- - https://andisheh-nou.org -

کرونا و مبارزه برای آزادی بیان – اعضای کانون نویسندگان ایران پاسخ می دهند

شیوع ویروس کرونا همه چیز را زیر تاثیر خود برده است. با توجه به نوع مواجهه‌ی حاکمیت با آن، این وضعیت از چه زاویه‌ای به کانون نويسندگان ايران مربوط می شود؟ تنی چند از دبیران سابق و کنونی کانون نویسندگان ایران: محسن حکیمی، رضا خندان، ناصر زرافشان، اکبر معصوم‌بیگی و حافظ موسوی به این پرسش کانون نويسندگان پاسخ داده اند

ناصر زرافشان:

مواضع کانون در قبال بحران کرونا و پس از آن سرنوشت کانون، دغدغه های آن و مسیری که در آینده طی میکند، از سرنوشت عمومی جامعه و تحولات آن جدا نیست. موضوع کار نویسنده و شاعرـ حتی به عنوان یک فرد همـانسان و سرنوشت و آینده او است. بنابراین وقتی با اندکی تأمل در این سوال برای یافتن پاسخ آن گامی به جلو برداریم صورت مسأله به پرسش زیر تبدیل میشود که: وقتی سرانجام این بحران پایان یابد با چه جامعه ای و با چه شرایطی روبه رو خواهیم بود؟ اگرامروز نتوان گفت جامعه پسا کرونا چه جامعه ای و با چه اوضاع و احوالی خواهد بود، دستکم این را میتوان گفت که چه جامعه ای نخواهد بود. این تصور خام و عامیانه را باید کنار گذاشت که اپیدمی کرونا یک میان پرده ی گذرا است و پس از فروکش کردن آن، زندگی دوباره به همان شکل پیش از کرونا برخواهد گشت و دوباره مانند ماه های پیش از این بحران جریان خواهد یافت. آنچه اکنون پیش آمده فقط بحران ناشی از یک بیماری واگیردارِ کشنده نیست.

جامعه ی ما پیش از ورود این ویروس، درگیر یک بحران عمیق اقتصادی هم ـ ناشی از علل ساختاری، نه فقط عوامل بیرونی و عرضی بوده است. بحران اقتصادی با بحران ناشی از ویروس کرونا درهم گره خورده و این دو یکدیگر را تشدید می کنند و همراه با بحران های سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی دیگر، چنان مجموعه ی بغرنجی را به وجود آورده اند که جامعه ای که بعداً از دل این مجموعه سر برآورد؛ دیگر جامعه سال ۱۳۹۸ نیست.

اما یکی از عوامل اصلی و اثرگذار در تعیین شکل و مشخصات جامعه ی پس از بحران، چگونگی برخورد و عملکرد حکومت ها و کسانی که سررشته کارها و تصمیمات را به دست دارند در رویارویی با بحران است. در این زمینه ـ نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهان با دو نوع برخورد و عملکرد روبه رو هستیم که یکی عمدتاً به قول طراحان آن، نجات کسب و کار (سرمایه) و خروج سریعتر نظام اقتصادیشان از رکود را پیش از فروپاشی آن، و در واقع حفظ ساختار قدرت و ثروت خود را ولو به بهای فدا کردن مردم در نظر دارد و دیگری فکر نجات جان مردم از بیماری و جامعه را در اولویت قرار می دهد. در ابتدای سرایت ویروس به نیویورک، یعنی زمانی که هنوز با قرنطینه کردن این ایالت امکان جلوگیری از شیوع گسترده و سرایت آن به سایر ایالت های امریکا وجود داشت، وقتی ترامپ بحث قرنطینه کردن نیویورک را مطرح کرد، فرماندار نیویورک با قرنطینه کردن این ایالت به مخالفت برخاست وصراحتاً اعلام کرد اینکار به بورس سرمایه مالی آسیب می رساند. اما ثروت و سرمایه صاحبان زر و زور که اکنون نگران آن هستند حاصل کار مردم است و وجود جامعه قایم به وجود مردم و نیروی کار آن است.

از اینرو در چنین لحظات بحرانی باید نجات زندگی و جان مردم ولو به بهای رکود و حتی فروپاشی اقتصادی حفظ شود. همانطور که نظام های حاکم کشورها وقتی به خطر می افتند از مردم می خواهند جان خود را برای حفظ آنان فدا کنند، امروز هم که مردم به خطر افتاده اند وظیفه نظام های حاکمه است که به قیمت رکود و حتی فروپاشی اقتصادی زندگی و جان مردم را نجات دهند. شعار کارگران ایتالیا در فراخوان به اعتصاب، برای اعتراض به پافشاری دولت به ادامه کار در شرایط خطر این است که «ارزش زندگی ما بیشتر از سود شماست.» اخطار سازمان بهداشت جهانی که می گوید رفع محدودیت ها به طور شتاب زده می تواند به شیوع دوباره و غیرقابل کنترل ویروس منجر شود و اخطار دیگری مشابه این، از سوی آنتونیو گوترش دبیرکل ملل متحد، به درجات مختلف بیانگر همین رویکرد در مقابله با بحران جاری است. اما ظاهراً در ایران اولیای امور راه اول را برگزیده اند.

کسانی که طی دهه های اخیر با غارت ثروت ملی، ثروت های افسانه ای و کلان اندوخته اند حتی برای بقای خود، برای حفظ ثروت و قدرت خود نیز حاضر نیستند هزینه زندگی یکی دو ماهِ کارگران و زحمتکشان را از محل آنچه با چپاول بی حساب و کتابِ ثروت ملی به دست آورده اند تقبل کنند تا آن ها در خانه بمانند و مجبور نشوند برای تأمین معاش روزانه شان در این شرایط خود را به آب و آتش بزنند و به این ترتیب گویا تصمیم به هزینه کردن از جان و حیات زحمتکشان برای حفظ قدرت و ثروت خود گرفته اند. گویا این سناریوی بیشرمانه ی «بگذار اپیدمی کار خود را بکند و بگذرد» که هم با شعار محوری سرمایه داری بازار همسانی دارد و هم بوی شدید مالتوسیانیسم از آن استشمام می شود به مذاق ارباب قدرت ناخوشایند نیست! بیماری بیاید، تهیدست تران، سالخورده تران را که دیگر بهره اقتصادی چندانی ندارند جارو بکند و با خود ببرد و بعد… اما حساب هایی که صاحبان قدرت می کنند همیشه درست از آب در نمی آید. این سناریوها همیشه به همان شکلی که طراحان آنها از ابتدا تصور کرده اند پیش نمی رود . اگر چنین سیاستی دنبال شود پیامدهای عملی آن در عرصه های سیاسی و اجتماعی چیست؟ وظایف و مواضع آینده ما به پاسخ این پرسش بستگی دارد. شرایط جدید، ارزیابی جدید می طلبد و وظایف جدید را تعیین می کند. در هر حال کانون نویسندگان ایران، مانند گذشته با مردم و در کنار مردم خواهد ماند و مواضع و اقدامات آینده خود را با توجه به تحلیل مشخصِ شرایطی که هنوز کم و کیف آن ها بر ما روشن نیست؛ تعیین خواهد کرد.

اکبر معصوم بیگی

گرچه ممکن است در نگاه نخست چنین بنماید که بیماری (در اینجا کووید ۱۹ یا کرونا) کمترین ارتباط را با امر مبارزه برای دستیابی به آزادی بیان دارد، اما نباید فراموش کرد که در برخی موارد پاره ای از پدیده ها کل بشریت را درگیر می کند و در آن صورت به قول آن بزرگ فرزانه: «هیچ چیز انسانی، هیچ چیزی که به انسان مربوط باشد، با من بیگانه نیست»، و همه گیری ویروس کرونا از مصادیق بارز این سخن حکیمانه است؛ شیوع همه گیر و جهانی این ویروس مثل جنگ است. مگر ما به عنوان مصیبت جنگ در مقام نویسنده و اهل فکر و قلم و کتاب در مقابل کشتار مردم بر سر کسب سود بیشتر و گسترده تر کردن قلمرو نفوذ سرمایه خودی خاموش می مانیم؟

کرونا هم حکم جنگ دارد. باید در قبال آن واکنش کرد، چنان که تاکنون کرده ایم. وظیفه ی ما، گذشته از روشن کردن علت های ظهور زود به زود انواع ویروس ها و بیماری های همه گیر (سارس، ابولا، آنفولانزای خوکی، مرس و…) و نشان دادن پیآمدهای ناگزیر برهم زدن تعادل میان جامعه بشری و طبیعت بر اثر ولع سیری ناپذیر سرمایه و حاکمیت به ظاهر بلامنازع سرمایه داری در عصر کنونی، که از جمله ی وظایف روشنگرانه ی ماست، باید در عین حال به راه حل های عملی اندیشید. نظام سرمایه داری حاکم بر جهان «قرنطینه کردن» را به وسیله ای مؤثر برای اتمیزه کردن مردم، یاخته ای کردن هر چه بیشتر نحوه ی زیست اجتماعی مردم مبدل کرده است. وظیفه ی مقدم ما باید تأکید مکرر بر همبستگی هرچه بیشتر و تشویق آحاد مردم به یاری رساندن به یکدیگر باشد. هرچه امکان تجمع سکونتی مردم بیشتر باشد (مانند مجتمع های ساختمانی ) بیشتر می توان این پیوندهای عاطفی و انسانی را تقویت کرد. در اینگونه موارد آشنایی ساکنان با یکدیگر بسیار بیشتر است و این امر امکان برقراری رابطه ی اجتماعی را افزونتر می کند.

گذشته از بیماران زمینه دار (بیماری قلبی، عروق، دیابت و غیره…) پیران و سالمندان بیشتر از هر لایه ی اجتماعی دیگری در رهگذر ابتلا به ویروس و مرگ و میر ناشی از آن اند. در این مجتمع ها جوانانی سکونت دارند. باید این جوانان را تشویق که مستقلاً و بی هیچ ارتباطی با نهادهای قدرت (که خود در زمره ی قاتلان مردم اند) گروه های همیاری تشکیل دهند و به پیران و ناتوانان و سالخوردگان یاری برسانند. (یک تبصره: در مورد خاص کانون نویسندگان ایران یکی از توصیه ها حتماً میتواند رسیدگی جوانان عضو کانون به افراد سالخورده ی کانون باشد). اینکار درمورد محلات اندکی دشوارتر است ولی بیگمان مُحال نیست. تجربه ی شورش گرسنگان و فراموش شدگان در سال ۸۸ نشان داد که فشردگی محل سکونت زحمتکشان و گرسنگان، جمعیت های گسترده ای که در یک کف دست جا سکنا دارند، چه ذخیره ی پایان ناپذیری از توانمندی و امکانات وسیع در اختیار گروه های همبستگی مردمی در اختیار می گذارد. پی ریزی چنین تشکل های مردمی تجربه ای ست که در دوره ی انقلاب ۵۷ هم خود را به رخ می کشد.

باید تاریخ این همبستگی ها را به یاد آورد. تأکید من اساساً بر همبستگی مردمی، اطلاع رسانی مستقل درباره ی آنچه در واقعیت می گذرد (نه آنچه رسانه ها ی حکومت به دروغ انتشار می دهند) این حُسن بزرگ را دارد که ۱) مردم احساس تنهایی و درماندگی نمی کنند و بیهوده چشم به کمک حاکمیت نمی بندند؛ ۲) اطلاع رسانی مستقل که طی سالیان اخیر تابع فعل و انفعالات لحظه ای بوده از صورت غیرجدی در می آید و به یک رسانه ی آلترناتیو مبدل می شود که می تواند سد سدید سانسور جهنمی حکومتی را درهم شکند؛ ۳) حکومت های سرمایه داری (از جمله حاکمیت سرکوبگر کنونی ما) در اتمیزه کردن مردم شکست تلخ و سختی را متحمل می شوند.

رضا خندان (مهابادی)

ویروس کرونا، مانند هر پدیده ی طبیعی دیگر، تا به جامعه ی انسانی وارد نشده است همچنان پدیده ای طبیعی است؛ اما با وارد شدن به جمع انسان ها و شیوع در جامعه به پدیده ای اجتماعی تبدیل می شود که درک آثار و اثرات و حتی راه مقابله با آن فقط در محدوده ی طبیعت ممکن نیست. ویروس کرونا با دست گذاردن و حمله بر اصلی ترین ویژگی بشری؛ یعنی اجتماعی بودن چهره ی جهان را تغییر داد؛ تابوهایی را شکست، عادت هایی را ممنوع و باورهایی را متزلزل کرد و ناتوانی و ضعف های بزک شده ی سیستم حاکم بر جهان را به نمایش گذاشت و گوشه ای از ماهیت نظام سرمایه داری و رابطه اش با انسان و انسانیت را برملا کرد. نشان داد که انسان تسخیرگر کرات آسمانی چه چاله ها و چاه هایی در مسیر خود کنده است. نشان داد سیستم استوار بر کسب سود برای جان آدمی ارزشی قائل نیست، و اگر نبود هراس از خشم و اعتراض مردم و کور بودن کرونا، دولت ها برای مقابله با آن همین اندازه از توجه را نیز از خود نشان نمی دادند. تازه همین توجه نیز بسته به کشورهای مختلف بسیار متفاوت است.

مردم چند ماهی است که در بسیاری کشورها در رنج و محدودیت های سخت قرار گرفته اند؛ اما این موضوع چه ربطی به کانون نویسندگان ایران دارد که تشکلی است صنفی و فرهنگی؟ نخستین ربطش این است که نویسندگان نیز انسانند و مانند دیگر انسان ها از شیوع ویروس کرونا و تبعات آن در رنج اند و در عین حال به دلیل انسان بودن نمی توانند در برابر رنج دیگران بی اعتنا باشند. کانون نویسندگان ایران پیشتر نیز نشان داده است که هر جا گروه وسیعی ازمردم به سختی و عذاب گرفتار آمده اند آنجا حضور یافته است؛ از زلزله رودبار تا سیل جنوب، از تشویق مردم برای کمک رسانی و همیاری تا جمع آوری کمک های نقدی، از ساختن مدرسه در رودبار تا ساختن دانشکده معماری در بم. پس حضوری چنین یاری گر مسبوق به سابقه است و شیوع ویروس کرونا که زلزله ای ویرانگر به جان اجتماع و حیات انسان ها انداخته است به طریق اولی از زاویه ی انسان دوستی باید مورد توجه کانون قرار گیرد.

یکی از موردها همراهی روشنگرانه با مردم برای مجبور ساختن نهادهای حکومتی از جمله دولت در تامین نیازهای مبارزه با کروناست، از هر نوع و جنس؛ بی آن که مردم در رنج و شکنجه بیشتر بیفتند؛ نیز تشویق مردم به همراهی با خود در نبرد با کرونا. اگر مداخله های انسان دوستانه به وضوح جایی در سطرهای منشور و اساسنامه ی کانون قلمی نشده است، دفاع از آزادی بیان و مخالفت با سانسور به تصریح و روشنی آمده است. برای انسان امروز حق دسترسی آزاد به اطلاعات و آزادی بیان از حقوق اساسی است. آیا ویروس کرونا به آزادی بیان حمله کرده است؟ در ابتدای این یادداشت نوشتم که وقتی پدیده ای طبیعی پا به اجتماع انسانی می گذارد به پدیده ای اجتماعی تبدیل می شود. قطعاً ویروس کرونا به آزادی بیان حمله نمی کند اما دولت ها با استفاده از شرایطی که این ویروس مهیا می کند دست به سانسور، فریب و سلب آزادی بیان می زنند. در شروع فعالیت کرونا دولت چین با حذف اخبار مربوط به شیوع آن و کمی بعدتر با دستکاری در آمار مبتلایان و فوت شدگان موجب شدت یافتن شیوع و سرایت آن به نقاط دیگر جهان و از جمله ایران شد. در ایران نیز برای هفته ها شیوع ویروس با ممنوعیت و سانسور اخبار مربوط به آن کتمان شد تا به منظورهای سیاسی حاکمیت خدشه ای وارد نشود در حالی که همان زمان ویروس به جان بسیار از شهروندان افتاده و در حال پیشروی بود. این پنهان کاری ها فقط مخصوص دولت هایی نیست که آزادی بیان در سیستمشان جایی ندارد. در دولت های مدعی آزادی بیان؛ جایی مثل آمریکا یا فرانسه نیز در ابتدای کار شروع کردند به کوچک نمایی و فریب کاری. فرق قضیه میان دو دسته دولت این بود که آنجا مطبوعات آزاد و شهروند دارای آزادی بیان در مفابل دروغ ها ایستاد و برملاشان کرد.

اصولاً میزان کوشش دولت ها برای حل انسانی و صحیح بحران با وجود آزادی بیان رابطه ای مستقیم دارد. در جوامع برخوردار از آزادی بیان دولت ها ناچار از خدمات رسانی هستند. هر جا و هر زمان که شرایطی در جوامع بشری موجب هراس مردم و پررنگ شدن نقش دولت شده است آنجا و آن موقع حکومت ها به بهانه ی “شرایط ویژه”به آزادی بیان حمله برده اند؛ زیرا اعمالشان برای سر و سامان دادن مجدد به سیستم مبتنی بر سود معمولا خلاف منافع مردم است. سانسور یکی از ابزارها و ضامن موفقیت آن هاست؛ از همین رو زبان ها و قلم ها را محدود و در شرایط حاد می برند و می شکنند. در کشورهایی که آزادی بیان نیست دولت ها در “شرایط ویژه”بر شدت سانسور و بندهای آزادی بیان می افزایند. همراه با شیوع ویروس کرونا در ایران سایه ی تهدیدهای نهادهای امنیتی و قضایی بر فضای مجازی، تنها امکان خبررسانی مستقل، تشدید شد و بخشنامه های تهدیدآمیز از این سازمان و آن نهاد بر “در و دیوار” آویخت تا به بهانه ی «جلوگیری از انتشار اخبار کذب و تشویش اذهان عمومی» خبررسانی مستقل و به چالش کشیدن اطلاعات یکسویه را موقوف کنند. تا همینجا نیز بسیار کسان به بهانه ی «تشویش اذهان عمومی» بازداشت شده اند و روزی نیست که کسانی به دلیل انتشار اخبار مربوط به بیماری کرونا بازداشت یا وادار به “توبه”نشوند از جمله برخی پزشکان و پرستارانی که هم اکنون در خط مقدم جبهه ی نبرد با کرونا قرار دارند. در شرایط هراس همگانی مانند جنگ یا شیوع اپیدمی های مرگبار اولین چیزی که زیر ضرب میرود آزادی بیان است. زیرا دولت ها معمولا بار حل بحران را بر دوش مردم می گذارند و در قدم اول باید حق چون و چرا و اعتراض را به فریب یا زور از آن ها سلب کنند. فقط هم این نیست.

آزادی بیان به مردم اجازه می دهد تا برای اقدام های خود در مقابله با شرایط کرونایی به گفتگو و اخذ تصمیم بپردازند وقتی این حق از آن ها گرفته می شود یا دامنه ای بسیار محدود به آن می دهند، مردم را از دخالت و نظارت موثر در حل بحران به طریقی که منافعشان را تضمین کند باز می دارند. این بخش کاملا در قالب هدف و وظیفه کانون می گنجد و از این زاویه برای دفاع از آزادی بیان و برملا کردن شیوه ها و تصمیم های صاحبان قدرت که رویکردی مخالف آزادی بیان دارد، موظف است مشارکت و مداخله کند. سومین عامل، وضعیت نویسندگان در شرایط اپیدمیک است. نویسندگان نیز مانند دیگر مردمان از محدودیت ها و خطرهای وضعیت کرونایی در رنج اند. گذشته از این، کاهش شدید فعالیت ناشران، کتابفروشان و بخش فرهنگی، نشر و بازنشر کتاب و مجله نیز با کاهش شدید مواجه شده است. درست است که در ایران درصد اندکی از نویسندگان از راه نوشتن ارتزاق می کنند با این همه تعداد کسانی که با حق تألیف یا حق ترجمه و یا با ویراستاری امور زندگیشان را می گذرانند یا با آن به پارگی های زندگی وصله می زنند، کم نیستند. اینان تمام یا بخشی از درآمد خود را از دست داده اند و دولت موظف است به آن ها یاری برساند.

کانون باید متوجه و معطوف موقعیت اهل قلم در این شرایط باشد. همان طور که باید مراقب آسیب های فرهنگی باشد که از سر بی اعتنایی یا سوءاستفاده صاحبان قدرت از شرایط کرونایی به فرهنگ وارد می شود. یکی از وظایف تعریف شده ی کانون نویسندگان ایران تلاش برای اعتلای فرهنگی جامعه است. هم اکنون میلیون ها دانش آموز و دانشجو به دلیل خطر ویروس کرونا نباید در کلاس درس حاضر شوند و لازم است از آموزش مجازی و کلاس های آنلاین استفاده کنند. حال آنکه بسیاری از آن ها به ویژه در مناطق محرومتر از امکانات آموزش مجازی و کلاس آنلاین برخوردار نیستند. در این امرِ فرهنگی کانون به سهم خویش باید در مجبور کردن دولت و نهادهای مربوطه برای تأمین امکانات آموزشی بکوشد و مردم، به ویژه فرهنگیان دلسوز و انسان دوست، را نیز تشویق کند که مستقلاً و سازماندهی شده به کمک دانش آموزان و دانشجویان فاقد امکانات بپردازند. خلاصه کنم: کانون نویسندگان ایران از سه جنبه به شرایط کرونایی مربوط میشود و لازم است در برابرش واکنش مناسب نشان دهد: انسانی، مدنی و فرهنگی. و این یعنی مشارکت انسان دوستانه، دفاع از آزادی بیان و حمایت از حقوق نویسندگان و اعتلای فرهنگی جامعه.

محسن حکیمی

کرونا انتقام طبیعت از جامعه ی سرمایه داری است، منتها انتقامی کور و ناهوشمند که خشک و تر را با هم می سوزاند. میلیاردها سال است که انواع گوناگون ویروس در بدن حیواناتِ زنده تکثیر می شوند و به موجودیت خود ادامه می دهند. این موجودیت تا زمانی که این حیواناتِ زنده در معرض دستکاری غیرطبیعی قرار نگرفته باشند خطری به شمار نمی رود، نه برای این حیوانات و نه برای انسان. خطر آن گاه پیش می آید که انسان نه به عنوان موجودی طبیعی بلکه همچون موجودی اجتماعی که طبیعت یعنی جسم غیرارگانیک خویش را با خود بیگانه کرده این حیوانات را درجهت منافع خویش و برای کسب سود مورد استفاده ی غیرطبیعی و به طور مشخص تولید و تکثیر برای خرید و فروش آنها قرار دهد. می دانیم که شیوع ویروس کرونا از بازاری در شهر «ووهانِ »چین شروع شد. این بازار محل فروش حیوانات زنده است، حیواناتی که اگر می توانستند حرف بزنند می گفتند آنجا محل زیست طبیعی شان نیست و خواهان بازگردانشان به محل طبیعی زندگی شان می شدند. اما چه کنند که با موجود زبان نفهمی روبه رو هستند که زبانی جز زبان سود و سرمایه را نمی فهمد. بر اساس آخرین پژوهش ها، عامل انتقال این نوع ویروس کرونا به انسان پستان داری به نام پانگولین یا مورچه خوار پولک دار است که از آفریقا به چین منتقل شده تا در بازار «ووهان» به فروش برسد. ویروسی که در بدن خفاش ها ساکن بوده برای انتقال به انسان هایی که در این بازار کار می کرده اند یا برای خرید حیوان به آنجا رفت و آمد می کرده اند ظاهراً به یک میانجی زنده نیاز داشته، و این نیاز را پانگولین برآورده کرده است. روشن است که مقصر نه خفاش و نه پانگولین بلکه کسانی هستند که پانگولین را در میانه ی خفاش و انسان قرار داده اند. برای چه؟ برای آن که جیب هایشان را پُر کنند! فاجعه به همین سادگی است!

نکته این است که اگر پیشتر این کسان قِسِر در میرفتند یا بابت دستکاری شان در طبیعت هزینه ی گزافی نمی پرداختند اینبار در چنان مخمصه ای گیر کردند که اصلاً فکرش را نمی کردند: ویروس کرونا، که به محض ورود به بدن انسان برای حمله به دستگاه تنفسیِ او دچار جهش ژنتیکی می شود، به سادگی و به گونه ای همه گیر از انسان به انسان منتقل میشود و تنفس را از کار می اندازد و در واقع انسان ها را خفه می کند. انگار کرونا به انسان می گوید: یه دفعه جَستی ملخک! دو دفعه جَستی ملخک! آخر به دستی ملخک! آنچه این بحران را به فاجعه تبدیل می کند این است که، چنان که گفتم، این «ملخک» از نظر کرونا نه فقط دستکاری کنندگان طبیعت بلکه همه ی انسان های روی کره ی زمین را شامل می شود، حتا میلیاردها انسانی که خود قربانی نظام سرمایه داری اند. از قضا این میلیاردها انسان طعمه های مناسب تری برای کرونا هستند، چرا که این نظام منحوس قدرت دفاعی آنها را در مقابل کرونا به مراتب کمتر از استحکامات دفاعی کرده است که عاملان اصلی این فاجعه از آن برخوردارند. اما انتقام کور کرونا از سرمایه داری درعین حال درس های بسیاری به ما انسان ها در سراسر کره ی زمین می دهد.

در صدر این درسها نمایش ماهیت انسان ستیز جامعه ی سرمایه داری قرار دارد. قدر مسلم این است که اگر کرونا اساس نظام سرمایه داری را به خطر نمی انداخت دولت های سرمایه داری برای مهار آن کمترین اقدامی نمی کردند، حتا اگر این ویروس میلیون ها انسان را از دَ م تیغ خود می گذراند. بنابراین، اگر اکنون دولت های سرمایه داری برای مقابله با سرمایه داری دست به کار شده اند نه برای حفظ جان انسان ها بلکه برای حفظ تولید سرمایه داری و ملزومات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و… این تولید است. نخستین مورد ابتلای انسان به کووید-۱۹در همان چین به عنوان مهد تولید و شیوع این ویروس در ۱۷نوامبر ۲۰۱۹ پیش آمد، در حالی که بازار «ووهان » که در همان ماه نوامبر به عنوان محل انتقال این ویروس شناخته شده بود ـ حدود یک ماه و نیم پس از آن یعنی در روز اول ژانویه ی ۲۰۲۰ بسته شد. همین مدت برای به خطر افتادن جان میلیون ها انسان کافی بود. در ایران، پس از آن که در اوایل اسفند ۱۳۹۸ اعلام شد که دو نفر در قم جان خود را براثر ابتلا به کرونا از دست داده اند ـ که نشان می داد کرونا مدت ها پیش از آن و از طریق مسافرت چینی ها به ایران سرایت کرده است ـ تازه بحث درباره ی چگونگی مهار کرونا درگرفت. مردم ایران بی ارزش بودن جان خود درمقابل ارزشمند بودن نظام سرمایه داری و ناتوانی آشکار این نظام در مقابله با کرونا رااین گونه در فضای مجازی فریاد کردند: این چه نظام انسان کُشی است که تا دل ات بخواهد موشک دارد اما ماسک برای حفاظت از جان انسان ها در مقابل کرونا ندارد! بی اهمیتیِ جان انسان ها در نظام سرمایه داری و ناتوانی حکومت های گوناگون این نظام در مهار کرونا خود را در کره جنوبی، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، آلمان، بریتانیا و آمریکا نیز نشان داد و نگرانی این حکومت ها از تشدید بحران سرمایه بر اثر کرونا همچنان ادامه دارد. در بریتانیا کمبود نیرو و کادر درمان و تجهیزات پزشکی و به طور کلی ناتوانی از مقابله با کرونا به چنان حد فضاحت باری رسیده که بیمارستان ها برای پوشش و حفاظت از جان کارگرانِ کادر درمان در مقابل ویروس از کیسه ی زباله استفاده می کنند. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، نگرانی خود از به خطر افتادن نظام سرمایه داری و درعین حال تهدید کارگران برای بازداشتن آن ها از توقف و تعطیل تولید را اینگونه بیان کرد: با ادامه ی وضع موجود، انسان ها بیشتر به دلیل ادامه ی تعطیلی مراکز تولید خواهند مُرد تا به دلیل کرونا. اما فقط دولت های سرمایه داری نیستند که دغدغه ی اصلی شان حفظ نظام مبتنی بر خرید و فروش نیروی کار از دست حمله ی بی امان ویروس کروناست.

رسانه ها و نظریه پردازانی نیز که ظاهراً منتقد سرمایه داری و دولت های آن هستند این روزها اکثراً از همه چیز سخن می گویند جز نقش سرمایه داری در به وجود آوردن بلای کرونا و قربانی کردن انبوه انسان ها در پیش پای رابطه ی انسان ستیز خرید و فروش نیروی کار. رادیکال ترین نقد این رسانه ها و نظریه پردازان از پیروزی علم بر خرافات دینی و حداکثر اصلاح سرمایه داری ـ مثلاً از طریق افزایش نقش دولت ها در مقابل سرمایه ی بازار بنیاد یا کاستن از میزان بهره کشی از طبیعت و نظایر اینگونه رفرم ها ـ فراتر نمی روند. آنان عامدانه چشم خود را بر این حقیقت فرو می بندند که اگر پیروزی علم بر خرافات و یا رفرم در سرمایه داری مشکل اساسی انسان را حل می کرد این مشکل قرن ها و دهه ها پیش باید حل می شد. پس از جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۱۸ ویروسی که آنفلونزای مشهور به «اسپانیایی» را رقم زد میلیون ها انسان را از پا درآورد، و قاعدتاً انسان هایی که چیزی شبیه تجربه ی کنونی در مورد شکست خرافات دینی از علم را از سر گذراندند نمی بایست به فاصله ی اندک زمانی پس از آن اسیر فاجعه ی دیگری به عظمت فاجعه ی جنگ جهانی دوم شوند. اما دیدیم که سرمایه داری چگونه این انسان ها را با سر به درون این فاجعه ی انسان سوز فرو برد. یا، پس از همین جنگ جهانی، رفرمی در سرمایه داری کشورهای متفق پیاده شد که قرار بود در آن دولت ها یکه تازی های سرمایه داران خصوصی و جنگ افروزی های آنان را مهار کنند. اما هنوز دو دهه از افزایش نقش دولت ها در نظام های سرمایه داری نگذشته بود که سرمایه ی خصوصی در هیئتی به مراتب انسان ستیزتر و نفرت انگیزتر از پیش یکه تاز میدان شد و خصوصی ترین عرصه های زندگی انسان را به قلمروی حرص و ولع پایان ناپذیر خود برای انباشت سرمایه از طریق غارت جسم و جان اکثریت مطلق انسان های روی کره ی زمین تبدیل کرد.

بنابراین، سرمایه داران و نظریه پردازان آنها بی هوده تلاش می کنند که ویروس کرونا را فجیع تر از رابطه ی اجتماعی سرمایه نشان دهند. به گواهی تاریخ، جمعیت قربانیان سرمایه داری، چه در کشتارهایی چون جنگ های جهانی و هولوکاست ها و جنگ های اخیر نیابتی در خاورمیانه و چه در غارت و چپاول و استثمار روزمره جسم و جان انسان ها و فقر و گرسنگی دیرسال آن ها، میلیون ها بار بیش از جمعیت قربانیان فاجعه ی کنونی کروناست. بدینسان، در هنگامه ی مرگبار کنونی، اولویت بشریت مترقی و طلایه دار آن یعنی طبقه ی کارگر پایان دادن به عمر ننگین نظام انسان سوز سرمایه داری است، که بی تردید با تداوم اوضاع کنونی بیش از پیش تضعیف خواهد شد و توان چندانی برای مقاومت در برابر جنبش ضدسرمایه داری طبقه ی کارگر نخواهد داشت. از همین رو، به نظر من، طبقه ی کارگر جهانی باید به کرونا به چشم یک متحد بنگرد، به این شرط اساسی که کاملاً از او فاصله بگیرد و چهارچشمی مواظب اش باشد که از پشت به او خنجر نزند. در مورد رابطه ی بحران کرونا و کانون نویسندگان ایران، فکر میکنم کرونا حتماً به کانون نیز مربوط می شود. حتا اگر کانون هم با کرونا کاری نداشته باشد، کرونا با کانون کار دارد. وقتی کانون برگزاری مجمع عمومیِ سالانه ی خود را عقب می اندازد، وقتی جمع مشورتیِ کانون موقتاً تعطیل می شود، وقتی دبیران کانون فقط به صورت مجازی با هم رابطه می گیرند و هیئت دبیران جلسه ی حضوری ندارد، معنای همه ی اینها آن است که کرونا به کانون مربوط است، زیرا ممکن است کانون را نیز از دَم تیغ خود بگذراند، کما این که، دریغا و دردا، از گرفتنِ جان یکی از اعضای فعال و قدیمیِ آن، فریبرز رئیس دانا، فروگذار نکرد. کرونا کانون و غیرکانون نمی شناسد. بنابراین، به این معنای کلی و روشن شیوع ویروس کرونا به کانون هم مربوط است و کانون نیز همچون دیگر اجزای جامعه نمی تواند نسبت به این بلای مرگ آفرین بی تفاوت باشد. اما این بحران به معنایی خاص نیز به کانون مربوط است و آن دفاع و حراست از آزادی بیان در مورد تمام مسائل و امور مربوط به این بحران است، از سهل انگاری و دروغ و پنهان کاری و سانسور حکومت گرفته تا سرکوب و خفه کردن صدای کسانی که به ناتوانی و ناکارآمدی دولت در مهار این بحران اعتراض دارند.

اما درباره ی این پرسش که کانون نسبت به بحران کرونا چه موضعی باید بگیرد؟ اگرمنظور از «موضع گیری »بیان نظر کانون در چهارچوب منشور آن درباره ی برخورد جمهوری اسلامی با این بحران است، این موضع گیری چیزی جز اعتراض سیاسی به این برخورد و محکومیت آن نیست، که قاعدتاً باید در بیانیه های کانون در این مورد اعلام شود. فراتر از این اعتراض، یعنی تجزیه و تحلیل و ریشه یابی این بحران و توضیح علل ناتوانی جمهوری اسلامی در مهار این بحران از زاویه ی دیدگاه های سیاسی گوناگون، جزءِ وظایف کانون نیست. کاری که کانون باید در این مورد بکند نه اعلام موضع بلکه فراهم کردن زمینه برای بیان آزاد و بی هیچ حصر و استثنای دیدگاه های سیاسی گوناگونِ افراد جامعه (از جمله اعضای کانون) درباره ی بحران کرونا از منظرهای متفاوت است. (اشاره به این نکته را به ویژه از آن رو ضروری می دانم که برخی کسان ممکن است تذکر کانون را در صفحه ی فیسبوک و زیر مطالبی که با امضاهای شخصی در این صفحه منتشر می شوند مبنی بر این که «هر پست که در این صفحه درج می شود لزوماً بیانگر موضع رسمی کانون نویسندگان ایران نیست. مواضع رسمی کانون در بیانیه ها و اطلاعیه ها اعلام و منتشر میشود» به معنایی غیر از موضع گیری بر اساس منشور کانون تلقی کنند.) بنابراین و با توجه به نکات بالا، فکر می کنم برای پاسخ به پرسش بالا باید دو مسئله را از هم تفکیک کرد، یکی موضع کانون درباره ی بحران کرونا، که قاعدتاً باید در چهارچوب منشور، در دفاع از آزادی بیانِ بی قید و شرط آحاد جامعه و با صدور بیانیه های توضیحی درباره ی نوع مواجهه ی سرمایه محورِ جمهوری اسلامی با این بحران باشد، و دیگری ـ که به نظر من مهم تر است ـ فراهم آمدن وسیع ترین زمینه در رسانه های کانون برای انتشار دیدگاه ها، تجزیه و تحلیل ها، و ریشه یابی های افراد جامعه درباره ی بحران کرونا، علت یا علت های آن، پیامدهای آن از جمله در زمینه هایی چون رابطه ی انسان با طبیعت، رابطه ی انسان با انسان و رابطه ی انسان با جامعه، و سرانجام رویکرد انسانی برای رهایی از این بحران است.

حافظ موسوی
کانون، کرونا و قرنی که رو به پایان است

۱ـ قرن چهاردهم خورشیدی رو به پایان است. فقط یازده ماه از این قرن باقی مانده است و اینطور که به نظر می رسد، خاطره ی این یازده ماه و دو سه ماهِ پیش از آن، در حافظه ی تاریخی ما با حروفی درشت تر ثبت خواهد شد. کشور ما در این قرن ماجراهای تلخ و شیرین بسیاری را از سر گذراند؛ سقوط قاجاریه، ظهور و سقوط پهلوی، شکل گیری و سرکوب احزاب چپ و ملی گرا، کودتای ۲۸ مرداد، جنبش چریکی، انقلاب بهمن و برآمدن کابوس جمهوری اسلامی از پس شصت هفتاد سال مبارزه برای آزادی و دموکراسی. به یک عبارت می توان گفت در پایان این قرن به آغاز آن رجعت کرده ایم. در آغاز قرن رویای مشروطه مان به سلطنت مطلقه انجامید و در پایان قرن، رویای جمهوری مان همچنان در بن بست ولایت مطلقه ی فقیه گیر کرده است. از سوی دیگر، همه یا اغلب نهادها، موسسات و ملزومات زندگی مدرن که امروزه از آن برخورداریم از دستاوردهای همین قرن است. اگرچه بخش مهمی از هدف های انقلاب مشروطه هنوز هم روی زمین مانده است، انکار نمی توان کرد که کشور و جامعه ی ما در قرنی که دارد تمام می شود، ساختار نیمه فئودالی و عشیره ای را پشت سر گذاشته و به جامعه ای مدرن تبدیل شده است. همین که حاکمان سنت گرای اسلامی در طول چهل سال گذشته با همه ی شدت عمل و خشونتی که به کار بسته اند نتوانسته اند شیوه ی زندگی دلخواه خود را در جامعه پیاده کنند؛ حکایت از آن دارد که ریشه های فرهنگ مدرن در کشور ما محکم تر از آن است که سنت گرایان قادر به نابودی آن باشند .از اتفاق های جالب این قرن در حوزه ی هنر و ادبیات، انتشارِ «یکی بود، یکی نبود» جمالزاده در سال ۱۳۰۰ و انتشار «افسانه»ی نیمایوشیج در سال ۱۳۰۱ خورشیدی است. این دو اتفاق به صورت نمادین بیانگر غلبه ی دنیای نو بر دنیای گذشته و سنت است. تأسیس کانون نویسندگان ایران در اواخر نیمه ی نخست این قرن نیز به نظر من از همین منظر قابل تفسیراست. (بنیانگذاران و اعضای اولیه ی کانون همگی از شاعران و نویسندگان نوگرا بودند؛ در حالی که اغلب سنت گراها به دعوت فرح پهلوی و هویدا برای تشکیل اتحادیه ی فرمایشی نویسندگان لبیک گفته بودند و نوگراها در تقابل با آن ها اقدام به تأسیس کانون مستقل نویسندگان ایران کردند).

۲ ـ اردیبهشت ماهِ امسال پنجاه و دومین سالگرد تولد کانون نویسندگان ایران است. پنجاه و یکسال حضور، بودن، ماندن و جنگیدن برای بودن و مستقل ماندن، در کشوری که استبداد، حضور هیچ نهاد یا تشکل مستقل و منتقد را تاب نمی آورد کار کمی نیست. در پنجاه و یک سالی که گذشت، اگرچه دوره ای فترت هم داشته ایم که گاه چندین سال طول کشیده است، اما کانون همواره حضور داشته است؛ همچون آتش زیر خاکستر، یا حتا همچون یک نام که هم دال و هم مدلول خویش است. کانون در این پنجاه و یک سال توانسته است تجربه ی چندین نسل از نویسندگان آزادی خواه و مستقل ایران را در خود ذخیره کند. من فکر می کنم همین تجربه ی انباشته، سرمایه ی اصلی کانون و راز ماندگاری آن و منحرف نشدن از مسیر اصلی است. در دوره ی اخیر که بیشتر اعضای هیئت دبیران کانون جوان هستند بعضی ها از سر حسن نیت و دلسوزانه نگران بودند که مبادا کانون ضعیف شود، یا از مسیر اصلی خود منحرف گردد. دیدیم که چنین نشد و عملکرد این هیئت دبیران، از دوره های قبل چیزی کم نداشت. دلیلش هم به نظر من همان تجربه ی انباشته است .جاده ای که ما امروز در آن گام برمی داریم، پیش از ما زیر گام های بزرگانی کوبیده شده است که نام هایشان اعتبارِ فرهنگ، هنر و ادبیات این سرزمین و نماد آزاداندیشی و آزادی خواهی است. با آن گذشته ی درخشان و این شور و شوقی که در اعضای جوان کانون در دفاع از حق «آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثناء» دیده می شود، تردید ندارم که کانون نویسندگان ایران در قرن پیشِرو نیز به خوبی از عهده ی ایفای رسالت خویش برخواهد آمد. سالگرد تولد کانون بر کانونیان مبارک باد.

۳ـ در بهمن ۹۸ ویروس کرونا که گویا از دی ماه وارد کشور ما شده بود؛ همچون هیولایی بلعنده چهره ی کریه خود را آشکار کرد. این بار نیز دروغگویی و پنهان کاری حاکمیت، کار دست مردم داد و در اندک زمانی در قم و گیلان و سپس در چند شهر دیگر جان ده ها تن از هموطنان ما را گرفت. انتشار به موقع خبر ویروس کرونا اگر چه نمی توانست مانع شیوع آن شود، دست کم می توانست از ابعاد فاجعه بکاهد. اگر روزنامه نگاران اجازه داشتند به نمایندگی از طرف مردم در همه ی عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی کشور، در کار و بار همه ی وزارتخانه ها و نهادهای عمومی سرک بکشند و اخبار مربوط به فعالیتهای آن ها را بی واهمه در اختیار مردم بگذارند، علاوه بر آن که جلوی بسیاری از رانت ها و اختلاس ها گرفته می شد، دروغ گویی و پنهان کاری مسئولان در چنین مواری چنین آسان و بی هزینه یا کم هزینه نبود. این واقعیت دردناک بار دیگر نشان داد که در نبود گردش آزاد اطلاعات و سانسور رسانه ها و ممانعت از فعالیت رسانه های مستقل، معنایش خلع سلاح و بی دفاع کردن مردم در برابر اتفاق هایی است که ممکن است خسارت های جبران ناپذیر به بار آورَد. وقوع چنین رویدادهایی مهر تأییدی است بر حقانیت نیم قرن سانسورستیزی کانون و دفاع از حق آزادی بیان و انتشار بی هیچ حصر و استثناء. کانون نویسندگان ایران همانگونه که در پنجاه سال گذشته همواره، و به ویژه در زمان وقوع حوادثی چون زلزله و سیل، در کنار مردم بوده و در حد توان خود به یاری آنها برخاسته است، اینبار نیز در کنار مردم است. وظیفه ی اصلی کانون در این شرایط کماکان دفاع از حق آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات است. مردم حق دارند از چند و چون سیاست های دولت در مقابله با بحران کرونا و پیامدهای آن آگاه شوند. هم اکنون زندگی میلیون ها نفر از مردم، از کسبه ی جزء گرفته تا کارگران بیکار شده، کارگران روزمزد، کارکنان بخش خدمات، حاشیه نشین ها و …به طور جدی به مخاطره افتاده است. در این موقعیت خطیر که بحث مرگ و زندگی در میان است، مردم به حق نگران تصمیم هایی هستند که دولت مردان در اتاق های دربسته برای زندگی و معیشت آن ها خواهند گرفت . برای مقابله با سیاست ها و تصمیم هایی که ممکن است جان مردم را به مخاطره اندازد و یا برفقر و فلاکت عمومی بیفزاید وظیفه ی ما این است که حق نظارت مردم و کارشناسان مستقل و مردمی بر سیاست گذاری های کلان کشور را به مطالبه ای عمومی تبدیل کنیم. باید از حق اعتراض مردم در برابر سیاست های ضدمردمی دفاع کنیم. علاوه بر این، هریک از ما به عنوان عضوی از جامعه با رعایت دستورالعمل های بهداشتی و تشویق دیگران به رعایت آنها در مبارزه ی جمعی برای عبور از این بحران مشارکت داریم و خواهیم داشت.