است. مبارزان راه آزادی حقیقت را فدای مصلحت نمی کنند. در رودررویی حکومت سرکوبگر و امپریالیسم ستمگر نیز این حکم صادق است. انتخاب با ماست و گاه انتخاب حقیقت بسیار سخت و چه بسا کشنده از آب در می آید. اما شجاعت انتخاب در کنار پایداری مبارزه ی همگانی، یک اخلاق ویژه ی مارکسیستی است.