- - https://andisheh-nou.org -

آموزش های مارکس و انگلس،‌ علم و کوید ۱۹ – نوشتهٔ پروفسور هِلِنا شیهان

 در همه‌گیری کووید-۱۹ که ما در حال حاضر دچار آن هستیم، علم چه نقشی دارد؟ در مورد علم به مثابه شاخه‌ای از دانش عام بشر، در مورد نگرش‌های عمومی به علم، در مورد اینکه چرا برخی جریان‌های ضد علم از میان رفته‌اند در حالی که برخی دیگر رشد کرده‌اند، در مورد موقعیت علم در برابر دولت و بازار، و در مورد رابطهٔ علم با سرمایه‌داری و سوسیالیسم، چه پرسش‌هایی پیش می‌آید؟ مارکسیسم در این میان چه حرفی دارد و چه کمکی به تحلیل این پرسش‌ها می‌کند؟
همه‌گیری کنونی همهٔ ما را تا اندازه‌ای کم یا زیاد غافلگیر کرد. سال 2020 را شروع کردیم بدون اینکه هیچ بدانیم چه بلایی قرار است سر ما بیاید. در ابتدا، شیوع ویروس جدید یکی از انبوه خبرهای روز بود. در چین، و از ما خیلی دور بود. وقتی در برخورد با این همه‌گیری واقعیت‌هایی دربارهٔ چین آشکار شد، به‌خصوص اینکه چگونه آن کشور توانست مردم و منابعش را در خدمت اولویت‌های بهداشت و درمان عمومی بسیج کند، من خیلی به موضوع علاقه‌مند شدم. در عین حال، زندگی روزمرّه‌ام را دنبال می‌کردم. هر روز به دانشگاه می‌رفتم و برای سفرهایی به ایتالیا و یونان در بهار برنامه‌ریزی می‌کردم. هیچ تصورّی نداشتم که آن زندگی و آن برنامه‌ها- همراه با زندگی و برنامه‌های میلیون‌ها نفر دیگر- به خاطر آنچه آن روزهای اوّل در چین جریان داشت، چقدر سریع به هم خواهد ریخت.
نباید این‌قدر غافلگیر می‌شدیم. علم به ما گفته بود. اپیدمیولوژیست‌ها (متخصصان همه‌گیری و بیماری‌های مُسری) هشدار داده بودند که چنین همه‌گیری‌ای اجتناب‌ناپذیر است. گذشته از این، نویسندگانی که اپیدمیولوژی (علم همه‌گیر‌شناسی) را در زمینهٔ گسترده‌تر اجتماعی-سیاسی-اقتصادی بیان و منتشر می‌کردند، مانند لوری گرت، مایک دیویس و راب والاس، عوامل ایجاد شرایط چنین همه‌گیری‌ای را در نحوهٔ سازمان‌دهی معاصر کشاورزی، علم، داروشناسی، پزشکی، سیاست، و اقتصاد برای عموم مردم توضیح داده بودند.
با وجود مطالعهٔ نوشته‌های چنین نویسندگانی و با وجود اینکه در جریان شیوع همه‌گیری ویروس H1N1 در آمریکا در سال ۲۰۰۹ خودم به این ویروس مبتلا شده بودم، هنوز هم هیچ‌چیز من را در مقابل ناگهانی بودن و مقیاس این همه‌گیری جدید کاملاً آماده نکرده بود. به همین دلیل، این موضوع مشغلهٔ ذهنی من شد. در قرنطینه، وقتی همهٔ خبرها در تمام مدّت دربارهٔ ویروس جدید بود، تمرکز بر روی چیز دیگری برایم سخت بود. وقتی نشستم که به کارم برسم، گاهی انگار داشتم برای امتحان‌های اپیدمیولوژی و ایمونولوژی (ایمنی‌شناسی) درس می‌خواندم تا اینکه روی کتابی که در دست نوشتن داشتم کار کنم. وقتی به این موضوع فکر و روی آن تأمل می‌کردم، فکرم مشغول مرگ و میرندگی خودم بود، در مورد آسیب‌پذیری گونه‌های زیستی و زیست‌بوم ما بود، در مورد ویرانی‌هایی بود که سرمایه‌داری بر بدن ما، جوامع ما، و کرهٔ خاکی ما تحمیل کرده است. بین کار کردن روی جزئیات معیّن تجدید سازمان زندگی روزمرّه‌ام مطابق با شرایط تازه، و تعمّق در معنای جهانی-تاریخی آنچه در حال رخ دادن بود، در نوسان بودم.
در انطباق خودم با شرایط تازه، من از این مزیّت قابل‌توجه برخوردار بودم که جهان‌بینی‌ای داشتم که با دقت زیادی در طول سال‌ها شکل گرفته بود، در حالی که همیشه به واقعیت‌ها و رویدادها و اندیشه‌های نوین نیز توجه داشته‌ام. از بیست و چند سالگی‌ام، همواره همین روال را در درون شیوهٔ فکری مارکسیستی داشته‌ام و این روال با زندگی‌ام به مثابه فعال چپ همیشه آمیخته بوده است. در راه اتخاذ این شیوهٔ فکری، در زمینه‌های گسترده‌ای مطالعه کردم، امّا به‌ویژه بر همگرایی علم و فلسفه و سیاست، و بحث‌هایی که این موضوع، هم در درون مارکسیسم و هم بین مارکسیسم و دیگر مواضع فکری ایجاد می‌کرد، متمرکز شدم. این موضوع، شالودهٔ نخستین کتاب من شد. آنچه من از این مطالعه و از عادت‌های فکری شکل‌گرفته در من در این روند آموختم، نقطهٔ قوّت من در درک بحران کنونی بوده است.
علم، حضور و نقش برجسته‌ای در روند شکل‌گیری و پیشرفت این همه‌گیری داشته است. عملاً در هر گزارش، در هر بحث، و در هر مناظره‌ای به علم اشاره می‌شود. اپیدمیولوژیست‌ها، ویرولوژیست‌ها (ویروس‌شناسان)، ایمونولوژیست‌ها، ریاضیدانان، مسئولان بهداشت و درمان عمومی، و پزشکان مراقبت‌های اوّلیه به ستاره‌های رسانه‌یی جدید ما تبدیل شده‌اند. در ایرلند، جایی که من زندگی می‌کنم، لوک اونیل، سام مک‌کانکی، جیلیان دو گاسکون، و تونی هولوهان کسانی شده‌اند که در همه‌جا نامشان را می‌شنوید.
بسیاری از مردم خودشان اپیدمیولوژیست و ایمونولوژیست آماتور شده‌اند. برای برخی‌ها ممکن است این خنده‌دار باشد، اما نیاز زمانه می‌طلبید که همهٔ ما خودمان را در این زمینه آگاه کنیم. لازم بود که چنین دانش تخصصی‌ای به آگاهی جمعی همهٔ ما نفوذ و سرایت کند. علم فقط خاص دانشمندان نیست. برای من خیلی جالب است که چه تعداد زیادی از مردم با علم مربوط به این همه‌گیری آشنا شدند و مطالب تازه‌ای آموختند.
البته باید مواظب بود و مهم است که از حدّ خودمان تجاوز نکنیم. کار را باید به متخصصان کاردان سپرد، ولی خودمان هم باید با دید انتقادی درگیر موضوع شویم. حرف همهٔ دانشمندان یکی نیست. بنابراین ما به معیارهای معرفت‌شناختی مناسب و دقیقی نیاز داریم تا بتوانیم تصمیم بگیریم که حرف چه کسی و چه چیزی را باور کنیم. دانشمندان به عدم قطعیت اذعان دارند، بنابراین ما نیز باید با ممکن‌ها و احتمال‌ها دست و پنجه نرم کنیم. موضوعِ حتیٰ جدّی‌تر از این، برای ما، این است که علم با نظامی [نظام سرمایه‌داری] آمیخته شده است که ما با آن مخالفیم. بنابراین باید متوجه باشیم که برنامه‌های پژوهشی و شیوه‌های بالینی در چارچوب ایدئولوژی‌های سرمایه‌داری و مبارزهٔ طبقاتی شکل داده می‌شود.
پس علم موضوع ساده‌ای نیست. علم همیشه به طور جدایی‌ناپذیری در سیاست، اقتصاد، فلسفه، و فرهنگ محصور است.
در فهم و مفهوم‌سازی این موضوع، هیچ جریان فکری دیگری رقیب مارکسیسم نیست. در تضاد شدید و جدّی با جانبداری و باریک‌اندیشی پوزیتیویسم )اثبات‌گرایی و اصالت یقین( و ابهام و سردرگمی پُست‌مُدرنیسم (پسانوگرایی)، ما سنّت درازمدّت مارکسیستیِ کاوش در علم با تمام پیچیدگی تعامل‌های آن را داریم. نسل‌هایی از مارکسیست‌ها، از خودِ مارکس و انگلس به بعد، ظرفیت و تواناییِ شناختیِ علم را شناخته‌اند و استفاده کرده‌اند، ضمن آنکه شکل‌گیری مسئله‌ساز علم در نظام سرمایه‌داری را نیز برجسته کرده‌اند.
به مناسبت صدسالگی حزب کمونیست بریتانیای کبیر (PCGB) در سال جاری، من اینجا می‌خواهم به کسانی که تعلق خاطر به این حزب داشته‌اند ادای احترام ویژه‌ای کنم. جان دزموند برنال و جان برتون ساندرسون هالدِین دانشمندان تحسین‌شدهٔ بین‌المللی بودند که به مارکسیسم روی آوردند و آثار درخشانی در تحلیل فلسفه، تاریخ، و اقتصاد سیاسیِ علم از دیدگاه مارکسیستی نوشتند. هالدِین ستون علمی روزنامهٔ دِیلی وُرکِر [روزانهٔ کارگر] را می‌نوشت و معتقد بود که علم از آنِ طبقهٔ کارگر هم است، و نه‌فقط از آنِ دانشگاهیان. کریستوفر سنت جان اسپریگ، که با نام مستعار کریستوفر کادوِل می‌نوشت، و مدرسه را در 15 سالگی ترک کرده بود، وارد محافل نخبگان نشد، بلکه خودش از طریق خواندن و اندیشیدن به مارکسیسم روی آورد، به حزب پیوست، رانندهٔ آمبولانس شد و برای کمک به اسپانیا رفت و در نبرد در جریان جنگ داخلی اسپانیا جانش را از دست داد. او با واکاوی و تحلیل علم و در واقع هر چیز دیگر در درون نظام سرمایه‌داری و جهان‌بینی همه‌جانبه و نافذ آن، آثار برجسته‌ای در درون تفکر مارکسیستی نوشت و از خود به جای گذاشت. دیگرانی نیز در حزب کمونیست بریتانیای کبیر در آن زمان و در طول ده‌ها سال بودند که دانش و اندیشهٔ زیادی را در این زمینه با خود به ارمغان آوردند، اما این افرادی که نام بردم کسانی بودند که بیشترین تأثیرین را بر من گذاشته بودند.
در زمان ما، هنوز هم مارکسیست‌ها کسانی‌اند که هم نقش بسیار مهم علم را به مثابه بخشی از دانش لازم و همچنین پیچیدگی نقش آن در درون سرمایه‌داری را می‌بینند. در بحران سلامت کنونی، مارکسیسم این همه‌گیری را از نظر کل شبکهٔ نیروهای بَرهَم‌کنش کننده‌ای که آن را ایجاد کرده‌اند توضیح می‌دهد. مارکسیست‌هایی مانند مایک دیویس و راب والاس شرایطی را که چنین همه‌گیری‌ای را اجتناب‌ناپذیر می‌کند به عامهٔ مردم در سطحی گسترده توضیح داده‌اند: کشاورزیِ تشدید و صنعتی‌شده، قاچاق حیات وحش، جهانی‌سازی به حدّ افراط، انحطاط نظام‌های بهداشت و درمان عمومی-دولتی، و سلطهٔ شرکت‌های دارویی غول‌پیکر بر پژوهش در داروسازی.
همان طور که آنفولانزای سال ۱۹۱۸- که اکنون دوباره مورد مطالعه قرار گرفته است- بر اثر تحرّک‌های مربوط به جنگ [جهانی اوّل] گسترش یافت، کووید-۱۹ هم در مدار سرمایه تکثیر شده است. سال‌ها پیش، سربازانِ از جنگ برگشته همه‌گیری را به کشورها و طبقات ملّت‌ها منتقل و در آنها پراکنده کردند. این بار، نخبگان متظاهر و بلندپرواز بودند که همه‌گیری کووید-۱۹ را در میان توده‌ها پراکندند.
یک ویژگی غالب در این دوره، برآمد و حضور برجستهٔ علم بوده است؛ توده‌های مردم تمام توان خود را برای یادگیریِ علم مربوط به این همه‌گیری به کار بردند، و برای یافتن راه‌حل‌های پیش‌گیرانه و درمان‌کننده برای این تهدید، که امکان برون‌رفت از این بحران را فراهم آوَرَد، به دانشمندان چشم دوختند و متکی شدند.
چیزی که من به‌سرعت متوجهش شدم- که هنوز جایی ندیدم فرد دیگری دربارهٔ آن چیزی بگوید- دود شدن و به هوا رفتن نقد پُست‌مُدرنیستی علم بود. اینکه این ناپیدایی موقتی باشد یا دراز‌مدّت، معلوم نیست؛ باید صبر کرد و دید.
رویکرد پُست‌مُدرنیستی به علم بر ساخت اجتماعی-تاریخی علم به گونه‌ای تأکید کرده است که آن را بی‌اعتبار کنندهٔ هر گونه ادعای حقیقتی می‌بیند که علم مطرح می‌کند، و در شکل افراطی‌تر، حتیٰ امکان وجود هر گونه معیار معتبر برای تمییز و تشخیص حقیقت از جعل را انکار می‌کند. به گفتهٔ پُل فیرابند، تاریخ علم مخلوطی از طفره، لفاظی، و تبلیغات است. عقلانیت یا پیشرفتی وجود ندارد؛ هیچ معیاری وجود ندارد. هر چیزی و همه‌چیز قابل‌قبول است. طالع‌بینی یا ستاره‌شناسی، انتخاب با خود شماست. موضوع فقط ترجیح شخصی است، بدون هیچ راهی برای اثبات اینکه یکی برتر و برحق‌تر از دیگری است. ولی هنگامی که او خودش دچار تومور (غدّهٔ بدخیم) مغزی شد، به سراغ متخصص مغز و اعصاب رفت، نه شفادهندهٔ مذهبی.
این رویکرد نه‌فقط در مطالعات علوم دانشگاهی- که به مطالعات ضد علوم تبدیل شد- پدیدار شد، بلکه بخش‌های بزرگی از چپ را نیز مبتلا و آلوده کرد. تا سال‌های ۱۹۶۰، چپ موضع درستی دربارهٔ علم داشت و آن را برای درک جهان و ساختن سوسیالیسم ضروری می‌دید، حتیٰ در حالی که با بسیاری از جنبه‌های عملکرد آن در درون سرمایه‌داری مخالفت می‌کرد. در دهه‌های اخیر، بخش‌هایی از چپ طعمهٔ بحران معرفت‌شناختی سرمایه‌داری اخیر شد، و با مجذوب و مسحور شدن از نقش علم در درون سرمایه‌داری، موضع منفی و مبهمی نسبت به علم گرفت، و بیشتر به پُست‌مُدرنیسم متمایل شد تا مارکسیسم، یا گاهی نسخهٔ پُست‌مدرنیستی مارکسیسم را مطرح کرد.
امروزه، در مواجهه با همه‌گیری کنونی، این موضع دیگر مُرده و از میان رفته است- مگر اینکه خودش را دارد طوری بیان می‌کند که من در این لحظه نمی‌توانم آن را ببینم یا بشنوم- چون علم برای سرنوشت و آیندهٔ جمعی ما بسیار برجسته، بسیار مبرم، و بسیار حیاتی شده است. من فکر نمی‌کنم دیگر کسی بخواهد بشنود که: ما برای تشخیص بین ادعاهایی که در مورد حقایق متفاوت می‌شود، یا تشخیص اینکه علم ذاتاً فریبنده یا پوشاننده است، هیچ معیاری نداریم.
با این حال، تحوّل سریع علم مربوط به کووید-۱۹ با چالش‌هایی نیز روبرو بوده است. انواع گرایش‌های متناقض، از ایدهٔ مصونیّت مذهبی گرفته تا حساسیّت به 5G [نسل پنجم مخابرات بی‌سیم] و نسخه‌های بد درک شدهٔ ایمنی گله‌یی یا جمعی.
من زنی را در یکی از این گفت‌وگوهای خبرنگاران با مردم در آمریکا دیدم که اصرار داشت که او از عفونت به ویروس مصون است چون او در خون مُنجی‌اش شستشو داده شده است. روحانی‌های ارتدوکس یونانی به وفاداران خود می‌گفتند که آنها در مراسم عشای ربّانی [خوردن نان و شراب] با استفاده از یک قاشق برای همه، مبتلا به ویروس نمی‌شوند. در جاهای دیگر نیز ادعاهایی مطرح می‌شد که جمع شدن مردم برای عبادت مذهبی تحت حمایت الهی قرار دارد. با این حال، مقام‌های دولتی بهداشت عمومی با اینها مقابله کردند و حتیٰ بسیاری از معتقدان دینی نیز با شک و تردید به این ادعاها برخورد کردند.
دولت‌ها اغلب به پیروی از علم افتخار کرده‌اند. وقتی که مقام‌های دولتی علیه بهترین علم موجود بشر موضع گرفته و اظهار نظر کرده‌اند یا حتیٰ طرفِ علم بد و نادرست را گرفته‌اند، با مقاومت مردم روبرو شده‌اند. این اتفاق در بریتانیا زمانی رخ داد که بوریس جانسون [نخست‌وزیر] و دومینیک کامینگز [مشاور ارشد نخست‌وزیر] در پیش گرفتن استراتژی مصونیّت گله‌یی (جمعی) تحریف‌شده‌ای را مطرح کردند. این اتفاق در آمریکا زمانی رخ داد که ترامپ در جریان یکی از ده‌ها کنفرانس‌های مطبوعاتی آشفته‌اش که آمیزه‌ای از لایه‌هایی از حماقت‌ها و لاف‌ها و دروغ‌ها بود، تزریق مواد ضدعفونی کننده را پیشنهاد کرد، یا زمانی که هم ترامپ و هم بولسانارو [در برزیل] با اصرار از مصرف هیدروکسی کلروکین صحبت کردند، بدون اینکه مبنای بالینی کافی دربارهٔ مؤثر بودن آن وجود داشته باشد. این اتفاق در آفریقا زمانی رخ داد که جان ماگوفولی، رئیس‌جمهور تانزانیا، با وجودِ داشتن دکترای شیمی، بیشتر از علم به نماز و دعا توجه کرد و از نظریه‌های دروغین در مورد خاستگاه و درمان ویروس جدید حمایت کرد. در ایرلند، هنگامی که سیمون هریس، وزیر بهداشت و درمان، در مصاحبه‌های مداوم و موقعیت‌های متعدد برای عکس گرفتن با این و آن، بیش از حدّ‌ِ دانش خود حرف زد و به 18 ویروس کرونای قبلی اشاره کرد و گفت که هیچ واکسنی برای آنها پیدا نشده است، به‌سرعت مجبور شد حرفش را پس بگیرد و عذرخواهی کند.
همچنین، علیه دانشمندانی نیز مقاومت صورت گرفته است که علمِ بد و سؤال‌برانگیز و ادعاهایی را مطرح کردند که شواهد کافی برای اثبات آنها وجود نداشت. دُلورِس کاهیل، استاد دانشکدهٔ پزشکی کالج دانشگاهی دوبلین و رئیس “حزب [دست‌راستی] آزادی ایرلند” و هوادار “ایرکسیت” [خروج ایرلند از اتحادیهٔ‌ اروپا] ادعا کرد که قرنطینه و خانه‌نشینی در سطح جهان غیرضروری است و هر فردی که مبتلا به این ویروس شده باشد، برای کل زندگی‌اش مصونیت پیدا می‌کند. همین باعث شد که دانشجویان پزشکی طوماری تهیه کردند و خواستار آن شدند که دانشگاه حساب خود را از ادعاهای این خانم جدا کند، که در نهایت هم همین‌طور شد.
در بسیاری از کشورها، جمعیت‌هایی از راست‌گرایان عوام‌فریب برای مخالفت با اقدام‌های مسئولان بهداشت عمومی جمع شدند، و از پوشیدن ماسک یا رعایت فاصلهٔ اجتماعی خودداری کردند، آن هم به عنوان دفاع از آزادی فردی، و ادعا کرداند که این ویروس فقط افراد مُسن‌تر را می‌کشد که به هر حال دیر یا زود می‌مُیرند. اینها، تعداد قابل‌توجه مرگ‌ومیر در میان دیگر گروه‌های جمعیتی، به‌ویژه در میان کارکنان درمانی را که توانایی و قابلیت کافی برای کار در مراقبت‌های ویژه را نیز دارند، نادیده می‌گیرند. آنها استدلال کرده‌اند که این همه‌گیری کنونی ‘پلاندمیک’ [همه‌گیری برنامه‌ریزی شده از قبل] بوده؛ توطئه‌ای بوده است برای اینکه همهٔ ما را به سوی بَرده شدن بکشانند و تحت اطاعت و تجسّس مدوام خود قرار دهند. در ایرلند، آنها برای اعتراض در بیرونِ ساختمانِ مجلس و دیوان عالی جمع شدند، اما در آمریکا با تجهیزات کامل شبه‌نظامی، با نارنجک و سلاح‌های جنگی دست به تظاهرات زدند. در یکی از این تظاهرات اعتراضی، پلاکاردی دیده شد که روی آن نوشته شده بود: “ضعیفان را قربانی کنید. [ایالت] تِنِسی را بازگشایی کنید”.
در مقابل، چپ در دفاعش از دانشِ علمی و اولویت‌های بهداشت و درمان عمومی با قدرت عمل کرده، و اغلب خواستار اقدام‌های سخت‌گیرانه‌تر و اجرای قدرتمندتر مقررات شده است. حتیٰ آنارشیست‌ها هم این موضع را اتخاذ کرده‌اند.
وَرای موضع‌گیری‌های تشکل‌های چپ یا راست، آنچه مهم بوده، اعتماد عمومی به علم و زیرساخت‌های بهداشت و درمان همگانی دولتی است. مردم بیش از ابراز مخالفت و نقض مقررات، انسجام و تمکین اجتماعی از خود نشان داده‌اند. با این حال، اعتماد تامّ به علم و زیرساخت‌های بهداشت و درمان عمومی نیز مشکل‌ساز است، در درجهٔ اوّل به این دلیل که این زیرساخت‌ها به طور تنگاتنگی در سرمایه‌داری ادغام شده‌اند. این وضعیت را در هر سطحی دیده‌ایم.
در آغاز همه‌گیری کنونی، اولویت‌های تولید سرمایه‌داری باعث شد که حتیٰ در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری، در تأمین تجهیزات حفاظتی شخصی، وِنتیلاتور، و تخت‌های بیمارستانی برای مراقبت‌های ویژه کمبود شدید دیده شود. هنگامی که دست‌وپا زدن برای اصلاح این وضع آغاز شد، رقابت بی‌رحمانه‌ای برای دسترسی به منابع کمیاب به وجود آمد. تجهیزات و لوازمی که به مقصد کشوری معیّن فرستاده شده بود، مورد راهزنیِ کشور یا کشورهایی دیگر قرار گرفت، و در این میان، مُجرم‌تر از همه آمریکا بود. شرکت‌های خصوصی قراردادهایی را که داشتند، رعایت نمی‌کردند و آنچه را که داشتند، به بالاترین پیشنهادِ قیمت می‌فروختند. در میان خودِ بخش‌های دولتی سرمایه‌داری، که آلوده به ذهنیت بازار است، یک کشور در مقابل کشور دیگر قرار گرفت، و در داخل آمریکا، نبرد ایالت علیه ایالت [بر سر دسترسی به وسایل و تجهیزات] درگرفت.
در عرصهٔ درمان نیز تصویر به همان اندازه آزار دهنده بوده است. ایالات متحد آمریکا، تقریباً تمام موجودی (و تولید آتی) جهانیِ داروی رِمدِسیویر (remdesivir) را که تحت امتیاز انحصاری شرکت Gilead تولید می‌شود و شرکت دیگری نمی‌تواند آن را تولید کند، یکجا خرید، به طوری که تقریباً چیزی برای دیگران باقی نماند. داروی دیگری که در درمان بیماران کووید-۱۹ مؤثر بوده است، دکزامتازون است که (خوشبختانه) از حق امتیاز انحصاری تولید خارج شده است و هر شرکتی می‌تواند آن را بسازد.
حق امتیاز انحصاری نمونه‌ای بارز از تضاد منطق سرمایه‌داری با نیازهای درمانی عمومی است. جوناس سالک [پزشک آمریکایی] که واکسن فلج اطفال را [در حدود ۷۰ سال پیش] کشف کرد، از ثبت حق امتیاز انحصاری آن خودداری کرد. او معتقد بود که این کار غیراخلاقی است، زیرا این واکسن متعلق به همهٔ مردم است. او می‌پرسید: “آیا می‌توان برای خورشید حق ثبت اختراع و امتیاز انحصاری قایل شد؟” امروزه شرکت‌های بزرگ داروسازی نه‌فقط داروها بلکه حتیٰ ژن‌ها و بذرها و دانه‌های کشاورزی را هم به نام خود و با امتیاز انحصاری ثبت می‌کنند. شرکت‌های سرمایه‌داری اگر می‌توانستند، خورشید، دریا، و هوا را هم به نام خود ثبت می‌کردند.
خیلی‌ها به یافتن و تولید گستردهٔ واکسن برای سارس-کوو-۲ (کورونای جدید)‌امید بسته‌اند. واکسن‌های احتمالی زیادی هم در دست بررسی برای تولید است، ولی خیلی از اینها در دست بخش خصوصی است. حتیٰ مقدار زیادی سرمایه‌گذاری دولتی که از طریق دولت‌ها و دانشگاه‌ها صورت گرفته است و می‌گیرد، با شرکت‌های بزرگ داروسازی گره خورده است که به‌جای اینکه در تلاشی جهانی با یکدیگر همکاری کنند، به راه‌های گوناگون در رقابت با یکدیگرند- که مانعی برای تحقیق و توسعهٔ بهینه است.
دشواری‌های دیگری که پیش خواهد آمد، مربوط به توزیع واکسن‌ها پس از تأیید و تولید آنهاست. باز هم مسابقه دیگری در درون کشورها، بین کشورهای گوناگون، و بین طبقات مختلف برای دسترسی به واکسن به راه خواهد افتاد. در این میان، تهی‌دستان کشورهای “جنوب” جهان در ته صف خواهند بود.
سازمان امنیت سایبری بریتانیا به‌تازگی هَکِرهای مورد حمایت دولت روسیه را به جاسوسی از تأسیسات پژوهشی غرب که در حال کار بر روی تهیهٔ واکسن هستند متهم کرد و گفت که این کار خطر به همراه دارد. من می‌پرسم: خطر برای چه کسی؟ البته که منظور آنها خطر برای شرکت‌های داروسازی بزرگ بود، نه برای جمعیت‌هایی که به حفاظت در برابر این ویروس نیاز دارند. به همین ترتیب، آمریکا اتهام‌هایی را علیه چین مطرح کرد و کنسولگری چین در هوستون (تگزاس) را بست.
همهٔ این کارهای پژوهشی بر روی واکسن باید با هماهنگی سازمان جهانی بهداشت، و با شفافیت و همکاری انجام شود. تضعیف سازمان جهانی بهداشت توسط ریاست‌جمهوری آمریکا در بحبوحهٔ وضعیت اضطراری پیش آمده برای سلامت عمومی در سطح جهان، دقیقاً برخلاف آن چیزی است که جهان امروزه به آن نیاز دارد. این یکی از رسوایی بزرگ در میان رسوایی‌های فراوان در این بحران است.
سازمان جهانی بهداشت هر عیب و ایرادی هم که داشته باشد، باز هم نیرویی همگانی و مترقی است. مبارزه‌ای مداوم میان کشورها، و بین نهادهای دولتی و شرکت‌های خصوصی برای به دست گرفتن قدرت در داخل سازمان جهانی بهداشت در جریان بوده است، ولی آمریکا و بریتانیا و شرکت‌های داروسازی بزرگ تا کنون پیروز نشده‌اند. چند سال پیش، کاندیدای آنها برای دبیرکلی سازمان جهانی بهداشت، دیوید نابارو، از تدروس آدهانوم گبریسوس [دبیرکل کنونی] که کاندیدای اتحادیهٔ آفریقا بود، شکست خورد. او مورد حمایت چین نیز بود که با خریده شدن توسط چین- آن‌طور که آمریکا متهم کرده است- فرق دارد.
هنگامی که آمریکا اعلام کرد که سهم خود در بودجهٔ سازمان جهانی بهداشت را نمی‌پردازد و از آن خارج می‌شود، بسیاری از دولت‌ها، حتی دولت‌هایی که همیشه مایل‌اند در کنار آمریکا باشند، این عمل آمریکا را تقبیح کردند. وزیر امور خارجی ایرلند کار دولت آمریکا را غیرقابل دفاع خواند و دولت ایرلند هم سهم پرداختی خود را در سازمان جهانی بهداشت افزایش داد. بریتانیا موضع ممتنع گرفت (مگر اینکه موضع دیگری گرفته باشد که من ندیده‌ام). اخیراً که مایک پمپئو، وزیر امور خارجی آمریکا، در لندن بود، تقصیر مرگ‌ومیر ناشی از کورونا در بریتانیا را به گردن سازمان جهانی بهداشت انداخت. من هیچ تکذیبی از طرف دولت بریتانیا در این مورد نشنیدم. ترامپ، هم چین و هم سازمان جهانی بهداشت را مقصر در مرگ‌ومیر در آمریکا می‌داند.
اما چیزی که ترامپ می‌گوید یا کاری که می‌کند فقط ظاهر قضیه است. ترامپ نشانهٔ طرز فکر بیمارگونهٔ نظامی در حال زوال است. مشکل، ساختاری است. مشکل، سرمایه‌داری است. همان نظامی که شرایط شیوع این همه‌گیری را ایجاد کرد، همان نظامی که مسئول منابع درمانی ناکافی در مبارزه با این همه‌گیری است، همان نظامی است که مانع پیشرفت منطقی روند تحقیق، تولید، و توزیعی است که همهٔ ما برای برون‌رفت از این وضعیت به آن نیاز داریم.
اتفاقی نیست که مرکز سرمایه‌داری جهانی [آمریکا] هم‌اکنون کانون ابتلای جهانی و همچنین مرکز مانع‌تراشی جهانی در برابر هر گونه اقدام ضرور برای فراهم آوردنِ دنیایی است که سلامت عمومی را اکنون و در آینده تأمین کند.
مارکسیسم نه‌فقط ماهیت این نظام را آشکار و برجسته می‌کند، بلکه از این فراتر می‌رود. اولویت‌های سلامت عمومی درست در نقطهٔ مقابل منطق سرمایه‌داری قرار دارد که در هر مرحله از راه، با توسل به دسترسی طبقاتی به بهداشت و درمان، اولویت‌بندی در پژوهش سودمحور مسلط بر حتیٰ نهادهای دولتی، و طیف وسیعی از سدّهای قانونی در عرصهٔ حق تولید اختصاصی با قراردادها و ثبت اختراع‌ها و حق امتیازهای پیچیده، موانعی ایجاد می‌کند، در حالی که نقض قوانین خود را نیز اگر لازم باشد اجازه می‌دهد، و زمانی که برای حفاظت از منافع طبقاتی و ملّی قدرتمند لازم باشد، حتیٰ گستاخانه به راهزنی متوسل می‌شود، همان‌طور که در این همه‌گیری آشکارا دیدیم، زمانی که لوازم پزشکی به مقصدی دیگر را آشکارا در فرودگاه‌ها ضبط کردند و به جایی دیگر فرستادند.
مقابله با همه‌گیری‌ها مستلزم علم عمومی و بهداشت و درمان عمومی-دولتی است. پدیده‌هایی مثل همه‌گیری جهانی وضعیتی ایجاد می‌کنند که در آن اولویت‌های سلامت عمومی تمام ملاحظات دیگر، نه‌فقط آزادی‌های فردی، بلکه علم و پزشکی “اختصاصی” را در سایه قرار می‌دهد، و برخلاف کل مسیر سرمایه‌داری و در جهت سوسیالیسم حرکت می‌کند.
همه‌گیری کنونی، نیاز به تقویت علم جهانی، همگانی، و باز و شفاف را برجسته می‌کند که تمرکزش بر فوریتِ یافتن راه‌حل‌های پیش‌گیرانه، تشخیصی، و درمانی برای این ویروس، به‌ویژه یافتن واکسن باشد. این علم و این رویکرد باید بر تمام ملاحظات مربوط به انواع امتیازهای خصوصی و انحصاری، و سود، اولویت داشته باشد و از آن فراتر رود. موفقیت در این راه مستلزم به اشتراک‌گذاری شفاف و بین‌المللی تمام اطلاعات تجربی و بالینی مربوط به همه‌گیری است. فراتر از آن، مستلزم هماهنگی آزادانه و آشکار، همگانی، و جهانیِ انرژی‌ها، و بسیج منابع است. مقابله با چنین همه‌گیری‌هایی، خصلت سوسیالیستی و نظارت عمومی بر دانش و منابع مربوط را می‌طلبد.
در طول این همه‌گیری شاهد چنین چیزی نبودیم، به‌جز در جاهایی مانند چین، کوبا، ویتنام و کرالا (در هند). با این حال، دولت‌هایی هم که توسط حزب‌هایی اداره می‌شوند که از نظر ایدئولوژی متعهد به سرمایه‌داری‌اند، مجبور شدند اقدام‌هایی را در پیش بگیرند که بیشتر از ویژگی‌های سوسیالیسم است.
در ایرلند، چیزهایی که به ما می‌گفتند غیرممکن است، ناگهان ممکن شد: پایان دادن به خدمات بهداشت و درمان دوگانهٔ خصوصی و دولتی (تمام مراقبت‌های پزشکی برای تمام شرایط، همگانی و رایگان شد)؛ افزایش بودجه برای پژوهش زیست‌پزشکی و منابع بالینی؛ ممنوعیت اخراج مستأجران و ثابت نگه داشتن اجاره‌بها؛ و کاهش انتشار آلاینده‌های کربنی. ما برای مدّتی- هر چند تا حدودی معیّن و موقت- در وضعیتی زندگی کردیم که سلامت و رفاه عمومی بر نیازهای بازار پیشی گرفت، و اولویت‌های سوسیالیستی شکل قانونی گرفت.
در سطح جهانی، مناسبات دولت با بازار در جهت سلطهٔ دولت بر بازار تغییر کرد، امّا هم‌زمان با خروج از قرنطینه و خانه‌نشینی، بار دیگر تعادل در حال تغییر به سود بازار است. باید در برابر این روند مقاومت کنیم.
از میان بسیاری از دیده‌ها و شنیده‌های به یاد ماندنیِ این بحران، من مقالهٔ 17 مه ۲۰۲۰ خودم در مورنینگ استار را با عکسی از تظاهرات کارکنان درمانی مزیّن کردم، که در آن، بر روی پارچه‌نوشت اصلی که در دست تظاهرکنندگان بود، نوشته شده بود: “سرمایه‌داری: احیا نکنید!” [اشاره به عملیات نجات و احیای مصدوم یا بیمار توسط امدادگران فوریت‌های پزشکی] این چیزی است که بسیاری از ما می‌خواهیم ببینیم، امّا چیزی نیست که حتماً به دست خواهیم آورد. سرمایه‌داری متزلزل و بی‌رمق شد، ولی نمُرد. در حال نجات و احیا است. ما به این زودی‌ها سوسیالیسم نخواهیم داشت. با وجود این، ما باید این چشم‌انداز را حفظ کنیم و برایش کار کنیم، و این نکته را برجسته کنیم که چگونه این همه‌گیری عیب‌های مرگبار سرمایه‌داری و نیاز به سوسیالیسم را نشان داد.
اغلب، بحث‌هایی را می‌شنویم در این مورد که در نتیجهٔ آنچه در طول این همه‌گیری تجربه شد، چه چیزی تغییر خواهد کرد؟ امید من این است که ما نه‌فقط برخی از دستاوردهای نسبی محقق شده در طول این دوره را حفظ کنیم، بلکه برای بهبود و تقویت زیرساخت‌های بهداشت و درمان همگانی دولتی در سطح ملّی و بین‌المللی فشار بیشتری بیاوریم. نمی‌توان و نباید با افقی شدن منحنی ابتلا به بیماری [عدم افزایش میزان ابتلا و دست‌کم ثابت ماندن آن]، دست از تلاش برداریم، چون شرایط هنوز هم برای همه‌گیری‌های آتی و حتیٰ همه‌گیری‌هایی وخیم‌تر و شدیدتر از این وجود دارد.
من مدّت‌هاست که راه سوسیالیسم را پیشرَوی در راهی طولانی دیده‌ام و شناخته‌ام. همه‌گیری کووید-۱۹ تکان و هُل عظیمی برای جلو راندن ما در این راه بوده است.
 
پروفسور هلنا شیهان استاد بازنشستهٔ دانشگاه شهر دوبلین، فیلسوف، تاریخ‌نگار علم، و نویسنده در عرصه‌های مطالعات ارتباطات، سیاست، و موضوع‌های فلسفی (به‌ویژه مارکسیستی) است. این متن بر اساس سخنرانی نویسنده در کنفرانس ‘پاندمونیوم’ با عنوان “کاوشی در همه‌گیری: پرسش‌های بی‌پاسخ”، تنظیم شده است که در تاریخ ۲۶ ژوییه ۲۰۲۰ در بخشی از برنامه‌های بزرگداشت صدسالگی حزب کمونیست بریتانیا ارائه شد.

L Garrett, The Coming Plague, Farrar, Straus & Giroux, New York, 1994.
M Davis The Monster at Our Door, The New Press, New York, 2005.
R Wallace, Big Farms Make Big Flu, Monthly Review Press, New York, 2016.
H Sheehan, Navigating the Zeitgeist, Monthly Review Press, New York, 2019.
H Sheehan, Marxism and the Philosophy of Science, Humanities Press, Highlands NJ, 1985, and Verso, London, 2017.
H Sheehan, Marxism and Science Studies, in International Studies in the Philosophy of Science, Vol 21, 2007, No 2, pp 197-210.
JD Bernal The Social Function of Science, Routledge, London, 1939; Science in History, Watts & Co, London, 1954, and Penguin, 1969.
JBS Haldane The Marxist Philosophy and the Sciences, George Allen & Unwin, London, 1938.
C Caudwell, The Crisis in Physics, The Bodley Head, London, 1939, and Verso, London, 2017; ‘Heredity and Development’, in Scenes and Actions, Routledge, London, 1986, pp 163-204.
M Davis The Monster Enters: Covid 19, Avian Flu and the Plagues of Capitalism, OR Books, London, 2020.
R Wallace Dead Epidemiologists: On the Origins of Covid-19, Monthly Review Press, New York, 2020.
P Feyerabend, Against Method, New Left Books, London, 1975.
‘Ireland’s Plandemic: How a YouTube video about coronavirus racked up almost one million views before it was taken down’, at https://www.thejournal.ie/dolores-cahill-coronavirus-video-facebook-twitter-5148488-Aug2020/.
H Sheehan, ‘Crucial science lesson in a time of pandemic’, https://morningstaronline.co.uk/article/c/crucial-science-lesson-time-pandemic

به نقل از ویژه نامه «نامهٔ مردم»، به مناسبت دویستمین سالگرد تولد انگلس، ۳ آذرماه ۱۳۹۹