با این همه لازم است یادآور شوم که فاشگوییهای صریح و نکتهیابیهای ظریف جناب آقای کروبی که به لحاظ تاریخی نیز دقیق اند، مسئلهای بنیادی را مغفول گذاشته است و آن اینکه ریشه و سرمنشأ این فجایع و مفاسد حاکم شدن نظریه ولایت فقیه آن هم از نوع مطلقه آن است. همانطور که بنده مکرر در مکرر گفتهام اساسا جمع جمهوریت با ولایت فقیه ناممکن است؛ چگونه امکان دارد نظریهای که مدعی است مشروعیت شخص ولی فقیه از خدا است با نظام جمهوری که مشروعیت و امر حکومت را از آن مردم میداند به طور سازوار جمع شود؟ چگونه ممکن است نظریهای که بن و اساساش بر صغیر و نابالغ فرض کردن مردم است بتواند برای مردم حق تصمیمگیری در تعیین سرنوشت خویشتن قائل شود و به الزامات جمهوریت تن در دهد؟ طرفه آنکه به تصریح محققین نظریه ولایت فقیه که در شکل و شمایل کنونیاش (یعنی به معنای نظریه حکومتی) برای اولین بار به دست ملا احمد نراقی طرح و تفصیل شد، حتی در حوزههای علمیه حامی چندانی نیافته است و قریب به اتفاق (یا لااقل اکثریت قاطع) علما و مراجع بعد از طرح این نظریه تا حال حاضر از در مخالفت با آن در آمدهاند.
ظلمت صریح با تو سخن گفت پس تو هم
از شب به استعاره و ایما سخن مگو
نامه شجاعانه جناب آقای کروبی به مستبد امروز ایران، آقای خامنهای، را باید به فال نیک گرفت چرا که برای اولین بار است که شیخ شجاع اصلاحات پردهپوشی را به کناری نهاده و سرگشاده به رهبر نظام خطاب کرده است. ایشان به حق مستبد امروز ایران را مسئول اصلی مشکلات و مصائب سی سال اخیر دانسته، و به نوبه خود با شرح مختصری از فرازهای سی سال زمامداری آقای خامنهای پرده از شعبدهی قبضه تمام قدرت به لطایف الحیل و در عین حال نشستن در جایگاه مخالفخوان طلبکار از عالم و آدم برانداخته است. صراحت آقای کروبی در روایت سی سال حکمرانی ولی فقیه امروز ایران و نقش و نقشههای او در مطیع و منقاد ساختن مجلس خبرگان و راه انداختن نظارت غیر قانونی استصوابی ستودنی است. آنچه که در تاریخ میماند نیز نه مجیزگوییهای متملقان و آستانبوسان است بلکه فریاد مردانی است که از حصر و بند نهراسیده و در برابر استبداد ایستادهاند.
با این همه لازم است یادآور شوم که فاشگوییهای صریح و نکتهیابیهای ظریف جناب آقای کروبی که به لحاظ تاریخی نیز دقیق اند، مسئلهای بنیادی را مغفول گذاشته است و آن اینکه ریشه و سرمنشأ این فجایع و مفاسد حاکم شدن نظریه ولایت فقیه آن هم از نوع مطلقه آن است. همانطور که بنده مکرر در مکرر گفتهام اساسا جمع جمهوریت با ولایت فقیه ناممکن است؛ چگونه امکان دارد نظریهای که مدعی است مشروعیت شخص ولی فقیه از خدا است با نظام جمهوری که مشروعیت و امر حکومت را از آن مردم میداند به طور سازوار جمع شود؟ چگونه ممکن است نظریهای که بن و اساساش بر صغیر و نابالغ فرض کردن مردم است بتواند برای مردم حق تصمیمگیری در تعیین سرنوشت خویشتن قائل شود و به الزامات جمهوریت تن در دهد؟ طرفه آنکه به تصریح محققین نظریه ولایت فقیه که در شکل و شمایل کنونیاش (یعنی به معنای نظریه حکومتی) برای اولین بار به دست ملا احمد نراقی طرح و تفصیل شد، حتی در حوزههای علمیه حامی چندانی نیافته است و قریب به اتفاق (یا لااقل اکثریت قاطع) علما و مراجع بعد از طرح این نظریه تا حال حاضر از در مخالفت با آن در آمدهاند.
به هر تقدیر بازی روزگار چنان رقم خورد که نظریهای مهجور در التهاب انقلاب رافع تمامی مشکلات کشور معرفی شد و مقدرات چهل سال این مرز و بوم به دستان ولی فقیه سپرده شد. اکنون این تئوری مردود در نظر، سالهاست که در آزمون عملی نیز شکست خورده و در پی این شکست – بنا به ذات قدرت مطلقه- به جای طلب اصلاح به انحصار بیشتر قدرت و ثروت و بستن دهان منتقدین و مخالفین روی آورده است. اگر کسی تاریخ حکمرانی آقای خامنهای را مرور کند به عینه میبیند که هرچه گذشته است دست تطاول دستگاه استبداد به حقوق ملت درازتر شده است، بنگاههای تاراج آن پروارتر شده اند، سازمانهای سرکوبش سایه سنگین خود را به هر کوی برزنی گستراندهاند و شیپورهای تبلیغاتیاش در اشاعه خرافات و اکاذیب شدیدتر دمیدهاند. باری، حکومت دینی ظلم و فسادی کمسابقه را بر این خاک مستولی کرده و دین حکومتی نیز بر این فسق و جور تمام و کمال چشم فروبسته است تا کار به جایی رسد که دینستیزی و دینگریزی در بین جوانان فراگیر و این مقوِّم مهم اجتماعی در چشم خیل کثیری از اعتبار ساقط شود.
دیرزمانی است که دوستداران و دلسوزان ملک و دین دریافتهاند که ولایت فقیه چه سم مهلکی برای ایران و تدین مردمان آن است. پرسش این است که آیا وقت آن فرا نرسیده که با صراحت و صداقت و با صدای رسا، نه در خفا و به زبان ایما و اشاره، به نقد آن پرداخت؟ آیا زمان آن نشده که با صدای بلند گفته شود که این تئوری از اساس با فصول سوم و پنجم قانون اساسی که در آن به حقوق ملت تصریح شده در تناقض آشکار است؟ سؤال این است که تا به کی باید فرصت امروز فریاد این واقعیت مهلک -که ولع استبداد مستظهر به ولایت فقیه برای در اختیار گرفتن تمام قدرت و بلع تمام ثروت این مملکت هر روز سیریناپذیرتر میشود- را به فردا افکند؟ و از اینها مهمتر اینکه آیا وقت آن نشده است خود-به-خوابزدگان بالاخره چشمان خویش را بگشایند و ببینند که اصلاحطلبی مرعوب استبداد ممد دوام اوست نه مصلح کردارش.
راه صلاح و نجات این مملکت همانا اصلاحات قدم به قدم، یعنی گام به گام عقب راندن مستبد است، اما کسی قدمی به پیش میگذارد که اول ایستاده باشد. طالب واقعی اصلاح از ایستادگی نمیپرهیزد چرا که نیک میداند استبداد تن به اصلاح نمیدهد مگر آنکه سد استوار مردم را به جلوداری نیروهای سیاسی در پیش رو ببیند.
زمان به سرعت میگذرد و سیل بنیانکنی میآید؛ سیل مردم سرکوبشده و ستمکشیدهای که دیگر تاب این جور و فساد را نمیآورند. صلاح اصلاحطلبان و خیر مملکت آن است که سیاسیوناش بیش از این با استبداد ولایت فقیه بر سر حقوق ملت مصالحه نکنند و لااقل با تأسی به جناب آقای کروبی باب نقد صریح کارنامه شخص مستبد را بگشایند.
در پایان امیدوارم با ایستادگی سیاسیون و مردم هرچه سریعتر حصر و رهبران سرفراز جنبش سبز، آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد شکسته شود؛ قفل زندان دربندان سیاسی از جمله خانم نرگس محمدی و آقای عبدالفتاح سلطانی، این مدافعان به حق حقوق بشر گشوده شود؛ آقایان رضا شهابی، مدافع خستگیناپذیر حقوق کارگران، محمود بهشتی لنگرودی و اسماعیل عبدی، مدافعان حقوق بر حق معلمان از حبس ناعادلانه رها شوند. آقای رویین عطوفت، فعال فرهنگی ملی مذهبی از بند جور ناعادلانه آزاد شود و خانمها آتنا دائمی و گلرخ ایرایی و آقای سهیل عربی که علاوه بر زندان ظالمانه، به صورت غیرقانونی به زندان قرچک منتقل شدهاند، از نعمت آزادی بهرهمند شوند.
والعاقبه للمتقین
ابوالفضل قدیانی
۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۶