در وضعیت نئولیبرالی تا زمانی که این دست موانع «دست راستی» از سر راه معیشت کارگران برداشته نشود، شرایط حداقلی برای تعیین حداقل دستمزد واقعی کارگران مهیا نخواهد شد.
قانون-«الزام آور بودن» از ویژگیهای ذاتی قانون است. فرق قانون با دیگر هنجارگذاریها یا توصیهها و پندهای حکومتی این است که عدم اجرای قانون واکنش دستگاههای متصدی ضمانت اجرا را به همراه خواهد داشت. هر تکلیفی که قانونگذار وضع میکند، به طورحتم بايد دارای ضمانت اجرا باشد. تمام این بدیهیات در مبحث قانون کار و ماده 41 این قانون و مبحث الزام قانونگذاربه شورای عالی کار برای رعایت مفاد ماده و مواد دیگر نيز جاری است. اگر شورای عالی کار در راستای ماده 41 قانون کار دو فاکتور «تورم» و «سبد معیشت» را مد نظر قرارداده، این یک الزام حقوقی است و پند و توصیه حکومتی نیست که اجرای آن دلبخواهی باشد. قانونگذار در ماده 41 قانونکار هردو فاکتور « تورم» و «سبد معیشت» را توامان آورده است و نمیتوان به بهانههای متعدد قانون را سلیقهای و به نفع کارفرمایان اجرا کرد. عدم اجرای فاکتور دوم یعنی سبد معیشت در تعیین دستمزد تخلف محسوب میشود و حتی وقتی قرار است طبق قانون فاکتور سبد معیشت اعمال شود باید به صورت کامل و نه نیم بند و تا نصفه راه معیشت کارگران اجرا شود. در اسناد بینالمللی نیز در ماده 23 اعلامیه جهانی حقوق بشر، علاوه بر شناسایی حق انتخاب آزادانه کار کردن، به دو اصل حاکم بر شرایط کار یعنی مزد مساوی برای کار مساوی(بند2) و مزد«منصفانه و رضایت بخش» که زندگی کارگر و خانوادهاش را موافق شئون انسانی تامین کند (بند3) تاکید شده است. بند 3ماده 23 اعلامیه مقرر می دارد، «هر کس که کار میکند به مزد منصفانه و رضایتبخشی ذیحق می شود که زندگی او و خانواده اش را موافق شئون انسانی تامین کند». مزد «منصفانه و رضایتبخش» که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تاکید شده، در حال حاضر در کشور با جبران عقبماندگیهای دستمزدی سالهای قبل و اعمال فاکتورهای دوگانه ماده 41 قانون کار به صورت کامل و توامان، یعنی لحاظ «تورم» و «سبد معیشت» در تعیین دستمزد میتواند تا قسمتی محقق شود. اما نمایندگان کارفرمایی همواره با بهانههای واهی مثل «شرایط اقتصادی کشور» که اين اواخر آن را در لایحه اصلح موادی از قانون کارنيز وارد کردهاند، فاکتور سبد معیشت را دور میزنند. «شرايط اقتصادي كشور»، عبارت حقوقی پرطمطراق برای کارفرمایان و ترفندی سیاسی برای از بین بردن اثر دو متغیر «تورم»و «معیشت» است. شرایط اقتصادی کشور تا به امروز بهانهای رایج در دست کارفرمایان برای دور کردن دستمزد کارگران از افزایش واقعی بود. تا به امروز کارفرمایان به بهانه تحریمها دستمزد کارگران را با تاخیر و تغيیر و تعویق پرداخت میکردند و حتی اين اواخر تلاش کردهاند این بهانههای واهی را در لایحه اصلاح موادی از قانون کار قانونی کنند. وقتی تعابیری به این پر طمطراقي و انتزاعی مثل «شرایط اقتصادی کشور» برای تعیین معیشت عینی کارگران در چانهزنیهای سالیانه عرف کارگاهی بوده و در لایحه پیشنهادی دولت نيز مقرر پیشبینی شده، طبیعی است که گفته شود کارفرمایان و دولت همداستان بوده و به دنبال منفذهایی برای «مقررات زدایی» از قانون کار هستند. در شرایطی هستیم که از یک سو محور راهحلهای دولت برای حل بحران بیکاری کشور- مثل کارورزی در بسته اشتغالی اخیر- حول سیاست «ارزانسازی نیروی کار» میچرخد و از سوی دیگر در تعیین دستمزد سالانه «سبدمعیشت» مصرح در ماده 41 قانون کار حول سیاست «مقررات زدایی» نادیده گرفته میشود. نتیجه این شرایط فرودستتر شدن کارگران خواهد بود. دستمزدها در یک فضای گلخانهای تعیین میشود؛ چرا گلخانهای؟ وقتی سندیکای مستقل نداریم، وقتی عقبماندگیهای سالهای جنگ و تورمهای بالای 40درصد جبران نشده، وقتی فاکتور سبد معیشت اعمال نشده یا کامل اعمال نمی شود، وقتی شاخص تورم بر اساس کالاهای مصرفی کارگران تعیین نمیشود، وقتی کارفرما اختیار دارد کارورز 350 هزار تومانی را به جای کارگر بگیرد، وقتی کارفرمایان در صورت تعیین دستمزد واقعی تهدید به تعدیل نیرو میکنند، وقتی امکان پژوهشهای مستقل برای بیاعتبار کردن گذارههای اقتصاددانان راست وجود ندارد، در این شرایط به طور حتم چانهزنیها بر سر تعیین دستمزد کارگران با واقعیات اجتماعی و معیشت کارگران قطع ارتباط میکند. در وضعیت نئولیبرالی تا زمانی که این دست موانع «دست راستی» از سر راه معیشت کارگران برداشته نشود، شرایط حداقلی برای تعیین حداقل دستمزد واقعی کارگران مهیا نخواهد شد. هر سال با اعلام درصدی غیرواقعی، دستمزد واقعی را با تکانی کوچک از ثابت ماندن نجات میدهند؛ در حالی که نجات معیشت کارگران هر سال به تعویق میافتد و تکان اساسی نمیخورد.