ائتلاف نوظهور میان عربستانسعودی و اسرائیل که زمانی به هیچ عنوان در مخیله هیچکس نمیگنجید، به نظر در آینده به یکی از نیروهای اصلی در شکلدهی به خاورمیانه جدید تبدیل خواهد شد. تنها گذر زمان به ما نشان میدهد که این ائتلاف ضدایرانی، به چه قیمتی حاصل خواهد شد؟
درحالحاضر شاهد یک بازآرایی اساسی در نظم بینالمللی پساجنگ هستیم و خاورمیانه نیز از این قضیه مستثنی نیست. درجاییکه نزاع اسرائیلی-فلسطینی زمانی اکثر تحولات ژئوپلیتیک در منطقه خاورمیانه را تعیین میکرد، درحالحاضر این مسئله تحتالشعاع مناقشات دیگری قرار گرفته است که از آن جمله میتوان به مناقشه ایران و عربستانسعودی اشاره کرد؛ بهعبارتدیگر، ما در دورانی از گذار ژئوپلیتیک به سر میبریم. تلاش چین برای اینکه بهعنوان قدرت اول جهان جایگزین آمریکا شود یا حداقل در رهبری جهان نقش یک شریک جدی را پیدا کند، نگاههای زیادی را به خود معطوف کرده است. ازدیگرسو، مکانیزمهای کلانی که در دهههای اخیر وضعیت خاورمیانه را تعریف میکردند نیز درحال تغییرند که برای مثال میتوان به افول نقش آمریکا اشاره کرد. حدود یک قرن پیش، توافق سایکس-پیکو در عمل خاورمیانه را میان دو کشور فرانسه و بریتانیا تقسیم کرد و مرزهای جغرافیایی از آن زمان تا به امروز پابرجا ماندهاند. اما به نظر این مرزها نیز در شرف تغییر است. از زمان تأسیس رژیم جعلی اسرائیل، نزاع اسرائیل و اعراب بر ژئوپلیتیک منطقه سایه داشته است. پیروزی اسرائیل در اولین جنگ با اعراب در سال ١٩٤٨ در جنگهای متعاقب آن نیز تکرار شد. اما اینکه آیا اسرائیلیها و فلسطینیها میتوانند به صلحی پایدار دست یابند و آرامش را به خاورمیانه بازگردانند، همچنان یک دغدغه و نگرانی برای نظام بینالملل به حساب میآید. البته اسرائیلیها و فلسطینیها در یک دوره بیش از هر زمانی به صلح نزدیک شده بودند. این دوره از امضای توافق اسلو در سپتامبر ١٩٩٣ شروع شد و با ترور نخستوزیر وقت، ییتژاک رابین، در نوامبر ١٩٩٥ میلادی به پایان رسید. جالب اینکه در هر دو توافق اسلو در سال ١٩٩٣ و ١٩٩٥، وضعیت بیتالمقدس تعییننشده باقی ماند. در همان زمان همگان توافق داشتند که تعیینتکلیف چنین مسئله حساس و پیچیدهای باید به پایان فرایند صلح موکول شود. بااینحال، حمله نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده به عراق و بهویژه خیزش موج بهار عربی در اواخر سال ٢٠١٠ میلادی باعث شد تا از مرکزیت و اهمیت نزاع اسرائیلی-فلسطینی در منطقه کاسته شود. بعد از آن نیز، جنگ داخلی در سوریه و ظهور خلافت اسلامی بر منطقه، این نزاع را تحتالشعاع قرار داد. اما حالا که بساط داعش نیز در منطقه برچیده شده است، بار دیگر نزاع میان ایران و عربستان بر سر نفوذ منطقهای دوباره عینیت یافته است. تا پیش از سقوط خلافت خودخوانده داعش در عراق و سوریه، ایران و عربستان در جنگ نیابتی در سوریه و یمن رودرروی هم قرار گرفته بودند. اما حالا این تقابل به قطر و لبنان نیز کشیده شده است. این مناقشات موجب شد نزاع حلنشده اسرائیلی-فلسطینی به حاشیه رانده شود. این وضعیت تا پیش از تصمیم جنجالی ترامپ درباره بهرسمیتشناختن بیتالمقدس بهعنوان پایتخت اسرائیل ادامه داشت. هرچند سازمانهای دولتی اسرائیل، از جمله پارلمان این کشور، در قسمت غربی بیتالمقدس قرار داشته و مقامات غربی معمولا به این نقاط سفر میکنند، اما اشغال بیتالمقدس شرقی بعد از جنگ ششروزه ١٩٦٧ هیچگاه از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته نشد. وقتی فلسطینیها نهایتا در سال ١٩٩٣ میلادی وجود اسرائیل را به رسمیت شناختند، این تصمیم گام بلندی بهسوی صلح قلمداد میشد. هرچند دیپلماتها هنوز هم از فرایند صلح خاورمیانه سخن میگویند، سالهای متمادی است که هیچ پیشرفتی و حرکتی برای برقراری صلح صورت نگرفته است. راهحل «دو کشوری» به نظر همچنان تنها گزینه موردپذیرش برای دو طرف است، اما با گذشت زمان و با گسترش شهرکسازیهای غیرقانونی اسرائیل در کرانه باختری، رفتهرفته اعتبار خود از دست میدهد و حالا بهرسمیتشناختن قدس از سوی ایالات متحده بهعنوان پایتخت اسرائیل را باید نقطه پایانی بر راهحل «دو کشوری» دانست. از دیگر سو، راهحل جایگزین، یعنی ایجاد یک کشور دوملیتی، نیز در تضاد با خواست اسرائیلیها قرار میگیرد؛ زیرا که اسرائیلیها را بر سر دوراهی تبدیلشدن به یک کشور دموکراتیک یا یهودی قرار میدهد. سومین گزینه که البته خیلی نامحتمل مینماید، تشکیل یک کشور فلسطینی در غزه است که بتواند تا منطقه شمالی صحرای سینا نیز گسترش یافته و تحت قیومیت مصر قرار بگیرد. در این شرایط، کرانه باختری نیز میان اسرائیل و اردن تقسیم خواهد شد. البته فلسطینیها هیچگاه این وضعیت را نخواهند پذیرفت. حال شاید این سؤال در ذهنتان شکل بگیرد که چرا ترامپ زمان کنونی را برای اعلام تصمیم خود انتخاب کرد. آیا آن را باید نتیجه بیخردی همیشگی او دانست یا نتیجه و برآیند سیاست داخلی آمریکا؟ ذکر این نکته خالی از لطف نیست که تصمیم یکجانبه ترامپ با پاسخ چندان تندی از جانب قدرتهای عربی، از جمله عربستانسعودی، مصر و اردن همراه نشد. برای سعودیها، اولویت اصلی مقابله با ایران است و از آنجا که عربستانسعودی به تنهایی نمیتواند از پس ایران بربیاید، بهویژه در لبنان و سوریه، سعودیها به تحکیم روابط خود با رقبای ایران روی خواهند آورد؛ حتی اگر این رقیب اسرائیل باشد. ائتلاف نوظهور میان عربستانسعودی و اسرائیل که زمانی به هیچ عنوان در مخیله هیچکس نمیگنجید، به نظر در آینده به یکی از نیروهای اصلی در شکلدهی به خاورمیانه جدید تبدیل خواهد شد. تنها گذر زمان به ما نشان میدهد که این ائتلاف ضدایرانی، به چه قیمتی حاصل خواهد شد؟