در محکومیتِ جنگ اوکراین بسیار گفته و نوشتهاند. هر یک از این گفتارها و نوشتهها جنبههایی از این جنگ را شکافته و از دیدگاه و بینش خاصی به تحلیل علل بوجود آمدن این فاجعهی بزرگ انسانی و عواقب وحشتناک آن پرداخته است. من نیز با دو گفتار رادیویی1 در این کارزار ضد جنگ شرکت داشته ام و ضمن محکوم کردن جنگ، به خطر گسترش آن به یک جنگ هسته ای و عواقب وحشتناکی که به بار خواهد آورد، صحبت کرده ام. هدفم از نوشتن این مقاله آن است که نشان دهم چرا نمی توان و نباید در یک سوی دو جبههی این جنگ ضد بشری ایستاد و چه وظیفه ای در مقابل مبارزان ضد جنگ قرار می گیرد و چرا2.
مجموعه اطلاعات تحلیلی و تاریخی ارائه شده، نشاندهندهی آن است که جنگ اوکراین یک جنگ نیست، بلکه چند جنگ در هم تنیده یعنی جنگ داخلی در اوکراین، تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، جنگ سرد جدید جهانی بین آمریکا و ناتو از یک سو و چین و روسیه از سوی دیگر است.
جنگ داخلی در اوکراین
جنگ داخلی در اوکراین از پیامدهای کودتای ۲۰۱۴ (جنبش یورو میدان) بود. با فروریختن دولت مرکزی اوکراین به دست ائتلاف طرفدار غرب و نئونازی ها، مقاومتهایی در بخش شرقی روس تبار و روس زبان کشور شکل گرفت که طی آن دو ناحیهی بخش شرقی – دونتسک و لوهانسک و نیز منطقهی خودمختار جنوبی کریمه را به رویارویی در برابر دولت مرکزی کشاند. ادامهی تنش ها با دخالت نیروهای نازی و نئونازی طرفدار کودتا به درگیریهای متعددی منجر شد و به اعلام خودمختاری دو منطقهی دونتسک و لوهانسک انجامید. دولت برآمده از کودتای میدان، این خودمختاریها را به رسمیت نشناخت و این مخالفت ها، با یورش نیروهای مدافع دولت مرکزی به این مناطق، به جنگ خونینی دامن زد که در مدت حدود هشت سال (تا قبل از جنگ همه جانبه ی اخیر بین روسیه و اوکراین) هزاران کشته برجای گذاشت. کریمه از همان ابتدا، با برگزاری یک رفراندوم، خواهان پیوستن به روسیه شد. این درخواست با موافقت روسیه و با تصویب آن در مجلس روسیه، باعث پیوستن کریمه به روسیه شد. (این الحاق در دید دولت اوکراین اشغال کریمه توسط روسیه شناخته شده و با آن مقابله شده است. هنوز هم کشورهای بسیار محدودی این الحاق را به رسمیت می شناسند). در همین دوران، دو ناحیهی دونتسک و لوهانسک با انجام همه پرسی در محدوده ای که مقاومت موفق به آزادسازی آن ها شده بود، خود را تثبیت کرده و با کمک مستقیم و غیر مستقیم روسیه به ایجاد دولت ها و ارتش های محلی در مناطق خود پرداختند. با میانجیگری اروپا، بین طرفهای در گیر آتش بسی به وقوع پیوست که در توافق مینسک3 مستند شده است، اما مفاد این توافق نیز به علت واگرایی حاد بین طرفین، هیچگاه به اجرا در نیامد و در مجموع از یک آتش بس دائما نقض شده فراتر نرفت.
تجاوز نظامی روسیه به اوکراین
آمادگی برای تجاوز نظامی روسیه به اوکراین با تجمع ده ها هزار نفری بی سابقهی نیروهای نظامی روسیه در نزدیکی مرز اوکراین و نیز مانور وسیع نظامی در خاک بلاروس و مذاکرات بسیار فشرده بین روسیه و آمریکا و روسیه و ناتو برای جلوگیری از پذیرش عضویت اوکراین در ناتو آغاز شد. از مدتی پیش از این اقدام روسیه، و در سکوت خبری کامل رسانهها، ده ها هزار نیروی نظامی اوکراینی با ساز و برگ کامل نظامی تامین شده توسط ناتو برای آنچه بازپس گیری خاک کشور از روسها نامیده می شد، در مرز دونتسک تمرکز یافته بود. (امروز که این نیروی عظیم نظامی در محاصره نیروهای روسیه قرار گرفته، خبرش کم کم به رسانه ها کشیده شده است). روسیه نامه ای رسمی به آمریکا نوشت و خواهان توقف گسترش ناتو به طرف مرزهایش شد و علنا اعلام کرد پذیرش اوکراین در ناتو را خط قرمزی می داند که به هیچ روی تحمل نخواهد کرد. چندین دور مذاکرات با آمریکا، ناتو، و سرآخر کشورهای اروپایی بی نتیجه ماند و پاسخ کتبی دریافت شده به درخواست روسیه، جدا از بخش سری افشا نشده (شاید عدم وارد شدن ناتو در جنگ رویاروی)، حاکی از آن بود که ناتو به سیاست «درهای باز» برای پیوستن اعضای جدید ادامه خواهد داد و در صورت اقدام نظامی توسط روسیه، با این کشور برخورد شدیدی صورت خواهد گرفت که تحریم های اقتصادی وسیع و همه جانبه بخشی از آن خواهد بود.
روسیه قبل از حمله به اوکراین، با اعزام نیروهای نظامی «پاسدار صلح» به قزاقستان در کمک برای مقابله با آنچه یک انقلاب رنگین دیگر نامیده شد، نقش خود را در «سازمان پیمان امنیت جمعی4» تثبیت کرد و ارتقاء داد. استقلال دو جمهوری دونتسک و لوهانسک را با پیشنهاد و تصویب پارلمان روسیه به رسمیت شناخت. قرارداد اتحاد استراتژیک با بلاروس را که به تازگی از مقابله با یک انقلاب رنگی هواداران غرب پیروز بیرون آمده بود، تصویب کرد و به سرعت به اجرا گذاشت. و با بستن قرارداد ویژهی «تعامل متفقین5» با آذربایجان از ثبات امنیتی در جبههی جنوب غربی خود اطمینان حاصل کرد. در تمام این دوران نسبتا کوتاه، روسیه اعلام کرد که به اوکراین حمله نخواهد کرد و با تکذیب قصد جنگ، وقت می خرید و تدارک عملیاتش را می دید و امیدهایی به حل دیپلماتیک خواستهایش داشت. یورش نظامی به اوکراین ابتدا با گسیل نیروهای «صلح بان» به دو جمهوری دونتسک و لوهانسک آغاز شد و با گسیل نیروهای نظامی از کریمه و بلاروس ابعاد بسیار وسیعی یافت. روسیه یورش خونین خود به اوکراین را «عملیات ویژه» ای نام نهاد که قرار است دولت اوکراین را وادار به پذیرش چند خواست کلیدی خود کند: عدم پیوستن به ناتو و اتخاذ سیاست بی طرفی، پذیرش استقلال دو جمهوری دونتسک و لوهانسک و نیز الحاق کریمه به روسیه. با گسترش جنگ، روسیه دو هدف دیگر را هم اضافه کرد که «غیر نظامی کردن» اوکراین و «نازی زدایی» در این کشور بوده است.
یورش نظامی روسیه به اوکراین از طرف اکثریت کشورهای جهان و بر اساس مصوبهی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، تجاوز به خاک اوکراین شناخته شده و محکوم شده است. بخش بزرگی از کشورها، احزاب، سازمانها، نهادهای ملی و بین المللی و نیز شرکت های جهانی این تجاوز را محکوم کرده اند و در برابر آن موضع صریح و روشنی اتخاذ کردهاند.
جنگ متاسفانه ادامه دارد و علاوه بر تلفات انسانی دردناک، به نابودی بخشی از صنایع و زیرساختها بویژه با ویژگی نظامی، به تخریب شهرها و آوارگی میلیونها نفر از مردم اوکراین به اروپا و همچنین روسیه و بلاروس انجامیده است.
جنگ سرد جدید علیه چین و روسیه توسط آمریکا
جنگ را درگیری شدید مسلحانه بین دو نیروی متخاصم در «ادامهی سیاست» شناخته اند و اصطلاح معروف «جنگ ادامهی سیاست است به زبانی دیگر6» هنوز هم بسیار مورد استناد قرار می گیرد. «جنگ سرد جدید اشاره به تجدید تنش وضعیت سیاسی و نظامی بین قدرتهای جغرافیای سیاسی است که در یک جبهه آن چین با روسیه قرار دارد، در حالی که رهبری جبهه دیگر با ایالات متحده آمریکا با ناتو میباشد. این تنشها شبیه به تنشهای دوره جنگ سرد است که در آن بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا در برابر بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی که اکنون به روسیه تبدیل شده، قرار داشتند»7.
جنگ سرد جدید، از جمله جنگی است ترکیبی8و آمیختهای از جنگ سیاسی، جنگ و تحریم اقتصادی، جنگ منظم و نامنظم، جنگ سایبری، خبررسانی جعلی، جنگ رسانهای با هدف بی اعتبار سازی و تقابل در زمینه ی نرم قدرت و همچنین جنگ دادگاهی، مداخله در انتخابات، مهاجرپذیری، جنگ فرهنگی، و دیپلماسی.
جنگ سرد جدید در واقع از طرف ایالات متحده ی آمریکا علیه مجموعه ای از قدرتهای نوظهور و بویژه ائتلاف استراتژیک چین و روسیه شکل گرفته و هدف آن توقف رشد اقتصادی رقیب اصلی یعنی چین و شکست دادن چالشی است که این قدرتها در برابر نظام تک قطبی جهان با هژمونی آمریکایی برپا داشته اند. بر این اساس، هدف آمریکا حفظ نظام تک قطبی واقعا موجود و هدف چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان و راهبر چالش پیش گفته، ایجاد یک نظام چند قطبی با رهبری جمعی است.
تاکتیک اصلی آمریکا در جنگ سرد جدید آن است که روسیه و چین را در پشت دیواری این بار نه آهنین، بلکه بتونی ایزوله کند و نگذارد افزایش قدرت اردوگاه رقیب این توانایی را برایش فراهم آورد که نظام جهانی موجود را بر هم زند، یا جایگزین کند (قبلا در مقاله ای با نام: «بازسازی دیوار چین این بار از مکزیک تا چین» به بررسی این موضوع پرداختهام و علاقمندان به اطلاعات بیشتر در این زمینه را به خواندن آن ارجاع می دهم)9. جنگ سرد جدید مهمترین و عمده ترین جنگ دوران اخیر به شمار رفته و دائم در حال گسترش بوده است. گسترش عملی ناتو به شرق و ایجاد پیمان های نظامی نظیر پیمان اکوس10 و پذیرش اعضای تازه در اروپا و نیز ایجاد پیمان نظامی امنیتی منطقه ای در خلیج فارس در اتحاد استراتژیک با اسرائیل، انگلیس و آمریکا، جنگ اقتصادی و تحریم های یکجانبه دارای عملکردهای ثانویه برای ایجاد فشارهای اقتصادی، و نیز مداخله و اقدام به سوار کردن انقلاب های رنگی بر دوش مبارزات آزادیخواهانه ی مردم، مانند قزاقستان، و بلاروس و …. جنگ فناورانه برای در انحصار گرفتن فنآوریهای مانند تولید تراشه های کامپیوتری پیشرفته و پلتفرمهای شبکهای و تحریم رقبا برای عدم دسترسی به فناوری های پیشرفته، راه اندازی جنگ علیه شرکت ها و حتی مناطق اقتصادی در چین مانند مورد پرونده سازی علیه شرکت هواوی و زد تی ای، تحریم کلیه تولیدات استان سینکیانگ، چین ستیزی و روس ستیزی رسانه ای گسترده برای ضربه زدن به نرم قدرت این دو کشور و مداخله بی سابقه در بازار جهانی برای تامین منافع خاص آمریکا را باید نمونه هایی از جنگ سرد جدید به حساب آورد.
موضعگیری در برابر جنگ اوکراین
جنگ اوکراین همانطور که شرح داده شد، جنگی چند جانبه است. و این جنگی است داخلی، منطقه ای و جهانی
جنگ داخلی بین مدافعان استقلال دونتسک و لوهانسک که هم اکنون نیز با ده ها هزار نیروی میلیشیایی خود در خط مقدم جنگ شرکت دارند و صف اول نبرد را برای تسخیر شهر ماریوپل تشکیل می دهند.
جنگ منطقهای ست که در آن علاوه بر روسیه و اوکراین (دو طرف اصلی)، بلاروس (در طرف روسیه)، و لهستان و کشورهای حوزه ی بالتیک و بخشی از کشورهای اروپایی (در طرف اوکراین) و آمریکا شرکت دارند. (انگلیس نیروهای ویژه و تجهیزات پیشرفته ارسال کرده و کشورهای اروپایی به کمک مالی و تسلیحاتی وسیع مشغول اند.)
و جنگی در ابعاد جهانی ست که آمریکا با راهبری اعمال یک جنگ اقتصادی کم سابقه، تحریم های گسترده علیه روسیه، و جنگ رسانه ای و تبلیغاتی بیسابقه راهبری اش می کند و در صدد است آن را به کلیهی کشورهایی که تحریم های همه جانبه را رعایت نکنند، و بویژه چین گسترش دهد.
اینکه به جبههی جنگ از چه منظری نگاه کنیم و کادر نگاه خود را بر کدام وجه از این جنگ سه وجهی بدوزیم، قضاوت را درباره ی این جنگ متفاوت می سازد. در این رابطه، شاید بتوان مواضع مختلف را به سه دیدگاه دسته بندی کرد:
دیدگاه اول دیدگاه کسانی است که جنگ داخلی در اوکراین را سرکوب مردم روستبار توسط دولت برآمده از کودتای میدان به حساب آورده، آن را جنگی ناعادلانه دانسته و حمایت از مردمان ایالتهای مخالف کودتای میدان برای خودمختاری و جدایی از اوکراین را امری عادلانه ارزیابی می کنند و به همین دلیل به پشتیبانی از یورش نظامی روسیه به اوکراین برای پایان دادن به جنگ داخلی پرداخته اند. اگر دقت کنیم، آن ها در توجیه آنچه «عملیات ویژهی» روسیه در اوکراین نامیده شده، بسیار بر این جنبهی جنگ اصرار می ورزند و آن را عملیاتی در پشتیبانی از دو ایالت شرقی و محدود به شرق اوکراین می دانند و اهداف «غیر نظامی کردن اوکراین» و «نازی زدایی» اعلام شده توسط روسیه را مشروع و درست ارزیابی می کنند. و این جنگ دفاعی را اقدامی علیه نیروی مداخله گر ناتو به حساب می آورند. (نمونه ای از این موضع گیریها را می توان در مواضع حزب کمونیست روسیه، بلاروس و حزب کمونیست دونباس به شکل پر رنگ تری مشاهده کرد).
دیدگاه دوم طیف بسیار وسیعتری را تشکیل می دهد و از پشتیبانی نهادها و رسانههای جهانی برخوردار است. هواداران این دیدگاه جنگ داخلی در اوکراین را به رسمیت نمی شناسند و برداشت دیگری از آن دارند. آن ها جنگ سرد جدید را هم قابل طرح در این مسئله نمی دانند. آنچه در دیدگاه آنان برجسته است، یورش نظامی روسیه به اوکراین است که هیچ دلیل و توجیه، چه تاریخی، چه منطقهای یا جهانی به آن مشروعیت نمی بخشد. به همین دلیل حمله نظامی به اوکراین را تجاوز آشکار روسیه به کشوری مستقل و دموکراتیک ارزیابی می کنند که باید در برابر آن ایستاد و آن را محکوم کرد. برای بخش بزرگی از آنها جنگ اوکراین جنگی بین نیروهای مدافع دموکراسی با رژیم دیکتاتوری پوتین است که داعیهی تشکیل یک امپراتوری بزرگ دارد. به همین دلیل گروه دوم عمدتا طرفدار مقاومت اوکراین در برابر تجاوز و پشتیبانی همه جانبه از استقلال و تمامیت ارضی آن کشورند. و حتی گاه دخالت ناتو برای شکست متجاوز را توصیه می کنند. برای آن ها چیزی به نام کودتای میدان وجود ندارد، آنچه رخ داده سکته ای است در فرایند برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک. اینکه انتخابات دموکراتیک در شرایطی برگزار شده که نیروهای فاشیست در خیابان ها رژه می روند، شرایط نیمه جنگی بوده، و غیرقانونی کردن و سرکوب احزاب سنتی مخالف، عملا رای آزاد اهالی را تحت تاثیر قرار می داده، و رای مردم مخالف با جریان حاکم در دو منطقهی شرقی را به همراه ندارد، حاوی هیچ اهمیتی نیست. آنها به همین دلیل، دولت مرکزی اوکراین را یک دولت برآمده از سیستم دموکراتیک انتخاباتی کامل ارزیابی می کنند.
از دید آنان، جنگ در دو ایالت دونتسک و لوهانسک، جنگ با روسیه و دستهجات نیابتی آن بوده است11 و تجهیز دهها هزار نیروی سازمان یافته ارتشی و نیز میلیشیایی نئونازی مانند باتلیون آزوف12 و رایت سکتور13 برای حمله به این دو منطقه که هم اکنون در محاصره قرار گرفته اند و اساسا جبهه اصلی نبرد را تشکیل می دهند، نادیده گرفته می شود. از نظر آنان تجهیز بسیار متمرکز نیرو برای حمله به شرق، چیزی جز آزادسازی بخشی از خاک کشور اوکراین از نیروهای متجاوز روسی نیست و و لذا حق دولت اوکراین به شمار می رود. برداشتی که آنان از قرارداد مینسک14 دارند نیز تاکید بیشتری بر بند ۱۰ آن مبتنی بر خروج همهی نیروهای خارجی (به معنای روسی) دارد. و بند ۱۱ آن مبتنی بر پذیرش این دو ایالت بعنوان دو ایالت خودمختار درجهی اهمیت کمتری پیدا می کند و یا اساسا نادیده گرفته می شود. از این دید، تازه پس از پاکسازی این مناطق از نیروهای روسی است که دولت مرکزی اوکراین بحث خودمختاری را مطرح خواهد کرد که ممکن است با آن موافقت بشود یا نشود.
دیدگاه سوم بیشتر بر جنگ سرد جدید تمرکز دارد. بحران اوکراین را ناشی از گسترش ناتو می داند که با هدف محاصره سیاسی اقتصادی روسیه در گام اول و گسترش آن به چین در گام دوم برنامه ریزی شده است. این دیدگاه گسترش ناتو به مرزهای روسیه و استقرار موشک های اتمی در اروپای شرقی را گستاخیای می داند که باید با آن مقابله می شد. هواداران این نظر برآنند که روسیه حق داشته امنیت خود را در خطر ببیند و حمله روسیه به اوکراین برای در هم شکستن طرح ناتو، پس از اخطارهای مکرری که داده، مشروعیت داشته است. آنها حمله روسیه به اوکراین را یک قدرت نمایی نظامی برای به چالش گرفتن قدرت نظامی آمریکا تلقی می کنند و به همین دلیل، گاه ابایی ندارند که با چشم بستن بر فجایع جنگ در اوکراین، خواهان پیروزی فوری، فراگیر و همه جانبهی روسیه در این جنگ با همهی عواقب آن باشند. به باور هواداران این نوع موضعگیریها، پیروزی روسیه در این جنگ، آمریکا را دچار بحران هژمونی جهانی می کند و راه را برای قدرت گرفتن بیش از پیش چین و روسیه در برابر آمریکا و امکان باز تعریف نظام بینالمللی و یا تغییر ماهوی آن باز می کند.
جنگ چند محتوایی موجود را نمی توان به روایتهای یک جانبه تقلیل داد
جنگ در اوکراین همانطور که توضیح دادهام، ترکیب پیچیده ای از هر سه جنگ است و این امر موضعگیری ساده و خطی پیرامون آن را با خطاهای جدی روبرو می کند. برای برخوردی عادلانه و منصفانه در برابر این جنگ و راهیابی برای توقف جنگ و روندهای بسیار خطرناک استمرار آن باید متوجه بود که:
در جنگ داخلی اوکراین، حق با دولت مرکزی نیست و لشکر کشی برای به اصطلاح بازپس گیری ایالت های جدا شده، به چیزی جز نسل کشی روس تبارها نمی انجامد.
نیروهای ترقیخواه باید از حق خودگردانی یا استقلال ایالت های دونتسک و لوهانسک بنا بر خواست مردم آن پشتیبانی کنند.
در حملهی تجاوزکارانهی روسیه به اوکراین، حق با اوکراین است. روسیه به هیچ وجه حق نداشت برای مقابله با ناتو، به یک کشور مستقل دیگر حمله نظامی کند و خاک آن را اشغال نماید. این امر مطابق هیچ یک از قوانین بین المللی قابل پذیرش نیست. این یک تجاوزگری آشکار است که آمریکا و ناتو سنت آن را در جهان بنا گذاشته اند، اما هر بار چنین جنگی براه افتاده، از طرف همهی نیروهای ترقی خواه و صلح دوست جهان با تمام توان محکوم شده است.
جنگ سرد جدید یعنی جنگ ترکیبی (هیبرید) آمریکا و همپیمانانش در مقابل چین و روسیه و دیگر قدرت های نوظهور، جنگی است ناعادلانه و هدف اصلی آن حفظ استیلای آمریکا بر جهان است. امپراطوری عظیم آمریکایی با دهها پایگاه نظامی در سطح جهان امتیازات غیر قابل تصوری را برای غارت منابع کشورهای دیگر فراهم آورده است و تمام اصول و قوانین بینالمللی را برای حفظ امتیازات ویژه اش زیر پا گذاشته و خود را یک کشور استثنایی می داند. نمی توان مشروعیت این نظام جهانی را بدین علت که از دمکراسی در قبال دیکتاتوری دفاع می کند، پذیرفت. این نظام جهانی تک قطبی خودش بدترین نظام دیکتاتوری منفعت طلبانه است و تا کنون، کوچکترین برخورد مستقل کشورها در مقابل خود را در هم کوبیده است. هم اکنون نیز، هر کس را خودش تشخیص دهد، در هر کجای جهان، تروریست معرفی کرده، دستگیر می کند، در زندان های مخفی شکنجه می کند، و یا با حملات پهپادی چه در عروسی و چه در عزا به آتش می کشد. این امپراطوری با بکارگیری سیستم مالی جهانی تحت راهبری اش به شکل غیر قانونی هر کشور و یا شخصی را بخواهد تحریم می کند، به بهانهی تحریم، اموال اشخاص، شرکتها، دولت ها و غیره را به شکل غیرقانونی و قلدرمآبانه بلوکه می کند و تلاش دارد همه را تحت امر خود بگیرد. اقدامات اخیر آن برای بلوکه کردن دارایی های روسیه و سرمایه داران آن کاملا غیر قانونی است.(بر اساس منشور سازمان ملل، مصادره ی اموال یک کشور دیگر تنها دو حالت وجه قانونی به خود می گیرد یا اعلام رسمی جنگ و یا مصوبهی شورای امنیت سازمان ملل. روسیه به آمریکا اعلام جنگ نداده است و مصوبه ای هم در این مورد در شورای امنیت سازمان ملل وجود نداشته است).
نیروهای ترقیخواه ضرورتا خواهان «جهان دیگری» هستند که به نظم تک قطبی در آن پایان بخشیده شود و به همین دلیل نمی توانند با به چالش گرفته شدن این نظام تک قطبی مخالف باشند.
در چنین شرایطی، نمی توان جنگ اوکراین را صرفا به تجاوز روسیه علیه اوکراین، و یا مقابله روسیه در برابر آمریکا و ناتو خلاصه کرد. اگر می کنیم و از یک سوی نبرد دفاع می کنیم، و موضع خود را با نیمه حقیقتهای مجازیِ گزینشی توسط رسانه ها، مستدل می سازیم، واقعیت پیچیده ی جنگ را نادیده می گیریم و یا آن را قلب می کنیم.
اینکه آمریکا می تواند با بسیج رسانهای بی سابقه، افکار عمومی جهان را به جهت دلخواه سوق دهد و در فضای جنگ روانی رسانه ای حیرت انگیز موجود، روایت خود را از این تحولات مخرب عین حقیقت جلوه دهد، واقعیت ها را تغییر نمی دهد و با گذشت زمان و فروکش کردن تب این جنگ روانی، دریافتها نیز تغییر خواهد کرد. ما این را در جریان ۱۱ سپتامبر و در جنگ های بشردوستانهی افغانستان، عراق و لیبی دیدیم و یک بار دیگر نیز مشاهده خواهیم کرد.
در چنین شرایطی، نمی توان و نباید در هیچ یک از دو سوی جبههی این جنگ ضد انسانی قرار گرفت و باید ضمن محکومیت قاطع تجاوز روسیه به اوکراین، آمریکا را به خاطر راه اندازی جنگ سرد جدید و گسترش ناتو به شرق و لذا بوجود آوردن وضعیت موجود محکوم کرد، و همزمان از حق تعیین سرنوشت دونتسک، لوهانسک و کریمه دفاع کرد. این تنها موضع به حق و منصفانه ای است که می توان گرفت و از آن دفاع کرد و خوشبختانه در موضعگیریهای مسئولانه نیروهای سیاسی چپ ایران و جهان وزن قابل توجهی داشته است.
روش مبارزه بر اهداف مبارزه تاثیر گذار است
حقیقت آن است که شیوه و روش به چالش گرفتن جهان تک قطبی موجود بر سرنوشت آن تاثیر بسیار جدی دارد. حمله نظامی روسیه به اوکراین باعث می شود، با گرم شدن بخشی از جبههی گستردهی جنگ سرد، جنگ سرد جدید مهندسی شده توسط ایالات متحده آمریکا به سطح بالاتری کشیده شود. هم اکنون جنگ رسانه ای شدیدی علیه چین و هند به علت عدم جانبداری شان در جنگ اوکراین براه افتاده و زمینه سازی برای تمرکز آن بر چین و بازارهای گسترده اش در سطح جهانی در حال انجام است.
یورش نظامی خونبار روسیه به اوکراین باعث خواهد شد نیروهای ترقی خواه با یورش یک مک کارتیزم15 تازه تضعیف شوند، نیروهای ناسیونالیست، نژادپرست و نظامیگرا در درون کشورهای مختلف تقویت شوند و در نهایت امکان بازسازی دموکراتیکِ ساختارهای هدایت کنندهی جهان با هدف مدیریت صلحآمیز بحرانهای موجود، مانند پاندیمیک کرونا، بحران حاد زیست محیطی نظیر گرمایش زمین، گسترش فقر و شکاف وحشتناک طبقاتی، و غیره به شدت تضعیف شوند. از آنجا که هیچ یک از ساختارهای سیاسی اقتصادی موجود در این «تکه-جهانها» امکان جهانگیر شدن ندارند، این وضعیت باعث خواهد شد سیاره ی ما حداقل برای مدتی طولانی عملا چند تکه شود. این جهان تکه تکه شده، شامل «تکه-جهان ها» یی خواهد بود که بازارهای خود را دارند، صنایع خود را دارند. اینترنت خود را دارند، شبکههای خود را دارند، رسانههای خود را دارند، تکه-واقعیتهای خود را دارند، برداشت ها و درکهای خود را از جهان دارند و به یک عبارت جهان خود را دارند. این ت«تکه-جهانها» ی درگیر در جنگ سرد و گرم امکان مدیریت مشترک بحرانهای جهانی را نخواهند داشت و با توجه به شرایط اضطراری محیط زیستی موجود و زمان محدود برای اقدامات مشترک رادیکال برای مهار آن، هستی بشریت را در خطر بسیار بسیار جدی قرار خواهند داد و می تواند اساسا چیزی بهتر از جهان تک قطبی ضد بشری موجود هم نباشد.
نباید گذاشت جنگ سالاران صاحب شرکت های امنیتی نظامی برای اهداف کثیف سودورزانهی خود سرنوشت بشریت را در دستان خون آلود خود بگیرند، بین بخش های مختلف جهان دیوار بتنی بکشند و آن را برای مقاصد استراتژیک خود تکه تکه کنند. نیروهای ترقیخواه باید با تمام توان به صحنه بیایند، مدیریت جنبش های صلح هک شده توسط جریان اصلی رسانهای جهانی را که بخش مهمی از آن به پشتیبانی از یک سوی جنگ کشیده شده، در دست بگیرند و آن را به نیرویی عظیم برای توقف روندهای نظامی مخرب موجود تبدیل و زمینه ساز اتحاد عمل وسیعتری از مبارزات صلح طلبانه، زیست محیطی و عدالت طلبانه کنند.
ما به یک جنبش صلح همه جانبهی، هدفمند و فراگیر نیاز داریم که معضلات عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جهان ما و بویژه زحمتکشانی که اولین قربانیان جنگ اند را درک می کند و برای ایجاد جهانی دیگر مصمم است.
1. عفریت جنگ و سیمای کریهاش در اوکراین
2. مطالعه گستردهی تحلیلها پیرامون جنگ اوکراین و مواضع اتخاذ شده بار دیگر به من نشان داد که برای تحلیل واقعیتها چند سطحی و چند جانبه تا چد حد نیازمند فراگیری منطق فازی Fuzzy Logics هستیم و این رشته از دانش بشری می تواند چه نقش ارزنده ای در این زمینه ایفا کند. روش تحلیل من در این مقاله در واقع به کمک همین منطق صورت گرفته است. در بکارگیری منطق فازی در تحلیل مسائل اجتماعی مطالب مختلفی انتشار داده ام. برای آشنایی عمومی با این موضوع، می توانید به متن سخنرانیام در بنیاد فرهنگی پرویز شهریاری در آذرماه ۱۳۸۷ در این لینک مراجعه کنید: منطق فازی و پیچیدگیهای اجتماعی
5. آذربایجان و روسیه بیانیه تعامل متفقین را امضا کردند.
6. این عبارت از نظریهی جنگ کارل فون کلاوزویتس گرفته شده است.
8. جنگ آمیخته یا جنگ ترکیبی (به انگلیسی: Hybrid warfare)
9. مقالهی بازسازی دیوار چین این بار از مکزیک تا چین چند سال قبل نوشته شده و پیرامون طرح استراتژیستهای آمریکایی برای تکرار تجربهی جنگ سرد در شرایط جدید روشنگری می کند.
10. AUKUS
13. Right Sector
15. مک کارتیزم
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.