روابط آمریکا و چین در پی اعمال تعرفههای اقتصادی بر کالاهای چینی توسط «دونالد ترامپ»، رئیسجمهوری آمریکا، وارد چرخه یک جنگ تجاری تمامعیار شده که اگر در مذاکرات احتمالی آینده مدیریت نشود، نهتنها این دو کشور را روبهروی هم قرار میدهد که حتی اقتصاد جهانی را هم بهشدت تحت تأثیر مخرب خود قرار خواهد داد. سیاست «ناسیونالیسم اقتصادی» ترامپ و حتی رسیدن او به ریاستجمهوری این کشور محصول «افول هژمونی» آمریکا و پیشروی چین به سمت قبضهکردن و رسیدن به رتبه اول اقتصاد جهانی بود که امروز برای «بازدارندگی» توسط «دولت پنهان» این مسیر عملیاتی شده است. موضوع حتی بسیار فراتر از یک جنگ تجاری بین دو کشور است و این اقدام در چارچوب دکترین جدید دولت آمریکا برای بازسازی جایگاه هژمونیک خود در عرصه بینالمللی است که تنها یک وجه اقتصادی دارد. دولت ترامپ از همان ابتدای کسب قدرت، خود را وارد یک رقابت و جنگ تجاری– سیاسی با دیگر قدرتهای جهانی کرد که بعضی از آنان از جمله اتحادیه اروپا، کانادا، مکزیک، ژاپن و کرهجنوبی حتی متحدان سنتی این کشور بودند. این موضوع نشان میدهد که «امپراتوری» در مسیر زوال و ازدستدادن اهرمهای قدرت خود در رقابت با دیگر اضلاع قدرت جهانی است و این فقط به دوره دولت ترامپ مربوط نميشود. این روند از سالهای پیش شروع شده است و تفاوت در این بود که دولت «باراک اوباما» در چارچوب پذیرش این واقعیت فقط سیاست کندسازی روند را دنبال میکرد، اما ترامپ با نپذیرفتن آن سعی میکند روند موجود را معکوس کندو چرخ تاریخ را به گذشته بازگرداند. ازآنجاکه رهبران چین با توجه به قدرت بالنده و بازگشتناپذیر خود نشان دادهاند که هرگز در مقابل سیاستهای تهدیدآمیز خارجی عقبنشینی نمیکنند، از قبل نیز قابلانتظار بود که مقابلهبهمثل خواهند کرد. هرچند هنوز اعمال تعرفههای جدید از سوی دو طرف رسما اجرائی نشده و هنوز چشمها به مذاکرات دو طرف دراینخصوص برای رسیدن به یک توافق دوختهشده، اما به نظر میرسد عزم دو طرف بسیار جدیتر از آن است که بتوان انتظار حلوفصل منازعه را داشت. حداقل در یک نکته نباید شک کرد و آن اینکه در صورت اصرار طرف آمریکایی برای اجرائیکردن تعرفه بر کالاهای چینی بدون هیچ تردیدی پکن نیز تهدیدها و برنامه مجازات تعرفهای خود بر کالاهای آمریکایی را فورا عملیاتی میکند، چراکه از یک طرف منطق سیاست در ساختار حاکم بر چین در هیچ شرایطی تابع عقبنشینی در مقابل تهدید و ارعاب نبوده و از طرف دیگر این کشور هم اکنون به مرحلهای از قدرت در حوزههای ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک رسیده که توان مقاومت و مقابلهبهمثل با رقیب خود را دارد. همچنین شرایطی که طرف چینی را نسبت به آمریکا در وضعیت مطلوبتری قرار میدهد، افزایش تنش بین واشنگتن و متحدان خود بین بلوکهای قدرت جهان سرمایهداری و بهویژه جنگ سردی است که هماکنون بین آمریکا و روسیه در حوزه ژئوپلیتیک رقم خورده است. در این جنگ تجاری هرچند با توجه به قدرت برتر آمریکا و امکانات این کشور از قبل بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران برگ برنده را در دست آنان میبینند، اما در ارزیابی وضعیت کنونی جهان و تفاوت ساختار سیاسی – اقتصادی بین این کشور و چین تا حدودی میتواند این تلقی نقض شود. اول اینکه آمریکا کشوری تابع منافع ابرشرکتها و بخش خصوصی است و «دولت خصوصی» فاقد امکانات جبرانی برای کاهش میزان آسیبپذیری طبقات اجتماعی است. در چنین شرایطی وقتی مثلا سویای آمریکایی بهدلیل گستره جمعیتی تولیدکنندگان آن مشمول تعرفه چین قرار میگیرد و توان آن در رقابت با دیگر کشورهای رقیب برای حضور در بازار چین کاهش مییابد، در واقع میلیونها کشاورز آمریکایی که اتفاقا از حامیان اصلی دونالد ترامپ در انتخابات بودهاند، در مزارع کاملا خصوصی دچار زیان هنگفت میشوند که هیچ امکان جبرانی در سیستم خصوصی این کشور برای آنان وجود ندارد. دوم اینکه در صورت کاهش حجم صادرات دو کشور بهواسطه این جنگ تجاری بهدلیل اشباع بازار آمریکا امکان تغییر این صادرات به سمت بازار داخلی وجود ندارد، اما همانگونه که در کنگره ١٩ حزب کمونیست چین نیز به آن پرداخته شد، در آینده قرار است این کشور تمرکز خود را بر بازار داخلی و ارتقای وضع زیستی مردم چین قرار دهد و لاجرم کاهش صادرات به آمریکا میتواند به سمت بازار داخلی هدایت شود. سوم اینکه اگر دولت ترامپ بخواهد همزمان جنگ تجاری با چین را به اتحادیه اروپا و دیگر حوزههای اقتصاد جهانی گسترش دهد، این مجموعه تابع قوانین سازمان تجارت جهانی میتوانند با نزدیکی و گسترش روابط با هم بخشی از زیان خود را جبران کنند؛ اما مهمترین نکته در این میان در حوزه ژئواستراتژیک رقم میخورد و تشدید اختلاف واشنگتن با پکن به دلایلی زیاد چین را به روسیهای نزدیکتر میکند که آن کشور هم حالا در وضعیت جنگ سرد با آمریکا قرار گرفته و اتحاد استراتژیک آنان برای واشنگتن فاجعه است.