بعضا همين عده درصدد مسدودکردن راههاي ديپلماسي ايران با کشورهاي جهان هستند. غافل از اينکه توطئه بزرگي عليه ايران در سطح جهان و منطقه در حال شکلگيري است. با تندترشدن مواضع دونالد ترامپ و ايجاد تغييرات در کابينه و تيم کاخ سفيد بهنفع اين تندروي، شاهد حضور چهرههايي چون جان بولتون هستيم که در آمريکا و در ميان دولتمردان و صاحبنظران سياسي اين کشور نيز به نامعقولبودن تفکر سياسي مشهور هستند. جان بولتون در زمان رياستجمهوري «بوش پسر» نيز از طرفداران جنگ عليه عراق بود و مواضع تند او باعث شد در مجلس سنا به عنوان سفير در سازمان ملل متحد رأي نياورد. جان بولتون عقيده داشت به جاي عراق بايد ابتدا به ايران حمله کرد و مرتب مانند مک کين، سناتور جمهوريخواه در هر سخنراني و گردهمایي سياسي، شعار «بمب ايران، بمب ايران» سرميداد.
در دنياي روابط بينالملل، اصل بر «برداشت» جامعه بينالمللي از يک حادثه است نه اينکه آيا واقعيت دارد يا خير و نه اينکه آيا حق است يا ناحق. اگر برداشت جامعه بينالمللي و افکار عمومي جهاني حکايت از مظلوميت راهپيمايي فلسطينيها براي عبور از مرزهاي اشغالي داشته باشد، يک خروار استدلال و قسم اسرائيل راه به جايي نميبرد و اگر برعکس بهکارگيري سلاح شيميايي در صحنههاي نبرد ارتش سوريه براي جهانيان جا افتاد، ديگر مهم نيست مخالفان اسد اين سلاح را به کار برده باشند يا خير و به حساب دولت سوريه و محکوميت آن گذاشته ميشود. بنابراين براي اينکه ايران از حادثهاي در سطح جهاني ضربه نخورد، بايد مانع شکلگيري افکار جهاني شامل افکار عمومي ملتها و نظر کشورها به نحوي شود که با وجود محقبودن ايران، حکم بر ناحقبودن بدهند. همين سناريو در دوران جورج بوش پسر، عليه صدام شکل گرفت. با اينکه صدام خود يک جنايتکار جنگي و ناقض حقوق بشر و حقوق اقوام شامل شيعيان و کردها بود ولي دستگاه سياستچرخاني و تبليغاتي آمريکا و متحدانش چنان عمل کردند که چشم و گوش جهانيان را از اينکه صدام سلاحهاي هستهاي توليد کرده و آماده بهکارگيري است، پر کردند؛ اما پس از سقوط صدام مشخص شد جورج بوش و توني بلر دروغ بزرگي به مردم جهان گفتهاند ولی ديگر کار از کار گذشته بود.
اکنون سناريوي مشابهي درباره ايران در حال شکلگيري است و ايران را به حملات سايبري عليه دانشگاههاي آمريکا و جهان، حمايت لجستيکي از طالبان، ارسال موشک به يمن، توسعه غيرمجاز صنعت موشکي، حمايت از گروههاي تروريستي در خاورميانه و دهها اتهام ديگر متهم ميکند که در راه است و بهزودي اعلام ميشود. متأسفانه عدهاي در داخل از اين بزرگنماييها بسيار لذت ميبرند و با گفتههاي ناپخته خود، اتهامات را براي جمهوري اسلامي ميخرند. بعضا همين عده درصدد مسدودکردن راههاي ديپلماسي ايران با کشورهاي جهان هستند. غافل از اينکه توطئه بزرگي عليه ايران در سطح جهان و منطقه در حال شکلگيري است. با تندترشدن مواضع دونالد ترامپ و ايجاد تغييرات در کابينه و تيم کاخ سفيد بهنفع اين تندروي، شاهد حضور چهرههايي چون جان بولتون هستيم که در آمريکا و در ميان دولتمردان و صاحبنظران سياسي اين کشور نيز به نامعقولبودن تفکر سياسي مشهور هستند. جان بولتون در زمان رياستجمهوري «بوش پسر» نيز از طرفداران جنگ عليه عراق بود و مواضع تند او باعث شد در مجلس سنا به عنوان سفير در سازمان ملل متحد رأي نياورد. جان بولتون عقيده داشت به جاي عراق بايد ابتدا به ايران حمله کرد و مرتب مانند مک کين، سناتور جمهوريخواه در هر سخنراني و گردهمایي سياسي، شعار «بمب ايران، بمب ايران» سرميداد. جان بولتون راه افراط را در حدي پيش گرفت که دوسال قبل در گردهمايي سازمان منافقين در پاريس به همراه مقامات عربستاني حضور يافت و در ازای دريافت چندصد هزار دلار يک سخنراني آتشين و ضدجمهوري اسلامي ايراد کرد که در آن سرنگوني حکومت تهران و برگزاري جشن پيروزي در ايران در سال ٢٠١٨ را وعده داد. اين رفتار مورد تقبيح دولت وقت آمريکا قرار گرفت. بنابراين جمهوري اسلامي با دولتي در آمريکا طرف است که مشاور امنيت ملي رئيسجمهور که وظيفه هماهنگکردن سياستهاي امنيتي و سياست خارجي را برعهده دارد، جان بولتون ضدايراني شده است. يعني بولتون تندرو بايد نظرات افراطي و ضدايراني خود را تدوين کرده، طرحها و برنامههاي سيآيای درباره اقدامات ضدايراني را شنيده و با طرحها و سياستهاي وزارت امور خارجه مايک پومپئو که خود يک ضدايراني ديگر است ترکيب کرده و از آن سياستي آتشين استخراج کند که باب طبع دونالد ترامپ ماجراجو قرار گيرد. اگر نقش مخرب نيکي هيلي، سفير آمريکا در سازمان ملل متحد و نقش بسيار مؤثر ولي خاموش کوشنر، داماد ترامپ و بزرگترين لابي اسرائيل نزد رئيسجمهور آمريکا را هم به اين مجموعه اضافه کنيم، اعداد و ارقام وحشتناکي خواهد شد. اما جهان، علائم تغييرات در کابينه ترامپ به نفع تندروها را به خوبي دريافت کرده است. چين به ياري کرهشمالي رفت و اعلام کرد آماده ديدار با دونالد ترامپ و توافق روي خلع سلاح شبهجزيره کره هستند. اگرچه حقيقتي در کار نباشد، اما با همين اعلام آمادگي، تنش و درگيري جاي خود را به ميز مذاکره و تلاش ديپلماتيک داد که چينيها به آن تسلط دارند.
چين همچنين جنگ تجاري آمريکا با آن کشور را به طريقي مديريت کرده که به تنش و درگيري نينجامد. اروپاييها که تاکنون در مقابل ترامپ و در حمايت از توافق هستهاي ايستاده بودند، به سرعت دست به تهيه قطعنامه عليه توسعه موشکي ايران و حمايتهاي ايران از يمن زدند تا ترامپ را راضي کنند. رقباي منطقهاي ايران هم که مترصد فرصت بودند تا دشمني خود را عيان کنند، در همين چند روز براي ايران شاخوشانه کشيدند. آنها ميخواهند از اين فرصت تهديدات «زنگي مست»، براي ضربهزدن به ايران کمال استفاده را ببرند. محمد بن سلمان براي حمله آمريکا به ايران جايزه چهارهزار ميليارد دلاري تعيين ميکند و به گزافگویي افتاده که چهار موشک براي نابودي تهران کافيست. رئيس ستاد مشترک ارتش اسرائيل مدعي ميشود که امسال خانه را بر سر حزبالله ويران خواهد کرد. هيچگاه در تاريخ ايران و آمريکا چنين صفحه شطرنجي در مقابل ايران باز نشده بود. انديشهکردن درباره اين صفحه شطرنج و راههاي به پايان رساندن يک بازي خوب و سالم، شرط عقل و تدبيراست و سياست و کياست ميخواهد و قبل از آن، اطمينان از ارضا و اقناع عمومي است که تنها تکيهگاه حاکميت در روزهاي سخت محسوب ميشود. اما به نظر ميآيد دست ديپلماسي ايران مانند دوران مذاکرات هستهاي باز نيست و بهجاي متن، مدتي است به حاشيه ميپردازد، در زمان و مکانهايي که بايد باشد، حضور ندارد و اين موجب نگراني همگان شده است. سفر دو نفر از وزراي امور خارجه اروپا، بوريس جانسون از بريتانيا و ژان لودريان از فرانسه که موجب واکنش و استهزای عدهاي قرار گرفت، قطعا يک ناکامي بزرگ براي سياست خارجي در اين دوران خطير به شمار ميرود. عواقب آن را در قطعنامه پيشنهادي اتحاديه اروپا و نزديکشدن اروپا به مواضع ترامپ شاهد بوديم. به نظر ميآيد توجه جدي به رضايت مردم در سياست داخلي و ضرورت اصلاحات و نقشدادن به سياست خارجي، امري عاجل و فوري است و تأخير در آن از جمله در همگامي بيشتر اروپا با ترامپ در ٢٢ ارديبهشت براي خروج احتمالي از برجام هويدا ميشود.
سيدعلي خرم . استاد حقوق بينالملل
شرق