ماده 131قانون کار موجود آورده کارگران یک واحد فقط میتوانند در یکی از سه تشکل شوراهای اسلامی کار، انجمن صنفی و نمایندگان کارگران حق عضویت داشته باشند. بنابراین منحصرا کارگران تنها در سه تشکل صنفی می توانند عضو شوند و قانون تشکل های دیگر را به رسمیت نشناخته است.
همدلی| این روزها بیش از هر زمان دیگری اعتصاب و اعتراض های صنفی-معیشتی کارگران به چشم می آید. بیمههای ردنشده، مزدهای معوقه، اخراج تحت نام تعدیل نیرو، تعطیلی کارخانهها و به رسمیت نشناختن حق تشکیل تشکل های مستقل، معضلاتی است که کارگران را به اعتراض واداشته است. بارها و بارها این کلمات در گزارشهای مختلفی عنوان شده، بارها و بارها از کارشناسان و صاحب نظران مختلف نوشته و خوانده ایم که کم لطفی بزرگ و بی سابقه ای مدام علیه نیروی کار در جریان است، بارها به دولت و نیروهای تصمیم گیر توصیه شده است که برخورد با کارگران گره های زندگی آنان را باز نمیکند. بلکه باید با برنامه ریزی و باز گذاشتن مسیر آنها در تشکل یابی به سمتی برویم که به سادگی گره از معضلات اقتصادی و صنفی کارگران باز شود.
بارها از خلاءهای قانونی و سوء استفاده کارفرمایان از این مشکل گفته شده است و مکررا از لایحه اصلاح قانون کار که اصل حمایتی بودن قوانین کار را متزلزل میکند، انتقاد شده است اما چگونه میتوان آن لحظهای را نوشت که کارگر شرکت هفتتپه در یک روز زمستانی و پس از یک سال اعتراض به ناگاه تصمیم میگیرد که خودش را در کانال آبیاری غرق کند. این تصویر داغی است که یک زندگی سخت، پردرد و با گره های متعدد اقتصادی به وجود میآورد.
آنطور که همکارانش گفتهاند، او پس از مراجعه به امور اداری کارخانه، گفته است: «خسته شده و می خواهد خودکشی کند». این کارگر هفت تپه به حرفش عمل کرد. جسد بیجان این کارگردر کانال آبیاری هفت تپه پیدا شد. از این دست اتفاقات بسیار است. حتی چندان به واکاوی تاریخ هم نیاز ندارد چرا که بسیار زود به زود رخ میدهد و شاید تنها شیوهاش متفاوت است. درباره مصائب ریز و درشت کارگران با فرشاد اسماعیلی فعال حوزه کارگری به گفت و گو نشستیم . او معتقد است تشکل های کارگری به مفهوم واقعی خود مستقل نیستند و همین موضوع سر منشاء همه گرفتاریها شده تا سال ها هر چه فریاد می زنند زیر آب باشد. در ادامه مشروح این گفت و گو را میخوانید:
طبق آمارها 90 درصداز کارگران فاقد تشکل یا سندیکا هستند . چرا بعد از سال ها کشمکش میان اتحادیه کارگری با دولت هنوز این مساله به قوت خود باقی است؟
درباره تشکلها بسیار گفته شده اما آنچه مغفول مانده بررسی ساختار حقوقی تشکلها مورد بررسی قرار نگرفته است و به همین خاطر تبعا تشکل ها به شکلی محتوایی مورد بررسی قرار نگرفته اند و تنها به حرفهایی کلی مثل اینکه این تشکلها وابسته، دولتی و حاکمیتی هستند بسنده شده است.
اینکه مکانیزم تشکلها از نظر ساختار حقوقی چگونه عمل می کند، هیچ گاه به شکل جدی مورد بررسی قرار نگرفته است. برعکس این نکته هم صدق می کند؛اینکه تشکلهای مستقل کارگری باید چه ویژگی هایی داشته باشند؟
نقد تشکلهای موجود از یکسو و دفاع از حق تشکل های خودجوش، آزاد و مستقل دو محور مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
پس معتقد هستید شورای اسلامی کار و خانه کارگر، تشکلهای واقعی کارگری نیستند؟
طبق قانون، شورای اسلامی کار و خانه کارگر تشکلهای کارگری به حساب می آیند. اما قبل از آنکه به سوال شما پاسخ دهم اجازه دهید در یک سیر تاریخی وضع تشکلها را در وضعیتی که آن را نئولیبرالیستی می نامم تحلیل کنم. به بیانی دیگر وضعیت تشکلها را باید در این وضعیت نئولیبرالیستی به بررسی بنشینیم. اینکه چرا افق وضعیت معیشتی و سازمان دهی کارگران، به نظر در این وضعیت ممتنع و امکان ناپذیر است.
یا این سوال که چرا تشکلهای موجود کارگری در چند دهه گذشته هیچگاه دموکراتیزه نشدند؛ کدام یک از سندیکاها دموکرات تر هستند و همین انجمن های نیمه دموکرات چه فاصله ای با سندیکای کاملا مستقل دارند. این ها سوالاتی است که برای بررسی سندیکاهای کارگری در ایران مبنا قرار شان می دهم؛ از سویی تلاش می کنم با رجوع به تاریخ شکل گیری سندیکاها در جهان و ایران به شکلی موجز بحث را پیش ببرم.
احتمالا شکل گیری تشکل های کارگری در انگلستان نقطه عطفی در تاریخ حقوق کار باشد…
تاپیش از فعال شدن سندیکاهای کارگری در انگلستان حقوقکار در تاریخ تکاملش دوره ای را از سرگذراند که در آن گفتمان حقوق خصوصی بر حقوق کار حاکم شد. دراین دوره کارفرما و کارگر قرار دادی را منعقد می کردند و این توافق یک توافق آزادانه بود. این یکی از مولفههایی لیبرالیسم بود. اگر در گذشته تضاد کار و سرمایه بیشتر به سود کارفرما بود با شدت یافتن اعتصابات و منسجم تر شدن سندیکاهای کارگری رفته رفته کفه ترازو را به حالت تعادل نزدیک تر کرد تا تضاد کار و سرمایه کاهش پیدا کند.
ازاینرو شاهد پیشرفت قوانین کار با تاکید بر دو مولفه مهم «آمره بودن قوانین» و «اصل حمایتی » بودن دولت از حقوق کارگر بوده ایم. در ایران قبل از 1300 هجری شمسی به علت دو گانه بودن حاکمیت قانون در حقوق ایران، کار کارگر ذیل باب اجاره منعقد می شد. حتی بعد از انقلاب 57 هم گفتمانی وجود داشت که معتقد به اتخاذ چنین رویکردی در تصویب قانون کار بود.
از تحول قانون کار در ایران بگویید؟
ما در ایران با دو قانون مرجع کار در سال 1337 و 1369 مواجه هستیم. 1227 هم یک قانون کار داشتیم اما در قانون 1337 است که بحث کار تشکیلاتی برای کارگران به رسمیت شناخته میشود. در مجموع تحول دیگری که قانون کار از سرگذراند این بود که این قوانین از زیر چتر حقوق خصوصی درآمده و ذیل حقوق عمومی قرار گرفتند. به عبارتی به لطف اصل حمایتی شدن قانون کار که از طریق مبارزات سندیکایی کارگری به دست آمده بود، قرارداد کارگر با کارفرما ذیل حقوق عمومی قرار گرفت؛ یعنی اگر کارفرما حقوق کارگر را نقض کرد دولت باید به نفع کسی که حقوقش نقض شده مداخله کند.
اگر بخواهیم نقش تشکل را در تاریخ ایران بررسی کنیم با گسترهای وسیع از فکتها و اکتها مواجه خواهیم شد. اما میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا اساسا مستقل بودن سندیکاها در قانون 1369 کار تعبیه شده است؟ متر و معیاری که در این مورد می توان مورد استناد قرار داد مقاوله های بین المللی کار است. یکی مقاوله 87 و دیگری مقاوله 98 است. در این مقاولهنامه در رابطه با سازمانیابی کارگران و حق سندیکایی مستقل است. اینکه سندیکاهها بدون هیچ گونه تبعیض و مجوز خاصی می توانند تشکیل و عضوگیری کنند که این ویژگی دیگر اینکه سندیکاها اساسانامه خود را آزادانه تدوین کنند در ماده 3 مقاولهنامه 87 آمده است. ویژگی دیگر اینکه فارغ از دخالت های مستقیم یا غیر مستقیم دولت اداره شوند که این هم در ماده 2 مقاول نامه 98 آمده است مولفه دیگر اینکه هیچ کس نمیتواند سندیکا را منحل یا تعطیل کند و در نهایت دخالت کارفرمایی هم در این مقاولهنامهها رد شده است. ماده 1 مقاوله نامه 98 می گوید که :”کارگران باید در برابر اقدامات ضد سندیکایی و تبعیض آمیز در خصوص اشتغال، از حمایت کافی برخوردار باشند.” این حمایت حتی در حد ناکافی اش در حقوق ایران وجود دارد؟ من می گویم قطعا خیر.
سندیکاهای کارگری کنونی در کشور تا چه اندازه مولفههایی را که شما عنوان کردید مبنا قرار دادهاند؟
ببیند ماده 131قانون کار موجود آورده کارگران یک واحد فقط میتوانند در یکی از سه تشکل شوراهای اسلامی کار، انجمن صنفی و نمایندگان کارگران حق عضویت داشته باشند. بنابراین منحصرا کارگران تنها در سه تشکل صنفی می توانند عضو شوند و قانون تشکل های دیگر را به رسمیت نشناخته است. این تشکل ها در سطح کارگاهی همان شورای اسلامی کار و انجمن های صنفی و نمایندگان کارگران هستند. در سطح استانی کانون هماهنگی این سه نهاد و در سطح کشوری کانونهای عالی انجمن صنفی اسلامی و مجمع عالی نمایندگان وجود دارند. از سویی در تهیه پیش نویس قانون اساسی این نظر مطرح می شود که چون سندیکا یک واژه بیگانه است و به جای آن از واژه انجمن استفاده شود. این در حالی است که سندیکا یک تعریف و مکانیزم مشخصی دارد. بازی با الفاظ که نیست. کارگر ان زیادی در تاریخ برای به دست آوردن این نام جان داده اند.
در واقع این تغییر نام یک تغییر نام صوری نیست. در راستای همان ویژگی مقررات زدایی است و وجوهی از مقررات زدایی را دل خود دارد و اتفاقا این مقررات زدایی یکی از نمودهای عصر نئولیبرالیستی است.
این مقررات زدایی یک تکنیک در جهان سرمایه داری است. یک نمونه دیگر از مقررات زدایی در قوانین داخلی همین طرح کارورزی است. در واقع دولت با ابزار قانونی کارآموزی را تبدیل به طرح کارورزی کرد تا از این طریق نیروی کار را از ذیل قانون کار و تامین اجتماعی خارج کنند یا دستمزد اندک این طرح تبدیل می شود به کمک کننده آموزشی و این گونه دستمزد را از ذیل قانون کار خارج کنند. به عبارتی دیگر از طریق این مکانیزم نئولیبرالیستی، سندیکا تبدیل به انجمن میشود تا با از دست دادن بار معنایی و کارکرد عملی اش، تشکل ها غیر سیاسی شوند.
یک اصل اساسی برای ایجاد جامعه مدنی و به تبع آن تشکیل سندیکا ها خروج از یک اقتصاد تک بعدی و عمودی در یک کشور است. مشخصا در اینجا روند دموکراتیزه شدن در پیوند با خروج رانت از اقتصاد است. آیا می توان از این منظر سیر تحول تشکلها را مورد بررسی قرار داد و مثلا نتیجه گرفت که عدم بلوغ دموکراتیک نهادهای مردم نهاد از یک سو و مداخله قهری دولت در اقتصاد از سوی دیگر، باعث شده است که تشکلهای مستقل کارگری از رمق بیفتند؟
بعد از انقلاب باعث شد تا بسیاری از کارخانههای بزرگ مثل جنرال موتورز، پارس خودرو یا شرکت اکباتان بلا تصدی ماندند. خلاصه که خود کارگران و فعالان کارگری شوراهایی را در این کارخانجات با هدف حفظ چرخه تولید تشکیل دادند که برخی معتقد هستند برای جلوگیری از اعتصابات بوده است.
با اینهمه یک آمار جالبی بعد از انقلاب 57 درباره تعداد تشکلهای کارگری وجود دارد به نحوی که در اوایل انقلاب تا مقطعی مشخص تعداد تشکلهای کارگری روندی افزایشی داشت اما با استقرار اعضای شورای اسلامی کار در کارخانه ها و صنایع، شرایط تا حدود زیادی تغییر کرد.
باید در نظر داشت که وقتی از شورا حرف می زنیم مراد نه آن ماهیت مدرن سازوکار سندیکای کارگر صنعتی در غرب که هدفش کاهش تضاد بنیادین کار و سرمایه به سود منافع کارگری؛ بلکه بیشتر بازی کردن نقش ریش سفیدی بین کارفرمایان و کارگران است. همینطور وقتی از شوراها حرف میزنیم منظور افراد نیستند منظور ساختارها هستند. منظور منش افراد یا مجموعهای از افراد نیستند، منظور مناسبات قانونی است.
با وجود مسائل قانونی ذکر شده به نظر میرسد که واقعیت موجود به معضلی همه گیر ختم شده است. ارزیابی شما در خصوص اعتراضات اخیر کارگران هفت تپه و هپکوی اراک که در روزهای گذشته صورت گرفته چیست؟
از قضا به نظر من باید بحث عدم استقلال انجمنهای صنفی و تشکلهای سه گانه بر آمده از ماده 131 را دقیقا از موضعی حقوقی به چالش کشید تا بعد بتوان به چرایی این موضوع پی برد که چرا کارگران این شرکتها راسا اقدام می کنند و نمایندگی به جایی و تشکلی نمیدهند.
ایران از 1914 عضو فعال ILO بوده و به چهارده مقاولهنامه این سازمان پیوسته است. از این چهارده عضویت در 11 مقاوله نامه قبل از سال 57 بوده و تنها سه مقاوله نامه را به رسمیت شناختهایم. با این حال دو مقاوله مهم هیچگاه به رسمیت شناخته نشد یکی مقاوله نامه 87 و 98 است که این دو در مورد آزادی انجمن، حفاظت از حق سازمانییابی جمعی و حق سازمانیابی و چانهزنی جمعی است.خب قانون کار ما ظرفیت های پذیرفتن این دو مقاوله مهم را ندارد.
در واقع ما در بعد بین الملل یک استاندارد دوگانه را پیش گرفتهایم از یک سو به دنیال این هستیم که فضای ILO را به دست آوریم و از سویی تنها بخشی از مقاوله نامهها را به رسمیت پذیرفته ایم و مقاوله نامه بنیادین 87 و 98 را هنوز نپذیرفته ایم.
نقش پررنگ نگاه قهری به مقوله تشکل یابی کارگران و در بخش دوم نگاه ایدئولوژیک به تشکلها، دو معضل اساسی است که جامعه کارگری امروز با آن درگیر است.
روزولت در 1930 و بعد از آن که اقتصاد امریکا با بحرانی گسترده و فراگیر مواجه شده بود کارفرمایان صنایع بزرگ را وادار کرد که هزینه استخدام طیف وسیعی از بیکاران کشور را بپردازند. او استخدام بیکاران را در دستور کار قرار می دهد. روزولت به بخش خصوصی و صنایع بزرگ و بازار اعلام می کند که دولت تصمیم گرفته است خودش دست به کار شود و دست به جذب نیروی کار بزند اما هزینه آن را شما باید بدهید.
از آنجایی که احزاب کارگری و سندیکاهای مستقل کارگری در جامعه مدنی امریکا به شکلی قدرتمند حضور دارند روز ولت به این صاحبان کارخانهها هشدار داد که بهتر است آنها (کارفرمایان) با دولت به توافق برسند تا اینکه با احزاب و نهادهای کارگری طرف شوند.
خب ببینید در شرایطی که اقتصاد آمریکا دچار یک بحران فراگیر میشود، دولت این کشور به واسطه اینکه احزاب و سازمان های مردمنهاد و نهادهای مدنی نقشی برجسته و حضوری فعال دارند، می تواند دست به تشکیل یک دولت رفاهی بزند.
حالا در وضعیت نئولیبرالیستی حاکم، جامعه فاقد نهادهای دموکراتیک مدنی است. نهادهایی که حضورشان بنیان اساسی برای ایجاد تشکیل یک دولت رفاه یا دولت تنظیم گر در مواقع بحران است.
نبود احزاب کارگری مستقل در ایران و نبود سندیکای مستقل دو ضلعی است که احتمالا هر اقدام و رویکرد رفاهی دولت در شرایط حاضر را با مشکل مواجه می کند. نمود عینی این مساله را میتوان در تعیین حداقل نرخ دستمزد و در نشست های سه جانبهگرا دید. اینکه طرف کارگری فاقد قدرت واقعی برای چانه زنی است.
لطفا درباره لایحه اصلاح قانون کار بگویید و اینکه بعد از سالها کشمکش به کجا رسیده است؟
این لایحه انتقادات بسیاری را برانگیخت. شاید مهم ترین اصلی که در سیر تغییرات قانون کار نقض شده «اصل حمایتی بودن» حقوق کار است. به بیانی دیگر لایحه اصلاحی قانون کار، حقوق کار را از «حقوق عمومی» به «حقوق خصوصی» تقلیل داده است. در واقع علاوه بر اینکه دولت در اینجا باز هم از مکانیزم مقررات زدایی استفاده کرده به شکلی تاریخی یک برگشت به عقب هم هست. با تصویب این اصلاحیه کارفرمایان که صاحبان سرمایه و وسایل تولیدند قدرت بیشتری مییابند و حقوق کارگران تضعیف خواهد شد.