مصاحبه گاهنامه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سایه، نشریه مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان با جعفر عظیم زاده، شامل 11 پرسش در مورد ایشان،اتحادیه آزاد،دانشجویان،و اعتراضات رو به گسترش و مسائل مهم کارگری
1- لطفا ضمن معرفی خودتان، شرحی از پیشه ها و فعالیت های صنفی که تاکنون داشته اید، بفرمایید.
جعفر عظیم زاده هستم. از نه سالگی وارد بازار کار شدم و تا کلاس دوم راهنمائی توام با تحصیل در طول سال در کنار خیابان برای کمک حال خانواده دست فروشی میکردم. سال دوم دبیرستان ترک تحصیل و برای کار عازم تهران شدم و پس از یکسال اشتغال در کارهای ساختمانی و نیروگاه برق خزانه، در کارگاه فتیله سازی برادران رستمی به مدت نزدیک به ده سال کار کردم. سپس با وردستی در شرکت گازرسانی ایران ویلا ساز جوشکار لوله کشی گاز شدم و در شرکتهای مختلف گاز رسانی به عنوان جوشکار مشغول بکار شدم . بیشترین سابقه مداوم کارم به عنوان جوشکار در شرکت گیلان سیال به مدت نزدیک به ده سال در پروژهای مختلف گازرسانی از جمله گازرسانی به کارخانه های تهران پلاستیک، موج پلاستیک، کارخانه صنایع آموزشی، سالن پیش رنگ پژو پرشیا در ایرانخودرو، سیمان آبیک، گلیسرین و صابون سازی ارتش، رب اتکا، کارخانه روغن کشی ورامین و… بوده است.
فعالیتهای صنفی خود را بصورت پیگیر از سال 1383 و بدنبال تحرکاتی که در آن مقطع پیرامون وارد کردن مقاوله نامه های 87 و 98 سازمان جهانی کار به فصل ششم قانون کار در جریان بود، همراه با دوستان دیگری با تاسیس کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری آغاز کردم. بدنبال آن به همراه کارگرانی از کارخانه های نساجی کردستان، ایرانخودرو، ریسندگی پرریس، شرکت واحد تهران، کارخانه آلومین، شرکت لوشان و… اقدام به تشکیل هیات موسس اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار در آذر ماه سال 1385کردیم و با برگزاری اولین مجمع عمومی در اواخر فروردین ماه سال 1386 موجودیت آنرا اعلام نمودیم. اما پس از یکسال فعالیت و استقبال کارگران شاغل از عضویت در اتحادیه، نام آنرا در مجمع دوم به اتحادیه آزاد کارگران ایران تغییر دادیم. هم اکنون عضو این اتحادیه و دبیر هیات مدیره آن هستم. علاوه بر اینها، من و دوستانم از پاییز سال 1383 تا 1386 یک سایت کارگری به نام سایت شورا راه اندازی کرده بودیم و به همین نام نیز بولتن ماهانه ای را نیز منتشر می کردیم. در اعتصابات و اعتراضات مختلف کارگری از جمله اعتصاب کارگران شرکت واحد تهران، لاستیک البرز، پتروشیمی های ماهشهر، کارخانجات صنایع فلزی، ایرانخودرو، نساجی کردستان، کارخانه شاهو و دهها مرکز کارگری دیگر به عنوان اتحادیه آزاد کارگران ایران همدوش و همراه آنان بودیم و در هیاتهای تشخیص و حل اختلاف و مذاکرات، نماینده کارگران برخی کارخانه ها از جمله فولاد زاگرس، کارخانه پرریس، فرش غرب بافت و … بودم. جزو شش کارگر هماهنگ کننده طومار 40 هزار نفری کارگران در اعتراض به حداقل مزد بودم که از سال 91 تا مقطع دستگیریم در اردیبهشت ماه سال 93 اعتراضات مختلفی را از جمله جمع آوری امضا برای افزایش مزد و تجمعات متعدد در مقابل وزارت کار و مجلس شورای اسلامی سازمان دادیم.
2- با توجه به این که با وجود شرایط نامساعد جسمیتان و ابتلا به دیسک کمر حاد قادر به کار کردن نیستید، اکنون وضعیت شغلی و امرار معاش شما چگونه است؟ آیا مشمول فصل پنجم قانون تامین اجتماعی( بخش از کار افتادگی) می شوید؟ و در صورت شمول، کاهش قدرت کار شما چند درصد شناخته شده است؟
متاسفانه در مدت ده سالی که در کارگاه برادران رستمی مشغول بکار بودم نه من و نه دیگر کارگران بیمه نبودیم. همچنین با توجه به اشتغال بعدیم در پروژه های گازرسانی و محرومیت کارگران این بخش از بیمه، در سن 52 سالگی دارای فقط 6 سال سابقه بیمه متقاطع هستم و عملا مشمول فصل پنجم قانون تامین اجتماعی نمی شوم. باید بگویم میلیونها کارگر در کشور بدلیل عدم اجرای قوانین حداقلی موجود و همچنین خارج شدن کارگاههای زیر ده نفر از شمول 30 ماده از قانون کار و عدم بیمه یا بیمه متقاطع در کارهای پروژه ای و ساختمانی، دارای وضعیتی مشابه من هستند.
با توجه به این وضعیت، من قبل از رفتن به زندان در آبانماه سال 1394 و با توجه به سنگین بودن کار جوشکاری در پروژه های بزرگ، لنگان لنگان در پروژه های سبک تری کار میکردم اما بدنبال زندان و اعتصاب غذای 63 روزه و آسیبهای بسیار سنگین جسمانی که دیده ام دیگر عملا قادر به کار به عنوان جوشکار نیستم. در حال حاضر بیکارم و از طریق اجاره ای که از مغازه کوچکی در شهرستان (تنها مایملک 34 سال کار مداوم و زحمت یک کارگر در این مملکت) دریافت میکنم و کمک مالی موقت صندوق اتحادیه، گذران زندگی میکنم و منتظر روشن شدن وضعیت زندانم هستم تا با توجه به آن اگر بتوانم به زندگی خود و خانواده ام سر و سامانی بدهم.
3- در تاسیس اتحادیه آزاد کارگران ایران در سال ۸۵ با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کردید؟ و چه انگیزه ای برای تاسیس اتحادیه داشتید؟
تا آنجا که به ایجاد یک تشکل مستقل کارگری در کشور برمیگردد از لحظه ای که هر کارگری این مسئله را فقط مطرح کند مشکل آغاز میشود. تشکل ما یک تشکل مستقل است و وجود و ایجاد چنین تشکلی بویژه در محیط کار عملا ممنوع و ناممکن است. دولت و کارفرمایان فقط به تشکلهایی اجازه شکل گیری میدهند که اساسنامه آنها توسط وزارت کار مصوب شده و مسئولین شان از فیلتر کارفرما و وزارت کار گذشته باشند و صلاحیت شان توسط آنها تایید گردد. به این معنا میخواهم بگویم اولین و اصلی ترین مشکلی که ما در تاسیس اتحادیه داشتیم این بود که میخواستیم تشکل مستقلی را برپا کنیم. در این مسیر ما سه مانع عمده در مقابل خود داشتیم: 1- فشار نهادهای امنیتی در مقطع تاسیس هیئت موسس اتحادیه در آذر ماه سال 1385 تا مقطع برگزاری مجمع عمومی در 29 فروردین ماه سال 1386 و سپس دستگیریهایی که به فاصله گذشت 12 روز از اعلام موجودیت اتحادیه در روز 11 اردیبهشت ماه 1386 پیش آمد و طی آن رئیس و نایب رئیس اتحادیه در آنزمان آقایان شیث امانی و خالد سواری و اعضای موثری از هیات مدیره همچون صدیق کریمی و 6 عضو دیگر اتحادیه دستگیر شدند. 2- جلب توجه کارگران برای عضویت در اتحادیه. به این معنا که وقتی تشکلی به فاصله 12 روز از اعلام موجودیتش مورد تهاجم نیروهای امنیتی قرار میگیرد و اعضای ارشد آن دستگیر میشوند طبیعی است که بدلیل هزینه های عضویت در چنین تشکلی، کارگران برای عضویت در آن دچار تردید گردند و در سطح پایینی از عضویت در آن استقبال کنند 3- وقتی شما به عنوان عده ای کارگر موسس و شکل دهنده چنین تشکلی، اینگونه با مشکلات حاد امنیتی و ممنوعیتها و دستگیریهای بی وقفه مواجه میشوید بدیهی است که عملا از استفاده از ابزارهای روتین و متعارف سازماندهی از قبیل داشتن دفتر در کارخانه ها و مناطق کارگری، برخورداری ازامکانات مالی از طریق دریافت حق عضویت، داشتن روزنامه و نشریه و تبلیغ و ترویج و…. نیز محروم میشوید. اگر همه اینها را ضربدر موقعیت متزلزل شغلی و اقتصادی و خانوادگی تشکیل دهندگان اتحادیه ما و یا سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و هفت تپه، کانون مدافعان حقوق کارگر و کمیته پیگیری و هماهنگی و… بکنید آنوقت است که ابعاد مشکلات طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ایجاد و ادامه کاری تشکلی مستقل در ایران روشن میشود.
در رابطه با قسمت دوم سوال تان اجازه بدهید به جای گزینه “انگیزه”، از مبرمیت و نیازهایی صحبت کنم که وجود اتحادیه ما و اساسا تشکل یابی را به عنوان بخشی از ساز و کار مبارزه طبقه کارگر برای برخورداری از حداقلی از حقوق انسانی در چهارچوب مناسبات سرمایه داری لازم و ضروری میکند. ما کارگران از این نیاز و ضرورت است که پای ایجاد تشکل و سازمانیابی میرویم.
از آنجا که اساس سیستم سرمایه داری مبتنی بر مالکیت خصوصی است و اساس فعالیت هر فرد صاحب سرمایه در این سیستم کسب سود است بنا بر این بطور طبیعی هر سرمایه داری تلاش دارد تا متخصص ترین، کاری ترین، ارزان ترین و سر به راه ترین کارگر را بکار گیرد و با تعداد کارگر هر چه کمتری بیشترین تولید را انجام دهد.
از طرف دیگر در نظام سرمایه داری به عنوان یک سیستم اقتصادی و سیاسی اجتماعی، آب و خاک و ماه و خورشید و فلک در کارند تا صاحب سرمایه بتواند بر اساس همین تمایل طبیعی برای کسب سود، متخصص ترین، کاری ترین، ارزان ترین و سر به راه ترین کارگر را با تعداد هرچه کمتری، برای بیشترین تولید و کسب بالاترین سود بکار گیرد.
به این معنا که صاحب سرمایه اولا بدلیل داشتن سرمایه، دارای قدرت اقتصادی است و بدلیل همین قدرت اقتصادی، پیشاپیش قدرت مانور بسیار بالایی در تحمیل شرایط مورد نظر خود به کارگری دارد که از سر نیاز برای زنده ماندن و گذران زندگی در بازار کار در برابر او قرار میگیرد. دوما، اساس و بنیان همه قوانین در مورد رابطه کارگر و کارفرما در سیستم سرمایه داری معطوف به بدیهی و مسلم بودن مالکیت خصوصی و تقدس آن است. یعنی پیشاپیش و قبل از هر چیزی همه قوانین روی محور حفظ این مالکیت که مختص اقلیتی صاحب سرمایه میباشد بنا گردیده است. به عبارت دیگر، مثلا اگر هزاران کارگر و کارمند آقای بیل گیتس از گرسنگی نیز بمیرند اینهمه ثروتی که با کار اجتماعی در دستهای او متمرکز شده است بدون میل ایشان دست زده نمیشود. این یعنی اینکه از همان ابتدای کشمکش کارگر و کارفرما و قوانینی که به ظاهر با هدف اداره جامعه گذرانده میشوند حفظ ثروت حاصله از تولید اجتماعی که در دستان بیل گیس ها متمرکز شده است اساس همه چیز است، یعنی پیشاپیش حفظ منفعت او پایه اصلی همه قوانین رابطه کارگری و کارفرمائی و قوانین اجتماعی و حقوقی است. سوما در شرایطی که صاحبان سرمایه از قدرت غول آسای اقتصادی برخوردار هستند و بنیان همه قوانین بر اساس حفظ مالکیت آنها بر ثروتهای اجتماعی تنظیم گردیده است بدیهی است که ابزارهای لازم و ملزوم حفظ این موقعیت نیز نه بدستان من کارگر، بلکه بدستان کسانی به عنوان قوه مجریه و قضائیه و مققنه سپرده شود که بتوانند این موقعیت را برای صاحبان سرمایه پاسداری کنند. به همین دلیل هم است که در ادبیات چپ از دولت به عنوان ابزار حفظ سیادت طبقاتی صاحبان سرمایه اسم برده میشود.
حال شما یک کارگر منفرد را در نظر بگیرد که نه قدرت اقتصادی برای زنده ماندن دارد، نه بنیانهای قوانین موجود بر اساس منفعت او به عنوان یک انسان که حق حیات انسانی دارد تنظیم شده است و نه ابزارهای اعمال قدرت اجتماعی از قبیل دولت و پلیس و زندان و قوه قضائیه و مقننه در دستان اوست و بدین ترتیب عملا بدون هیچ امکان دفاعی در برابر غولی به این عظمت قرار گرفته است. این غول چنان بی رحم و چنان در فکر کسب سود و بهره کشی از کارگر است که حتی اجازه نمیدهد کارگر ذره ای قدرت فردی نیز در برابرش در محیط کار داشته باشد. به عنوان مثال قرارداد دائمی را که تضمین کننده امنیت شغلی کارگر است و کارگر با احساس این امنیت به هر حال میتواند بصورت فردی غرولندی بزند با گذراندن قوانین و موقتی کردن قرار داد کار از او می ستاند تا در سطح غرولند فردی نیز کارگر ذره ای قدرت چانه زنی برای بهبود شرایط کار و یا دفاع از حقوق فی الحال موجودش در برابر تعرضات روزمره صاحبان سرمایه نداشته باشد. تازه خلع ید هر نوع اعمال اراده ای از کارگر به اینجا نیز ختم نمیشود و صاحبان سرمایه با استفاده از قدرت قوای دولتی و نیروهای امنیتی وارد جنگی کثیف با طبقه کارگر میشوند و هر نوع دفاع جمعی کارگران از زندگی شان را به عنوان اقدامی علیه امنیت ملی کشور تلقی و دار و درفش بر پا میدارند تا کارگر را از تنها نقطه اتکا خود، یعنی قدرت جمعی و تشکل برای چانه زنی بر سر زندگیش باز دارند.
اینجاست و با توجه به این مسائل است که توده کارگران بدون اینکه لزوما به همه این بحثها اشرافی داشته باشند در برابر قدرت این غول به قدرت متحد و دسته جمعی خود پناه می برند و تشکل به عنوان ابزار بهره گیری از این قدرت جمعی وارد شرایط کار و زیست شان میشود.
4- شما چندین بار پس از سال 1384 بازداشت شده اید. ضمن شرح سوابق بازداشت هایتان، ذکر بفرمایید که اتهامات وارده، چه عناوین مجرمانه ای را در قانون شامل می شد؟
اولین بار در جریان جمع آوری کمک مالی از کارگران (نهصدو سی هزار تومان) و انتقال آن به خانواده های کارگران دستگیر شده شرکت واحد تهران در اسفند ماه سال 1384 دستگیر شدم و پس از انتقال به قرنطینه زندان اوین و سپس زندان قزلحصار در آنجا موهای سرم تراشیده شد و مستقیما توسط رئیس زندان (مردانی) و پنج زندانبان همراهش بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و در نتیجه یکی از دنده های سمت راست قفسه سینه ام ترک برداشت. در سال 1388 نیز بدنبال سازماندهی برگزاری مراسم روز جهانی کارگر همراه با فعالین دیگر تشکلهای مستقل کارگری دستگیر و پس از 53 روز حبس و کتک کاری شدید در بند 209 زندان اوین که منجر به پارگی پرده گوش سمت چپم گردید آزاد شدم. در رابطه با دستگیری سال 84 که به مدت 5 روز بود دادگاهی تشکیل نشد. اما در جریان بازداشت 53 روزه ام در سال 88 با اتهامات اجتماعی و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشو و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی دادگاهی و از اتهامات وارده تبرئه شدم.
بازداشت سوم من در دهم اردیبهشت سال 1393 و بدنبال آن صورت گرفت که ما در تداوم اعتراضات مان به حداقل مزد حول طومار چهل هزار نفری کارگران و بی توجهی وزارت کار به خواست هایمان، نامه ای سرگشاده به وزیر کار نوشتیم و اعلام کردیم چنانچه تجدید نظری در حداقل مزد سال 93 صورت نگیرد اقدام به تجمع در مقابل وزارت کار خواهیم کرد. اما به جای توجه به خواستهای ما، مامورین امنیتی ساعت 1 بامداد روز دهم اردیبهشت ماه با چهار ماشین مملو از مامور به خانه من و پروین محمدی و جمیل محمدی هجوم آوردند و من و جمیل محمدی را بازداشت و به بند 209 زندان اوین منتقل کردند. در جریان این بازداشت پس از 46 روز آزاد و سپس در اسفند ماه همانسال در شعبه 15 دادگاه انقلاب محاکمه و با اتهامات اجتماعی و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به شش سال زندان محکوم شدم. این حکم در تیر ماه سال 1394 در دادگاه تجدید نظر تایید و من 20 آبانماه همانسال عازم زندان شدم و بدنبال اعتصاب عذایی 63 روزه، در روز دهم تیر ماه سال 95 موقتا آزاد شدم.
بازداشت چهارم من در اواخر اردیبهشت ماه سال 1394 ، بدنبال اعتصاب کارگران نورد و لوله صفا که در اعتراض به عدم دریافت چهار ماه حقوق صورت گرفته بود و طی آن شاپور احسانی راد عضو هیات مدیره اتحادیه بازداشت شده بود صورت گرفت. من در حالیکه در دفتر بازپرسی شعبه 2 دادگستری شهرستان ساوه همراه با همسر شاپور پیگیر آزادی وی بودم با دستور بازپرس در دفترش بازداشت و پس از بیست روز حبس در انفرادی زندان مرکزی ساوه آزاد شدم. بدنبال این بازداشت پرونده ای با اتهامات “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور”، تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، بر هم زدن نظم عمومی و تشویش اذهان عمومی علیه من و شاپور در دادگاههای انقلاب و کیفری ساوه گشوده شد و هر کدام از ما در دادگاه انقلاب به یازده سال زندان محکوم و نهایتا در دادگاه تجدید نظر از اتهامات وارده تبرئه شدیم. همچنین دادگاه کیفری ساوه نیز مرا از اتهامات بر هم زدن نظم عمومی و تشویش اذهان عمومی تبرئه کرد اما شاپور احسانی راد را به 30 ضربه شلاق و 6 ماه زندان محکوم نمود.
5- درخواست اعاده ی دادرسی شما در دادگاه شهرستان ساوه پذیرفته شد و از حکم سابق تبرئه شدید. اکنون وضعیت حکم ابلاغی در دادگاه تهران چگونه است؟ با توجه به اینکه در اردیبهشت ماه سال گذشته همراه با اسماعیل عبدی، اعتصاب غذای 63 روزه ای داشتنید و با وعده ی اعاده ی دادرسی آزاد شدید، آیا اعاده ی دادرسی شما در دادگاه تهران پذیرفته شد؟
متاسفانه اعاده دادرسی من در دیوان عالی کشور پذیرفته نشد و مامورین دادستانی جهت بازداشت و انتقالم به زندان در بهمن ماه سال گذشته به منزلم آمدند که البته من در منزل نبودم. حکم شش سال زندان من که توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب صادر شده بود به قوت خود باقی است و اخیرا دادستانی تهران دستور ضبط وثیقه ها را به مبلغ پانصد میلیون تومان صادر کرده است. وثیقه گذاران من خانم پروین محمدی و تهمینه خسروی دو کارگر بازنشسته کارخانه صنایع فلزی و کارخانه وطن اصفهان هستند. هم آنان و هم دیگر اعضای اتحادیه و هم خود من این حکم را تماما غیر قانونی میدانیم و در صدد هستیم تا بار دیگر اعاده دادرسی بدهیم. چرا که گذشته از اینکه از نظر ما حکم صادره تماما غیر قانونی است از طرف دیگر با توجه به تبرئه من در دادگاه “متاخر” (تجدید نظر اراک در مورد یازده سال حکم زندان) که اتهامات وارده و مصادیق آن عینا مشابه اتهامات وارده و مصادیق شعبه 15 دادگاه انقلاب است لذا قانونا دیوان عالی کشور موظف به رسیدگی و تبرئه اینجانب است.
6- اعتراضات و اعتصابات کارگری از شهریور ماه 1396 روند صعودی داشته است.تجمعات کارگران پالایشگاه ستاره خلیج فارس بندر عباس، کارگران فضای سبز یزد، کارگران هپکو و آذرآب اراک، کارگران جایگاه های سوخت اهواز در اعتراض به عدم امنیت شغلی، کارگران شرکت آب و فاضلاب روستایی شهرستان کرمانشاه در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات و نداشتن بیمه، کارگران مینی بوس کازرون و کارگران نیروگاه سیکل ترکیبی بهبهان شاهد مثالی برای این مدعاست. وضعیت کنونی اعتراضات کارگری در این مدت اخیر چگونه تحلیل و ارزیابی می کنید و به نظر شما علت افزایش و تعدد تجمعات اخیر چیست؟
با توجه به نمونه های اعتراضات کارگری که شما خودتان نیز به آنها اشاره کردید بی هیچ اغراقی باید بگویم امروزه اعتراضات کارگری تصویر تمام نمائی از سیمای جامعه ماست. بطوریکه هر جامعه شناس یا تحلیلگر اقتصادی و سیاسی و یا حتی فرهنگی بخواهد تبیینی از وضعیت اقتصادی سیاسی و اجتماعی فرهنگی در ایران بدهد نمیتواند مسائل کارگری را درز بگیرد. اگر روانشناس یا جامعه شناسی بخواهد در این جامعه خشونت، افسردگی و استرس و اضطراب را تبیین کند نمیتواند بدون پرداختن به بیکاری میلیونها کارگر و جوان و بی افقی و درماندگی آنان برای گذران زندگی حرفی برای گفتن داشته باشد. اگر اقتصاد دانی بخواهد راههای برون رفت از بن بست و فلج اقتصادی کنونی در ایران را نشان دهد نمیتواند عدم پرداخت مزد کارگران، تعطیلی و روشکستگی گسترده کارخانه ها و بیکاری میلیونی کارگران و جوانان و مسئله بسیار مهم اشتغالزائی را درز بگیرد. اگر سیاست مداری بخواهد تبیینی از اوضاع سیاسی و تلاطمات اجتماعی موجود در ایران بدهد نمیتواند اعتراضات گسترده و هر روزه کارگری و تاثیرات آن را در معادلات سیاسی ایران قلم بگیرد. اگر کسی بخواهد کار فرهنگی برای رشد انضباط اجتماعی و اخلاقیات انسانی در این جامعه انجام دهد نمیتواند با درز گرفتن شرایط اقتصادی طبقه کارگر به مثابه اکثریت عظیم مردم ایران کاری از پیش برد و الا آخر، میتوان این بحث را ادامه داد.
به این معنا میخواهم بگویم که تا آنجا که به مسائل و اعتراضات کارگری بر میگردد این مسائل و اعتراضات در طول سال گذشته و سالجاری چنان ابعاد گسترده و عمق و دامنه ای پیدا کرده است که بدون رسیدگی موثر به مطالبات کارگری و بدون وجود برنامه ای فوری و عملی از سوی دولت برای پایان دادن به مصائبی که امروزه میلیونها کارگر با آن مواجه هستند نه تنها هیچ چشمندازی را نمیتوان برای توقف و یا کم شدن دامنه این اعتراضات متصور بود بلکه از سوئی با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر کشور، انجماد عملی دستمزدها، گرانی خزنده مایحتاج زندگی، عدم پرداخت بموقع دستمزدها، ورشکستگی و تعطیلی بیش از پیش کارخانه ها و …، و ازطرف دیگر با توجه به اینکه دولت هیچ اراده و برنامه ای برای برون رفت طبقه کارگر از وضعیت مصیبت بار کنونی ندارد و سیاستهایش تماما ضد کارگری و با رویکرد تحمیل شرایط برده وارتر به طبقه کارگر ایران است، من پیش بینی ام این است که روبروز بر عمق و دامنه اعتراضات کارگری در کشور افزوده خواهد شد و ما در آینده ای نه چندان دور با تلاطمات شدید اجتماعی با محوریت مطالبات و اعتراضات تعیین کننده کارگری مواجه خواهیم بود.
تا آنجا هم که به علل و زمینه های این اعتراضات و رشد و گسترش آن برمیگردد در پایه ای ترین سطح، علت آن بحران و بن بست اقتصادی رو به تزاید از نزدیک به چهار دهه گذشته به این سو در کشور و سرریز کردن تمام و کمال بار این بحران بر روی دوش طبقه کارگر است. بطوریکه در طول نزدیک به چهار دهه گذشته هر آنچه که در راستای تحمیل بی حقوقی بیشتر به طبقه کارگر جهت تضمین و تداوم سود آوری و انباشت سرمایه لازم بوده است توسط دولتهای مختلف به اجرا در آمده است.
از اواسط دهه شصت به این سو پروسه موقت سازی قراردادها را با هدف تحمیل بی حقوقی بیشتر به کارگران آغاز کردند. با تصویب قانون کار و رسمیت دادن به قراردادهای موقت، بر چیده شدن قراردادهای دائمی کار را صورت قانونی دادند و نهایتا کار را به جائی رساندند که امروزه دیگر چیزی به نام قرارداد دائمی چه در استخدامهای دولتی وچه استخدامهای غیر دولتی وجود ندارد. با موقت سازی قراردادهای کار، این نوع قراردادها را نیز از یکسال به شش ماه و از این مدت به سه ماه و یک ماه و از سه ماه و یک ماه به سفید امضا و حتی اخذ سفته از کارگران برای استخدام یکماهه تقلیل دادند. حداقل مزد را در طول دوران جنگ علیرغم تورم افسار گسیخته افزایش ندادند و سپس با آمارهای دروغین بانک مرکزی در مورد تورم کار را به جائی رساندند که بطور نانوشته ای حداقل مزد کارگران عملا منجمد شد، بطوریکه در شرایط حاضر دریافتی یک کارگر چهار برابر زیر خط فقر و سه برابر زیر سبد هزینه است. با واگذاری صنایع بزرگ و کوچک مصادره شده از بنیاد پهلوی و سرمایه داران دوره گذشته به بنیادهای رنگارنگ وابسته به حوزه قدرت و سپس به نهادهای امنیتی و آقازاده ها و اشخاص وابسته به نهادهای قدرت، چنان دست اندر کار غارت و چپاول شدند که هم اکنون چیزی جز ویرانه ای از این صنایع باقی نمانده است. با سرکوب هرگونه حق خواهی کارگران و ممنوعیت وجود تشکلهای مستقل کارگری در مراکز تولیدی و صنعتی هر آنچه که در راستای غارت و به ورشکستگی کشاندن کارخانه ها و تحمیل بی حقوقی مطلق به طبقه کارگر بود به سر انجام رساندند. سوبسیدها را به عنوان بخش مهمی از سهم طبقه کارگر از تولید با پرداخت نقدینگی بسیار ناچیزی قطع کردند. همه صندوقهای بازنشستگی را به یغما بردند و اینک صندوق سازمان تامین اجتماعی به عنوان بزرگترین صندوق حمایتی و بازنشستگی میلیونها کارگر چنان در آستانه ورشکستگی و نابودی قرار گرفته است که فقط و فقط با ورودی سهم بیمه بروز کارگران سر پا مانده است. دارائی نقد صدها هزار نفر از مردم زحمتکش کشور را با سودهای اغوا کننده به سوی موسسه های مالی وابسته به حوزه قدرت کشاندند و آشکارا دست به بالا کشیدن اندوخته های مردم زدند و… و….،
آیا به نظر شما دیگر چیزی برای بیرون کشیدن از دسترنج طبقه کارگر ایران برای سرپا نگه داشتن اقتصاد و سودآوری سرمایه باقی مانده است تا بشود اندک امیدی برای گردش اقتصادی و احیانا بهبود شرایط زندگی کارگران که پیشکش! بلکه برای بدتر نشدن این شرایط مشقت بار داشت؟
اگر پاسخ این سوال منفی است که به نظر من منفی است آنوقت باید منتظر گسترش عمق و دامنه اعتراضات کارگری و بروز تلاطمات شدید اجتماعی با محوریت مطالبات کارگری در کشور بود.
7- هر روزه شاهد تلفات بسیاری از کارگران در اثر حوادث حین کار هستیم. حوادثی چون سقوط، قطع عضو، سوختگی های شدید، برق گرفتگی و حتی فوت کارگران. به نظر شما چه سازو کاری برای کاهش این حوادث باید در نظر گرفته شود؟ با استناد به ماده ی 96 قانون کار اداره بازرسی وزارت کار و امور اجتماعی وظیفه ی آموزش مسائل مربوط به حفاظت فنی و راهنمایی کارگران، بررسی و تحقیق پیرامون اشکالات ناشی از اجرای مقررات حفاظت فنی و تهیه پیشنهاد و تذکراتی مناسب با پیشرفت و تحولات تکنولوژی و بازرسی مستمر همراه با تذکر اشکالات و معایب و نواقص کارگاه ها و کارخانه ها در صورت لزوم تقاضای کارگران را بر عهده دارد. آیا این تکلیف قانونی که بر ذمه اداره بازرسی وزارت کار و امور اجتماعی برای جلوگیری از حوادث حین کار است، رعایت می شود؟
همانقدر که طبق بند الف ماده 96 قانون کار، اداره کل بازرسی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به وظیفه خود در قبال اجرای مقررات ناظر بر کار از قبیل مقررات مربوط به کارهای سخت و زیان آور، طرح طبقه بندی مشاغل، مزد و ساعت کار، کار کودکان و …. عمل میکند؟! به همان درجه نیز میتوان مدعی نظارت این اداره کل بر اساس بندهای ب، ج، د، و هـ این ماده قانونی به رعایت مقررات ایمنی در محیطهای کار بود.
واقعیت این است که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به هیچیک از وظایف حمایتی خود نه تنها عمل نمیکند بلکه تبدیل به وزارت خانه ای شده است که تنها ماموریتش دور زدن و زیر پا گذاشتن حداقلهای حمایتهای قانونی از شرایط کار و زیست کارگران است. همین امروز حداقل مزد کارگران حتی با استناد به آمارهای مخدوشی که ارائه میشود بیش از سه برابر زیر خط فقر است این در حالیست که ماده 41 قانون کار با قید “باید” بر تامین زندگی یک خانوار کارگری بدون توجه به مشخصات جسمی و روحی کارگران و ویژگی های کار محول شده تاکید کرده است. یا خود همین طرح کارورزی دانش آموختگان دانشگاهی، عملا طرحی برای دور زدن فصل پنجم قانون کار است که توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تهیه و تصویب و اینک اجرائی شده است و همینجوری میتوان این مصداقها را ادامه داد.
اما تا آنجا که به ماده 96 قانون کار و عمل نکردن اداره کل بازرسی وزارت کار به وظایف خود بر میگردد همین بس که طبق اذعان وزیر کار در خبرگزاری ایسنا بتاریخ 24 شهریور 1393 بیش از 90 درصد حوادث ناشی از کار به دلیل عدم برخورداری کارگران از آموزشهای لازم ایمنی است.
علاوه بر اعتراف صریح وزیر کار به عدم اجرای ماده 96 قانون کار که در اظهارات فوق از سوی او در خبرگزاری ایسنا به خوبی روشن است باید بگویم طبق آمار موجود اگر میانگین آمار سوانح منجر به فوت را با کسر روزهای تعطیل سال مورد کنکاش قرار دهیم روزانه 5 کارگر جان خود را حین کار از دست میدهند که بنا بر آمار سالهای مختلف حدود 50 الی 60 درصد آن مربوط به بخش ساختمان است که مطلقا هیچ نظارتی از سوی اداره کل بازرسی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در این بخش وجود ندارد.
گذشته از این نکات، آمارهایی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ارائه میدهد مربوط به آندسته از کارگرانی میشود که زیر پوشش بیمه تامین اجتماعی هستند و نه تحت پوشش سایر صندوقهای بیمه ای. از طرف دیگر، بسیاری از کارگرانی که حین کار جان خود را از دست میدهند تحت پوشش هیچ نوع بیمه ای نیستند و تعداد آنان در آمار های رسمی سوانح منجر به فوت گنجانده نمیشود. همچنین، تا آنجا به مرگ و میر کارگران بر میگردد این آمار فقط مربوط به سوانح شغلی حین کار است و به همین دلیل تعداد کارگرانی که بدلیل ابتلا به بیماریهای شغلی در نتیجه شرایط کار در طول سال دچار مرگ خاموش میگردند در این آمارها گنجانده نمیشود.
8- به نظر شما چرا در بسیاری از شهرها کارگران برای احقاق حقوق و حصول مطالبات برحقشان، به فعالیت های جمعی و حمایت از اعتراضات همدیگر نمی پیوندند و یا از پیگیری مطالبات صرف نظر می کنند و یا به شکلی انفرادی پیگیری می کنند.
اولین برخوردی که در کشور با اعتراضات کارگری میشود حضور بلافاصله نیروهای امنیتی در میان کارگران و تلاش برای ایجاد رعب در میان آنان است. بدلیل بالا بودن هزینه فعالیتهای سیاسی در ایران، میگویند اعتراضات شما سیاسی است تا کارگر شش ماه حقوق نگرفته ساکت شود و به شرایط مصیبت باری که برایش رقم زده اند تمکین کند، میگویند فلان رادیو و تلویزیون بیگانه با انتشار اخبارتان دارد از شما حمایت میکند و…،
علاوه بر اینها نماینده های کارگران در جریان اعتراضات از سوی کارفرما و نیروهای امنیتی بشدت تحت فشار قرار میگیرند و در بسیاری موارد به نهادهای امنیتی احضار و مورد تهدید واقع میشوند، از کار خود اخراج و در نهادهای قضائی برای کارگران معترض و نماینده هایشان پرونده قضائی تشکیل میشود. هر دور هم جمع شدنی از سوی کارگران برای پیگیری سازمانیافته مطالبات شان با اتهام اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور مواجه میشود، کار رسانه ای کارگران برای رساندن فریادشان به گوش دیگر کارگران و مردم با اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی مواجه میگردد. به جرات میگویم پس از هر اعتراض موفق و ناموفقی، هفتاد هشتاد درصد کارگرانی که جلوی صف اعتراض بوده اند با اتمام مدت قرارداد، تمدید قرارداد نمیشوند و بدون اینکه به لحاظ قانونی دست شان به جائی بند باشد از کار اخراج میگردند.
با این حال و تحت چنین شرایط سختی، کارگران ایران نه تنها از پیگیری مطالبات خود صرف نظر نمیکنند بلکه ما هر روزه شاهد اعتراضات و اعتصابات کوچک و بزرگ کارگری در سطح کشور بصورت محلی و کارخانه ای هستیم که علیرغم بازداشتها، احضارها و پرونده سازیهای فردی و دسته جمعی، بطور بی وقفه ای ادامه دارد.
به عبارت دیگر، علیرغم امنیتی کردن اعتراضات صنفی کارگران و هزینه بالای این اعتراضات، اینگونه نیست که کارگران از پیگیری مطالبات خود صرف نظر کنند و یا بصورت فردی پیگیری مطالباتشان باشند، هر چند که بعضا اینگونه نیز که شما میگوئید ممکن است باشد. اما واقعیت این است که امروزه اعتراضات کارگری در محل کار و بصورت جدا جدا در کارخانه های مختلف در ایران، با توجه به آمار این اعتراضات، اگر نتوانیم بگوئیم بالاترین آمار اعتراضات کارگری در یک کشور در سطح جهانی است اما به جرات میتوان گفت یکی از بالاترین آمار اعتراضات کارگری در سطح جهانی است. به طوریکه سال گذشته، ۱۲۶۴ مورد اعتراض کارگری یعنی هر روز بیش از ۳ اعتراض در سطح کشور به وقوع پیوسته است. تازه این آمار با توجه به عدم رسانه ای شدن بسیاری از اعتراضات کارگری، آمار دقیقی نیست و به این معنا تعداد اعتراضات کارگری در سطح کشور بسیار بیشتر از این آمار است.
گذشته از این آمار، امروزه اعتصاب که تا همین سالهای نه چندان دور در این مملکت حرام شمرده میشد به یک سنت پایدار در میان کارگران تبدیل شده است و این شکل پایه ای از اشکال مبارزاتی کارگران چنان فراگیر شده است که دولت و نهادهای امینتی با هیچ تبصره قانونی و غیر قانونی و یا فشارهای امنیتی قادر به جلوگیری از آن و یا حتی کاستن از دامنه اش نیستند.
با این حال، باید به این واقعیت اذعان نیز کنم که رشد کیفی اعتراضات کارگری هنوز به جائی نرسیده است که کارگران ایران بتوانند اعتراضات همدیگر را در سطح یک شهر و یا در بعد سراسری مورد حمایت متقابل قرار بدهند و یا حتی بدتر از این، کارگران دو – سه کارخانه ای که معضل مشابهی همچون عدم دریافت حقوق دارند و به لحاظ مکانی نیز همسایه همدیگر و در یک شهر صنعتی واحد قرار دارند هنوز به نقطه ای نرسیده اند تا اعتراضات خود را یکپارچه کرده و به اتفاق هم دست به اعتصاب و تجمع بزنند.
به نظر من، علت این امر در درجه نخست مربوط به عدم وجود تشکلهای مستقل کارگری محلی و سراسری به عنوان نقطه اتصال بخشهای مختلف طبقه کارگر و ابزار حمایت متقابل آنان از اعتراضات همدیگر است. اما خود این مسئله، یعنی ضرورت حمایت عملی متقابل کارگران از اعتراضات همدیگر و برپائی تشکلهای مستقل محلی و سراسری، امری نیست که کارگران به آن آگاهی نداشته باشند و یا نخواهند دست به حمایت متقابل از اعتراضات همدیگر بزنند.
اینکه چرا علیرغم این آگاهی، این اتفاق هم اکنون و یا فردا صبح رخ نمیدهد مربوط به این مسئله میشود که جنبش کارگری و مبارزات کارگران نیز همچون دیگر جنبشهای اجتماعی، جنبشی متاثر از کل اوضاع و احوال اقتصادی اجتماعی و توازن قوای سیاسی حاکم بر کشور است. نیازی به روشنگری نیست که هر حرکت صنفی کارگران با توجه به روبنای سیاسی حاکم بر کشور و مشخصه های آن، بلافاصله با مصلحتهای حکومتی مواجه و تمام قد در برابر آن قرار میگیرد و بدین معنا کارگران در قدم به قدم مبارزات صنفی خود با نهادهای امینتی و قضائی مواجه میشوند.
اینجا در ایران بدلیل ماهیت روبنای سیاسی حاکم بر کشور، شرایط طوری نیست که همچون کشورهای اروپائی صدها هزار کارگر به خیابانها بریزند و بی آنکه این تظاهرات به یک رو در روئی تمام عیار با قدرت سیاسی حاکم بیانجامد خاتمه پیدا کند. به این معنا می خواهم بگویم ارتقا مبارزات کارگران ایران به سطح حمایت متقابل از اعتراضات همدیگر، شکل گیری اعتراضات سراسری و دست یابی کارگران به تشکلهای مستقل، امری است که به تناسب تغییر توازن قوای سیاسی در کشور محقق خواهد شد.
در عین حال باید بدانیم طبقه کارگر ایران به عنوان یک نیروی عظیم اجتماعی، خود با اعتراضات روزمره و ایستادگی در برابر وضعیت موجود، دست اندر کار این تغییر توازن قواست و همین امروز بارقه های سراسری شدن اعتراضات کارگری را میتوان در اعتراضات کارگران برق و مخابرات و بازنشستگان کشوری و تامین اجتماعی مشاهده کرد.
9- اصلی ترین و بنیادی ترین مطالبه ی کارگران در شرایط کنونی چه می دانید؟
اصلی ترین و محوری ترین مطالبه ما کارگران که بر بطن و بستر مبارزات روزمره ما برای دستیابی به مزد عادلانه، امنیت شغلی، ایمنی کار، بیمه و بهداشت و درمان و…، وجود دارد، برخورداری از تشکلهای مستقل کارگری است.
کارگران در مبارزات روزمره خود بر سر مزد و شرایط کار است که به ضرورت متحد شدن و از این منظر به ضرورت برپائی تشکل به عنوان ابزاری متحد کننده دست می یابند و از اینجا به بعد است که مبرمیت وجود تشکل در سطح یک آگاهی اجتماعی در مبارزه کارگران برای دستیابی به یک زندگی انسانی به عنوان یک مطالبه بنیادی وارد چرخه ی کار و زیست آنان میشود.
اما تا آنجا که ورای ساز و کارهای مبارزاتی کارگران و برخورداری شان از تشکل مستقل به مثابه حقوق بنیادین آنان بر میگردد، اگر بخواهیم فوری ترین و مهم ترین خواستهای کارگران ایران را در یک لیست کوچک بیان کنیم باید بگویم اهم این مطالبات عبارتند از: افزایش فوری حداقل مزد کارگران شاغل و بازنشسته بر اساس استانداردهای زندگی امروزی (در شرایط حاضر چهار میلیون تومان)، احیا قراردادهای دائمی و بر چیده شدن قراردادهای موقت، پایان دادن فوری به عدم پرداخت بموقع دستمزدها و تلقی شدن عدم پرداخت مزد از سوی کارفرمایان به مثابه یک جرم سنگین قابل تعقیب قضائی – برچیده شدن شرکتهای پیمانکاری و تامین نیروی انسانی و انعقاد قرار داد مستقیم و دائمی کارگران این دسته از شرکتها با شرکتهای مادر – اجرای کامل بیمه کارگران ساختمانی و تحت پوشش قرار گرفتن کارگران همه بخشهای کوچک و بزرگ تحت پوشش قانون کار و تامین اجتماعی، برقراری بیمه بیکاری معادل حداقل مزد برای کارگران و جوانان بیکار آماده ی به کار و….،
10- با توجه به سوژه زدایی قدرت از منتقدان، فعالین مدنی، سیاسی و صنفی، بالتبع جنبش دانشجویی در شرایط امروزین حساسیت و واکنش های لازم را به فقر، نابرابری، بی عدالتی، مصائب و مشکلات جامعه، مطالبات کارگران، معلمان و محرومان ندارند. به نظر شما مسئولیت اجتماعی دانشجویان در این حیطه چیست؟ در واقع پیام شما به دانشجویان چیست؟
چه بسا که خودتان هم موافق هستید که دانشجویان در واقع آن بخشی از طبقه کارگر و نیروی کار مزدی هستند که فی الحال در دانشگاهها مشغول کسب مهارت و آموزشهای علمی می باشند و بالطبع پس از پایان این دوره باید وارد بازار کار شده و به عنوان پرستار، مهندس، پزشک، معلم و مدرس دانشگاه، تکنیسین برق و مخابرات، کادر و مسئول آزمایشگاه، کادر تولید و سرپرست خط تولید، کادر اداری، مکانیک سیالات، مکانیک ماشین آلات، کادر و مسئول کنترل کیفی تولید و…، مشغول بکار گردند. تازه همه اینها در صورتی است که پس از پایان تحصیلات، موفق به پیدا کردن شغلی متناسب با رشته تحصیلی خود شوند و یا موفق به اشتغال به عنوان کارگر ساده و یا کارگر فنی و خدماتی گردند. در غیر اینصورت به عنوان بخشی از لشکر ذخیره بیکاران باید بسوزند و بسازند و با هزار و یک بدبختی و فلاکت مواجه شوند. کما اینکه هم اکنون بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی یکی از مهم ترین مشکلات اجتماعی کشور است و زندگی صدها هزار جوان فارغ التحصیل بیکار، بی هیچ چشمندازی برای اشتغال در حال تباه شدن است.
گذشته از واقعیت های عینی فوق، تا آنجا هم که به تبیین جایگاه دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهی در عرصه تولید و تمامی حوزه های زندگی اجتماعی بشریت معاصر بر میگردد باید بگویم با توجه به پیشرفتهای غول آسای تکنولوژیکی در چند دهه اخیر و کاربست آن در تمامی عرصه های تولیدی و زندگی اجتماعی، دیگر اینگونه نیست که آنان همانند پنجاه سال پیش در راس هرم اداره و سازماندهی تولید و امور زندگی اجتماعی قرار گیرند. بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان هم اینک در تمامی کشورهای پیشرفته و همچنین کشورهایی مانند ایران در پهنه ی تولید و اداره زندگی اجتماعی در سطوح مختلفی به عنوان نیروی کار مزدی مشغول بکار هستند. به عبارت دیگر، امروزه بدلیل پیشرفتهای خیره کننده علمی، علم و دانش در تمامی زوایایش چنان در سطح گسترده و عمیقی با هر گونه تولید و اداره امور زندگی اجتماعی بشر در هم تنیده است و یا در حال در هم تنیده شدن است که کارگران امروز، نه کارگران یدی کم سواد و بیسواد دیروز، بلکه تحصیل کردگان و دانش آموختگان دانشگاهی هستند.
به همین دلیل هم هست که ما در سطح جهانی، دیگر با جنبشهای دانشجوئی همانند جنبشهای دانشجوئی دهه های پیشین به عنوان حامی دیگر جنبشهای اجتماعی از قبیل جنبش کارگری، جنبش زنان و یا جنبشهای استقلال طلبانه مواجه نیستیم. به عنوان مثال، سال گذشته وقتی دولت فرانسه تغییر قانون کار را در دستور خود گذاشت ما با یک جنبش دانشجوئی حامی جنبش کارگری در مبارزه علیه تغییر قانون کار در این کشور مواجه نبودیم که به واسطه مسئولیت اجتماعیش کارگران را مورد پشتیبانی قرار دهد بلکه دانشجویان و حتی دانش آموزان فرانسه به عنوان یک نیروی اصلی و مدعی اصلی مبارزه با تغییر قانون کار، علیه دولت اولاند به میدان آمدند.
به عنوان یک جمعبندی باید بگویم: دوستان! مسئولیت اجتماعی شما، مسئولیتی مربوط به زندگی شما و آینده شماست. اکثریت قریب به اتفاق شما بخش مهم و قابل توجهی از طبقه کارگر ایران و نیروی کارمزدی سال آینده و همینطور دو سال دیگر و بطور گسست ناپذیری سالها و سالهای آینده این جامعه هستید. شما طبقه کارگر ایران هستید. هر گونه تعرضی به حقوق انسانی ما “شاغلین امروز”، تعرضی مستقیم و بلاواسطه به حقوق انسانی شماست. قانون کار امروز و هر گونه تغییری در آن مربوط به شما و زندگی شماست. انجماد حداقل مزد، تسهیل اخراج سازی، شرکتهای پیمانکاری و تامین نیروی انسانی و هر آن چیزی که امروز در قالب لوایح و طرحهای ضد کارگری همچون طرح کارورزی فارغ التحصیلان دانشگاهی به اجرا در میاید مستقیما شرایط کار و زیست شما را نشانه رفته است. نابودی و تضعیف تامین اجتماعی و غارت صندوقهای بازنشستگی، مستقیما امری مربوط به شما و آینده شماست.
من می فهمم که شما دوستان دانشجو نیز همچون من کارگر پروژه ای در رابطه با مثلا کارگران هپکو، کاری جز حمایت از عدم اخراج آنان نمیتوانید انجام دهید. به عبارتی در این حوزه فعالیت و مسئولیت شما به عنوان بخشی از طبقه کارگر ایران جنبه همبستگی و حمایتی پیدا میکند. اما مسائل بسیار بنیادی دیگری همچون تغییرات ضد کارگری تر در قانون کار، انجماد دستمزدها و تصویب و اجرای لوایح و طرحهای ضد کارگری همچون طرح کارورزی دانش آموختگان دانشگاهی و… ، تماما مسائلی هستند که بطور مستقیم مربوط به زندگی همین امروز و همین فردای شماست. علاوه بر این، حاکم کردن سیاستهای ویرانگرانه بر تمامی شونات زندگی اجتماعی و اقتصادی سیاسی، شما دانشجویان را به ایفای نقشی مسئولانه و جدی در برابر آنها فرامیخواند.
بیائید به عنوان بخشهای مختلف یک طبقه بزرگ اجتماعی دستهایمان را در دست همدیگر بگذاریم و با مبارزه ای متحد و یکپارچه اجازه ندهیم ما را از حداقلهای یک زندگی انسانی و شرفتمندانه محروم سازند.
11- میشل دی تیس، استاد دانشگاه پتسبرگ آمریکا معتقد بود:
چیزی که به نابرابری دامن می زند، قدرت رو به رشد مالکین سرمایه و زوال قدرت کارگران است و هر چه قدرت کارگران بیشتر باشد، بیشتر به سمت تساوی و عدالت متمایل می شویم.
یعنی او جایگاه ویژه ای برای کارگران در نهادینه سازی عدالت اجتماعی و تساوی درآمدی در نظر گرفته است.
آیا شما انگاره فوق را قبول دارید؟
و به نظر شما، مسئولیت اخلاقی کارگران در چنین شرایطی که قدرت روح مبارزان اجتماعی را فرسوده می سازد، برای مقابله با نابرابری را چیست؟
من با دیدگاهها و بحثهای میشل دی تیس آشنائی ندارم لذا بر اساس جمله ای که نقل کرده اید نمیتوان چندان در تایید یا رد انگاره ایشان صحبتی کرد. چرا که در بنیادی ترین سطح آن چیزی که موجد نابرابری و مضاف بر آن، دامن زدن به نابرابری انسانها در نظام سرمایه داری است در گرایش ذاتی خود سرمایه نهفته است.
لذا سوالی که در این میان مطرح میشود و در جمله نقل شده از میشل دی تیس مبهم است این است که آیا میشود در چهارچوب مناسبات سرمایه داری تا ابد نقطه تعادلی ما بین قدرت اجتماعی کارگران و مالکین سرمایه برای کاستن از دامنه نابرابریها و یا عدم تشدید آن ایجاد کرد؟
پاسخ این سوال تا آنجا که به مبانی نظام سرمایه داری از قبیل کار مزدی، سیکل انباشت و بحران و گرایش دائمی سرمایه به تمرکز و خلع ید از انسانها بر میگردد منفی است. از طرف دیگر، این بحث به این معنا هم نیست که نمیشود در مقاطعی و بطور موقت در چهارچوب این نظام به نقطه تعادلی نسبی ما بین قدرت طبقه کارگر و مالکین سرمایه دست یافت تا از دامنه نابرابریها کاسته و یا جلوی تشدید آن گرفته شود.
اما به نظر من بسیار مهم است که بدانیم رسیدن به این نقطه تعادل نسبی در مقاطعی برای کاستن از دامنه نابرابریها در نظام سرمایه داری، نه ناشی از منویات سرمایه و کارکرد آن، بلکه تابعی از مبارزات سخت، طاقت فرسا و گاه بسیار خونبار طبقه کارگر است. نگاهی به جنبش کارگری در کشورهای اروپائی از جنبش چارتیستها در انگلستان تا مبارزات کارگران فرانسه در دهه های 30 و 40 قرن نوزده، کمون پاریس، انقلاب اکتبر، انقلاب آلمان، جنبشهای کارگری در طول قرن بیستم، تا نگاهی به آنچه که به طبقه کارگر اروپا در پس فروپاشی بلوک شرق و باز پس گیری دستاوردهای کارگران در این کشورها بر میگردد، همه موید این امر است.
لذا باید فرق گذاشت ما بین کسانی که این ظرفیت را در درون مناسبات و کارکرد سرمایه برای ایجاد تعادل نسبی ما بین قدرت مالکین سرمایه و کارگران برای جلوگیری از رشد نابرابریها می بینند و کسانی که ایجاد این نقطه تعادل مقطعی و نسبی و موقتی را ما حصل مبارزات طبقه کارگر میدانند. من به این دسته آخری تعلق دارم و عمیقا اعتقاد دارم در چهارچوب مناسبات سرمایه داری بدون مبارزات پیگیر، سازمانیافته و آگاهانه طبقه کارگر نمی توان هیچ امیدی به کاستن از دامنه نابرابریها و یا جلوگیری از تشدید آن داشت.