….. این بازی موش و گربه برخی اصلاح طلبان با طیف آزادی خواه و مستقل جامعه برای همگان رو شده و پردههای نمایش تصنعی به کناری رود.
امید پورعزیز- روزنامه بهار
این روزها به کرات از چالش اقبال و یا عدم اقبال مردم نسبت به اصلاح طلبان علی الخصوص بعد از اعتراضات مردمی اخیر میشنویم و میخوانیم. در اینجا سعی میشود از دیدگاهی فراجناحی ابعاد این مقوله بررسی شده و قضاوت را به عهده خواننده بگذارد. قبل از هر چیز لازمست که اصلاح طلبان و کارکرد اجتماعی وسیاسی شان قبل از سال ۸۸ را با اصلاح طلبان بعد از سال ۸۸ از هم تفکیک نموده و اصلاح طلبی را گذر زمان ببینیم. مسلما اصلاح طلبان بعد از کارنامه نه چندان قابل دفاع شان در دهه شصت، در دهه هفتاد در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور منشاء اثر قابل توجهی بوده و علی الخصوص در میان تودههای اجتماعی و نسل جوان آن دوران، عاملیت غیر قابل انکاری داشته اند. که از مصادیق آن میتوان به جریان انتخاباتی سال ۷۶ و یا جریان اعتراضی و انتقادی سال ۷۸ اشاره کرد.
همچنین در نهادینه شدن برخی مفاهیم سیاسی و آزادیهای مدنی اصلاح طلبان با اغماض در آن دوران مؤثر بودهاند. ولی از اولایل دهه هشتاد گفتمان اصلاح طلبی در مقابل مفاهیم مسلم عالم سیاست از جمله آزادیخواهی مدنی و گذار به دموکراسی دچار دستاندازهای تکان دهندهایی شد که برخی از این معضلات بواسطه تعارضات درون گفتمانی خود این طیف بوده و بخشی هم زاییده جناح رقیب و البته مسلطتر کشور یعنی اصولگرایان و علی الخصوص شاخه افراطیتر آن میباشد. لذا به دلایل مذکور پرنده اقبال اصلاح طلبی با همه مزیت هایش به مرور رو به افول نهاد و پایگاه اجتماعی هیجانی آن نیز روز به روز کم رنگتر میشد. ولی بجهت نبود آلترناتیو مجاز و مستقر داخلی دیگر و البته نبود ساختارهای تشکیلاتی جایگزین، اصلاح طلبان کماکان از اسب نیفتادند و با توشه آبروی سابق به رتق و فتق امور خود میپرداختند تا اینکه در سال ۸۸ حاکمیت در مواجهه با خوش باوری و سیاستورزی ملیحانه آنها، ضربه کاری و سختی را به رقیب سی سالهاش وارد کرده و آنها را در موقعیت سخت نزاع برای بقاء قرار داد. البته اصلاح طلبان که همچون مشت زنی که ساعتها تحت آماج ضربات مهلک بوده و از رینگ بیرون نمیرود، به راحتی از میدان بدر نشدند و با همه صدماتی که متحمل شده بودند سعی کردند لااقل ناک اوت نشوند.
این اصلاح طلبان ضربه خورده و تضعیف شده به هر زور و زحمتی بود خود را به مرحله زورآزمایی ۹۲ کشانده و با بسیج کردن تمامی امکانات مادی و معنوی خویش دوباره آبرویی برای خود خریده و توانستند بهصورت نسبی از مقبولیت مقطعی مردمی برخوردار شوند. البته بخش اعظم این اقبال مجدد نه بخاطر خلاقیت و ارائه گفتمانی جدید و بهروز شده از جانب اصلاح طلبان که بلکه به جهت اشتباهات فاحش رقیب در عرصه جهانی و داخلی صورت گرفت. سیل تحریمهای جهانی و فجایع به بار آمده طی سالیان گذشته باعث شد که مردم برای بیرون آمدن از چاه، مجددا دست استمداد اصلاح طلبان را پذیرفته و اندکی از چاه فلاکت خود را به بالا بکشند. ولی در بیرون آن چاه اصلاح طلبان و البته اینبار با درجه خلوص پایینتر، پس از خوابیدن هیجانها هیچ کورسوی امید درازمدتی را برای مردم متصور نبوده و در پس آن چراغانیها و بزکهای محوطه اطراف، جز برهوت سابق چیزی برای مردم در آستین نداشتند.
از طرفی این اصلاحطلبان زهرخورده همواره با دلهره و تطبیق دادنهای گریزناپذیر شان با حاکمیت سخت همراه بوده و جز در خطابه، هیچ استراتژی عملیاتی بلندمدتی را برای معضلات جامعه در آستین نداشته و ندارند و تنها هنرشان متقاعد کردن جامعه برای تن دادن به شرایط موجود به انضمامترساندن شان از یک آینده هولناک موهوم و یا حتی واقعی بوده است. در واقع اصلاحطلبان با ملغمه ایی از تظاهر به مفاهیم اصیل دموکراسیخواهی به همراه لاپوشانی تعارضات ذاتی ایدئولوژیکی با حکومت دینی و البته با ضمیمه کردن یک شبه امنیتی داخلی، منطقه ایی و بین المللی درصدد بودند.. کماکان خیل عظیم جمعیت متحمل فشارهای اقتصادی، شخصیتی و اجتماعی شده ایران را با همان شگردهای گذشته بدنبال خود بکشند.
در این مسیر و بر محور این دیدگاههای پوسیده شده شاید امکان پذیر بود در دهه هفتاد و هشتاد برای خود آبرویی خرید و با وعده هایی خوش آب و رنگ مردم را به دنبال خود کشید ولی در آستانه هزاره جدید شمسی و با عنایت به حوادث تکان دهنده منطقهایی و جهانی شاید کوتاه فکرانه باشد که خود را تنها آلترناتیو قابل اتکا در جامعه برای بهبود شرایط جازد. برخی اصلاح طلبان علیرغم شعارهای تکثرگرانه شان همواره در مقابل ایده شکل گیری جریانهای سیاسی رقیب از جمله طیفهای سکولار وملیگرا اغلب تنگ نظر بوده و رویکرد دموکراتیکی در اینباره نداشتهاند و از طرفی همواره در چنین مهلکههایی سعی کردهاند از پذیرش واقعیت طفره رفته و با رندی مسئولیت را بگردن جناح سخت حاکمیت بیندازند.
ولی در جریان اعتراضات اخیر که اتفاقا بخش اعظم نیروهای حاضر در صحنهاش نیز به لحاظ سیاسی فاقد شناسنامه بوده و پایگاه تشکیلاتی مشخصی نیز ندارند باعث شد که این بازی موش و گربه برخی اصلاح طلبان با طیف آزادی خواه و مستقل جامعه برای همگان رو شده و پردههای نمایش تصنعی به کناری رود. البته اقدام نسنجیده و عجولانه طیف و نهاد مذهبیتر اصلاح طلبان در تشدید و تصریح این مقوله حقیقتا مؤثر افتاد و بهانه را به دست بخش اعظم جامعه داد. برخی اصلاح طلبان در واقع نه در عرصه خیابان و نه بر تعداد نه چندان پرشمار حاضر در صحنه اعتراضات مردمی بلکه در اذهان عمومی مسکوت متکثر جامعه قافیه را باختند و احتمالا آب رفته را نیز نخواهند تنوانست به جوی بازگردانند.
چرا که رقبای زهرخورده و به حاشیه رانده شده چند سال اخیر عرصه سیاسی کشور نیز فرصت را مغتنم شمرده و ضربات کاری را بر پیکره اصلاح طلبان وارد کردند. البته در اصل اصلاح طلبان در واقع مغلوب تعارضات درونی خویش و عدم ارائه یک استراتژی بلندمدت وکارا برای جامعه طی این سالها شدند. آنها با اکتفا به برخی مواضع بزک شده و شاید گاندی گونه وماندلاگونه سعی داشتند قافیه شاعرانگی سیاسی شان هم از دست نرود. درصورتی که نه مسئله سیاسی ایران همچون هند و آفریقای جنوبی بود و نه قدرت مسلط حاکمیت همچون موارد مذکور برخورد مینماید. در واقع پیچدگیهای سیاست داخلی و خارجی ایران به قدری بی بدیل و متفاوت است که جز با خلاقیت روزمره و استراتژیهای نوین نمیتوان درصدد حل این معادلات پیچیده برآمد. البته این تلنگر جدی را نیز تا حدودی میتوان به فال نیک گرفت و از اصلاح طلبان واقعی و نه نان به نرخ روزخورها میتوان انتظار داشت که در رویهها و استراتژیهای سابق خود تجدید نظر اساسی داشته و خود را با واقعیتهای موجود سیاست ایران تطبیق دهند.
ولی در صورت صلبیت بیش از حد و عدم سازگاری با شرایط موجود و با اصرار بر تمامیت خواهیها و تنگ نظریهای گذشته، بعد از این اصلاح طلبان میبایست خود را در صفحات تاریخ و در دورهمیهای نسبی و سببی و گعدههای هم پیاله گیهای گذشته جستجوکنند. بخش تلختر ماجرا البته آنجاست که اصلاح طلبان همواره از سوی حاکمیت مورد استفاده قرار گرفته و ضمن حفظ بحران دائمی به رسمیت شناخته شدنشان در بزنگاههای خاص و حیاتی کشور با وسوسه سهیم شدن در قدرت عملا به کار گرفته شده و به محض از بین رفتن شرایط اضطرار با حقارت و نفی ماهیتی مواجهه شدهاند، و از آن بدتر اینکه این رویه همواره به انحاء مختلف تکرار شده و متأسفانه هیچگاه به درس عبرتی برای اصلاح طلبان بدل نشده است.
البته آنها سعی میکنند این کلاههای گشادی که بر سرشان نهاده میشود را با توجیهاتی از جمله سیاستورزی اخلاقمحور و یا حس میهنپرستی گره بزنند، ولی درواقع خیانتی که در پس این معاملات دوسر باخت به وقوع میپیوندد هرگونه بار ارزشی چنین مواضعی را زیرسوال برده و در یک نگاه عمیقتر همواره صدماتی را متوجه کشور و مردم نموده است. از طرفی چنانچه جناح حاکم مسلط احساس کند که اصلاح طلبان کارکردهای اجتماعی و مقبولیت سیاسی سابق خود را از دست داده اند، نه تنها به طیف مذکور رحم نمیکند بلکه جز آلت دستی سست عنصر هیچ موجودیتی برای این جناح سیاسی قائل نخواهد بود. لذا اینبار و در این بزنگاه برخلاف گذشته برخی اصلاح طلبان خود بر چاه افتاده و مردم از بیرون آنها را نظاره میکنند. ولی این مردم خستهتر و زهرخوردهتر از آنند که بخواهند ناجی اصلاح طلبانی شوند که دل خوشی هم از آنها و کارنامه شان ندارند. پس این تنها درایت، همیت و تجدید نظر اساسی و خلاقیت خود اصلاح طلبان است که شاید و فقط شاید قادر باشند خویش از این بحران نجات داده و اینبار فقط به عنوان یک حزب و گفتمان در عرصه سیاسی کشور حضور داشته و خود را به عنوان تنها آلترناتیو موجود و تنها منجی ایران و ایرانی جا نزنند.