درویشیان به عبارتی صحیح نویسنده توده ها بود. و از این نگاه ادبیات توده برایش ارزش فراوان دارد، اینکه او داستان های فولکور را جمع آوری کرد و روایت شفاهی مردمان بومی را ارج نهاد از این هویتش سرچشمه گرفته بود. و از این حیث نویســنده ای در تقابل با ادبیات روشنفکری و ادبیات طبقه سرمایه داری بود.
همدلی-حامــد داراب ـ چهره ای میان امید و ناامیــدی، آرمان گرای فرهنگی، آرمان گرای اجتماعی؛ این سه اصطلاح آن چیزی است که ذات آثار و احوال نویســنده و مبارزی همچون علی اشــرف درویشیان را تشــکیل می دهد. به جد معتقدم که او بخش بزرگی از فرهنگ معاصر ایران بود؛ افســوس که در این ســال های پایانی عمــرش که نحیف و ضعیف تر از همیشــه بود؛ این بخش بزرگ را مکتوب نکرد تا باز هم با مــرگ یک چهره نامدار از فرهنگ و ادب معاصر، گســتره ای از تاریخ و تجربه تاریخی ما، به خاک سر نهد. درویشیان در آثارش پیام دار دردها و زخم هــا، آرزوهای بــر باد رفتــه، اندوه های چون کوه اســتوار، و همه دست نایافتنی های تاریخ معاصر ایران بود. این نکته غلو نیست، یا اغراقی بلند درباره آثار نویسنده ای که بی عنایت ماند؛ بلکه واقعیتی است از آثار کسی که چپ شد، چپ ماند و چپ نوشت، اما نه برای آن که اسلحه به دســت بگیرد؛ که به گفته خودش چریک مســلح نبــود بلکه چریکی فرهنگی بود. درویشیان راوی فقر است، در جامعه ای که فرهنگ فئودالی، فرهنگ ارباب-رعیتی و فرهنگ سرمایه داری در آن گستره ای وسیع از مردمانی را به وجود آورده که در فقر می زیند و یا با فقــر می جنگند. درد فقر، آن هم فقر شــرافت مندانه، و رنج بزرگ منشی، در جهانی که شرافت و جوان مردی رنگباخته، ماهیت اساسی آثار این داستان نویس مبارز است. از این حیث است که به استناد نظر اغلب منتقدان می توانم ادعا کنم که آثار او، به خصوص آثاری که در بزنگاه های خاص سیاسی اجتماعی به نگارش درآورده بخش مهم خاطرات اجتماعی ایران معاصر ند؛ محیطی که بوی ساتن و سرب می دهند و منعکس کننده مشقت ها و سختی هایی اســت که روح جمعی جامعه ایرانی در سال های گذشته کشیده. همین مهم اما، او را از پس انقلاب 1357 به کناری نهاد، اگرچه قبل از انقلاب نیز همین نوع تفکرش او را چندیــن بار به زندان انداخت و در بار آخر به 11 ســال حبس محکوم شــد. از این روی این راوی خلأ فرهنگی، با اندیشه انتقادی وسیع خویش، به نویسنده ای حاضر در محافل ادبی بدل شــد تا تجربه اندیشه و زیست گذشته اش آن گونه که باید، به نسل بعد منتقل نشود. تجربه و اندیشه ای که تشنه آگاهی و دانایی مخاطب است، و داستانش در خدمت این دانایی و آگاهی؛ به همین دلیل است که آثار داســتانی او تنها نباید و نمی توانند به مثابه یک نوع داستانی خوانده و قضاوت شوند. چراکه داســتان هایش رابطه مستقیمی دارد با آنچه که می توان آن را به قول احمد شاملو “درد مشترک” خطاب کرد. شاهکار او “ســال های ابری” نمونه ای تمام و کمال، از رابطه او با جامعه، و تاثیر پذیری اش از اجتماعی سرخورده و سرکوب شده است. درویشیان هم چنین نقطه اوجی در ادبیات بومی است. در سال هایی که آموزگار روســتا های “گیلان غرب” بوده، و با تجربــه ای که از زادگاه خود، کرمانشاه، به دوش داشته، به خوبی و تحسین پذیر توانسته فرهنگ و باورهای بومی را در آثارش ارائه دهد. او خود معتقد بود که برای نویسنده ای جهانی شــدن، باید نخست نویســنده ای محلی و بومی بود. از این راستا او و آن مجموعه یگانه ای که به جد ادبیات شــفاهی کرد زبان را مکتوب کرد، در تاریخ ادبیات فارسی و ادبیات کردی خواهد ماند. روایت فقر در جغرافیای کرد غرب کشور، و فرهنگ فراموش شده قومی بزرگ که هرروز به جبر به محاق می رود، نقطه بزرگ نگاه درویشیان است. به استناد نظر بسیاری از هم دوره های او، آثار درویشیان و نویسندگانی همچون او بود که قشری از جامعه کرد غرب را بر آن داشت تا در انقلاب 1357 که با انگیزه ظلم ستیزی و فقرستیزی ایجاد شد، شرکت کنند. امری که کاربردی کردن ادبیات در آن به وضوح قابل مشاهده و سنجش است. نثر درویشــیان روان اســت، و گزارشــی، و او هرگز به تکنیک و فرم و ســاختار در داســتان هایش اهمیت چندانی نمی دهد، بیش از اینها مضمون و درون مایه برایش مهم است. درون مایه ای که بتواند با مخاطب داســتان هایش که اغلب مردمان فرودست هســتند ارتباط برقرار کند. درویشــیان به شکلی از پیش تعین شــده هرگز و در هیچ اثرش حاضر نیســت به گرد مباحث تکنیکی داستان بپیچد. و این برای نویسنده ای ایدئولوگ امری بدهی می نمایاند، نویســنده ای که از ادبیات داستانی به نفع ســخن جمعی و اجتماعی بهره می برد نه صرفا برای استفاده ادبی. در نقد به این شــیوه، اگر مشتی کم سخنی و پرت گویی از سوی برخی منتقدنماها ارائه شد، که ماهیت ادبیات را صفا برای ادبیات می خواستند، و می خواهند، و البته که این نوع نگرش را خیلی ناشیانه از اندیشه “هنر برای هنر” برداشــته اند؛ همین جمله از خود نویســنده کفایت می کند که:” رقابت در کسب بینش اجتماعی و سیاسی، در رشد فکری ما برای نوشتن داستان موثر است” طرفه آنکه ادبیات اگر حتی امری اجتماعی نباشــد، ادبیات اجتماعی خود شــیوه ای از ادبیات است که بزرگترین نویسندگان جهان در آن و با تامل بر آن قلم زده اند. درویشیان اگرچه از اصول بنیادین داستان نویسی و یک نویسنده با تفکر به همه جنبه های نویســندگی غافل ماند و البته این نقد صرحی بر آثار اوست، اما باید با مقتضیات زمان خودش در این راســتا سنجیده شــود. او پیش از آنکه نویســنده باشد یک مصلح اجتماعی است، در کنار گلسرخی و افرادی از این دست از ادبیات به عنوان دریچه ای برای ارتباط مستقیم با مردم زمانه سود می جوید. او زبان نویسنده پر دانش و سخت خوان را به زبانی ساده و بی تکلف بدل می کند تا مردم ساده و بی تکلف زمانه را با واقعیت عینی زمانه آشنا سازد. درویشیان به عبارتی صحیح نویسنده توده ها بود. و از این نگاه ادبیات توده برایش ارزش فراوان دارد، اینکه او داستان های فولکور را جمع آوری کرد و روایت شفاهی مردمان بومی را ارج نهاد از این هویتش سرچشمه گرفته بود. و از این حیث نویســنده ای در تقابل با ادبیات روشنفکری و ادبیات طبقه سرمایه داری بود.